فیلم روز♦ سینمای ایران

نویسنده
کامبیز رحیمی


علی وزیریان متولد 1339 تهران، فارغ التحصیل نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. کار هنری را ‏با طراحی پوستر فیلم های سینمایی [دست نوشته ها، اجاره نشین ها، دیده بان، آژانس شیشه ای، روبان قرمز…] آغاز ‏کرد و بعدها به تدریس در دانشگاه روی آورد. وزیریان تاکنون با جشنواره های سینمایی و مطبوعات مختلفی همکاری ‏کرده و خود سردبیر نشریه هنر معاصر بوده است. امسال شاهد به نمایش در آمدن اولین فیلم بلند او به “خدا نزدیک ‏است” بودیم که نشان از علاقمندی وی به حضور در عرصه های تازه است. ‏

vazirian1.jpg


‎ ‎خدا نزدیک است‎ ‎

نویسنده و کارگردان:علی وزیریان. مدیرفیلمبرداری: محمد تقی پاک سیما. تدوین:حسن حسن دوست. تهیه کننده: سازمان ‏سینمایی سوره. بازیگران: بابک حمیدیان،الناز شاکردوست،سعید نیک پور.‏

خلاصه داستان: رضا جوان صادق و پاکی است که دل به عشق لیلا داده است، اما لیلا متوجه مهر و محبت او نیست.‏

‎ ‎کلیشه های آشنای سینمای معناگرا‎ ‎

علی وزیریان کار در سینما را با طراحی پوسترهای سینمایی آغاز کرده است و اصولا در عالم هنر بیش از اینکه وی ‏را به عنوان یک فیلمساز بشناسیم سابقه گرافیست بودنش را به یاد می آوریم.‏

خدا نزدیک است اولین ساخته وزیریان به شمار می آید که در سازمان توسعه سینمایی سوره تولید شده است. این فیلم نیز ‏همانند بسیاری از فیلم هایی که در این سال ها در ژانر تازه پدید آمده معناگرا جلوی دوربین رفته اند داستانی آشنا را ‏دنبال می کند. پسری شیرین عقل به دختری دل می بازد که دختر توجهی به او ندارد و در نتیجه پسر پس از دوره ای به ‏مراتب بالاتری از عشق دست یافته و به خدا می رسد. نشانه های تصویری این سینما هم همانند دیگر ساخته های این ‏چنین در فیلم نمودی آشکار دارد که از آن میان می توان به باران های پی در پی، مه و طبیعت و روستای دور افتاده و ‏یک امامزاده و متولی آن و… اشاره کرد. ظاهرا این زیر شاخه سینمایی توانسته خیلی زود در کلیت سینمای ایران مولفه ‏های خود را پیدا کند. اما در این میان توسل به کلیشه ها وزیریان سعی کرده سابقه کار گرافیکی خود را در تصویر بندی ‏های فیلم لحاظ کند و فیلمبردارش هم تا اندازه زیادی این توفیق را داشته که در اجرای آنها از خود مهارت نشان دهد.‏

فیلم را در عمل می توان به دو نیمه مجزا تقسیم کرد. فصل اول که به تکوین عشق دختر درون رضا می گذرد و ‏شخصی تر است و فصل دوم که این عشق مراتب دیگری پیدا می کند و نشانه های فیلم نیز در همین راستا دستخوش ‏تغییراتی می شود. وزیریان چون سعی داشته تکوین این عشق درون رضا از گستردگی خاصی برخوردار باشد و ‏تماشاگر به تمام مکنونات روحی رضا پی ببرد در قسمت اول کمی کند عمل می کند. تا جایی که تماشاگر می پندارد گویا ‏در حال تماشای تصاویری تکراری است. حتی نماد هایی که در این راستا برای فیلم برگزیده شده نیز اندکی نخ نما به ‏نظر می رسند. صحنه ای در فیلم وجود دارد که دختر از ماشین پیاده می شود و رضا او را می بیند. تا دختر از ماشین ‏پیاده می شود کبوتران بسیاری را می بینیم که دور سر او شروع به پرواز می کنند. از این لحظات بسیار در فیلم وجود ‏دارد که نمی تواند کارکردی جز ایفای نقشی تماتیک برعهده بگیرد. رضا سراغ شیر آب می رود تا آب بنوشد. اما شیر ‏آب ندارد. ناگهان از آسمان باران می آید و رضا دهان رو به آسمان می گشاید. چنین نگاه هایی در سینما مخاطب را ‏محدود می کند. تماشاگردربرخورد با عناصر تکراری بصری فرصت شهود را- که اتفاقا از مصادیق کامل سینمایی ‏فیلمی همچون خدانزدیک است- از مخاطب می گیرد. داستان عشق دختر و پسری به هم از کهن الگوهای نمایشی است ‏اما چاشنی و نوع روایت این داستان ها در گوشه و کنار دنیا از هم جدا می کند. وزیریان اصولا با انتخاب اولیه ‏شخصیتی آسیب پذیر قدم در راهی می گذارد که رضا میرکریمی سال ها قبل در فیلم اینجا چراغی روشن است آن را ‏آزموده بود. آنجا هم جوانکی خل وضع با بازی حبیب رضایی ناگهان مراتب عرفان را طی می کرد و به خدا می رسید.‏

vazirian2.jpg

اما در کنار تمامی این مسائل باید اشاره کرد که بابک حمیدیان کم کم به بازیگر ثابت چنین نقش هایی تبدیل شده و در این ‏فیلم هم به خوبی از آموزه های تئاتری خودد استفاده می کند. در فیلم لحظاتی وجود دارد که مرهون بازی خوب حمیدیان ‏است و اگر بخواهیم آنها را از فیلم بگیریم شاید کلیت فیلم با خدشه رو به رو می شد. حمیدیان آسیب پذیری را به خوبی ‏در جنس بیان و نوع حرکاتش نمود می بخشد و آن را با ریتمی مناسب تا به انتها حفظ می کند. در خدا نزدیک است هم ‏حمیدیان بازی خود را به دو بخش تقسیم می کند. قسمت هایی که مخاطب تنهایی او را می بیند و بخش هایی که وی با ‏مردم روستای خود در ارتباط است.‏

وزیریان به زودی کار دوم خود را شروع می کند. او تصویر را می شناسد و با کمی دقت در روایت و روی آوردن به ‏بدعت در بیان داستان هایی هر چند تکراری می تواند به فیلمسازی قابل قبول بدل شود. یکی از مشکلات اساسی ‏سینماگران ایرانی در این نکته نهفته است که تصویر را نمی شناسند. اینکه ترکیب رنگ های مختلف می تواند سبب ساز ‏چه نوع زیبایی شناسی باشد و یا حتی چه ریتم بصری را پدید آورد. اما وزیریان چون گرافیست بوده با این نگاه آشناست ‏و باید منتظر بود و دید در فیلم های بعدی با قصه چه می کند. ‏