سوءظن موجود نسبت به اهداف ایران برای دستیابی به سلاح اتمی موجب شده است که این کشور هدف تحریم های بین المللی قرار گیرد و در واشنگتن نظریه توسل به عملیات نظامی در فواصل منظم مطرح شود. تصویری که از ایران در خارج ترسیم می شود اغلب در چهارچوب حملات نگران کننده رئیس جمهور این کشور احمدی نژاد برای “محو اسرائیل از نقشه جهان” خلاصه می شود. آیا واقعاً باید از ایران بترسیم؟
ایران علیرغم ناکامی در صدور انقلاب اسلامی، قدرت خود را برای ضربه زدن از طریق حزب الله در جنوب لبنان یا در عراق و جاهای دیگر حفظ کرده است. امّا واقعیّت اینست که ایران ضعیف است و با وجود آنکه می داند ــ و رئیس جمهورش هم می داند ــ که نمی تواند” اسرائیل را نابود کند” با تمام قوا فریاد نابودی اسرائیل را سر می دهد. تهران می داند که نمی تواند هیچ یک از مسائل منطقه را حل کند امّا این را هم می داند که هیچ مساله ای در منطقه بدون ایران حل نمی شود. می دانید چرا ایران ترسناک است چون چهره ای که از آن ارائه می شود به چندتصویر ناخوشایند محدود شده است و کسی تلاش نمی کند واقعیت امروز این کشور را درک کند. در غرب خیلی ها با جمهوری اسلامی طوری برخورد می کنند که انگار با یک حکومت غیرقانونی و موقّت روبرو هستند حال آنکه انقلاب 1979 یک انقلاب واقعی بود.
هویّت ایرانی از چه عواملی تشکیل شده است؟
هویت ایرانی تلفیقی است از سه عامل و بین این سه عامل در نوسان است: ملّی گرائی، اسلام و عزم راسخ برای ایفای نقش درصحنه بین المللی.
ملی گرائی یک عامل کهن است. ایران اولین دولت مستقل منطقه در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح بود. با ظهور شیعه گرائی به عنوان مذهب حکومتی، در زمان شاه عباس در قرن شانزدهم، ایران هویت اسلامی پیدا کرد. شیعه گرائی به ایران شکل داد همانطور که کاتولیسیسم رد خود را درفرانسه باقی گذاشت. عامل سوّم یعنی آرمان ایفای نقش در صحنه جهان به معنای پیشرفت و تبادل علمی است. ایران با آنکه اولین کشور منطقه بود که در آن در سال 1908 نفت پیدا شد، در حاشیه انقلاب صنعتی باقی ماند. سی سال پیش نو آوری ها ی علمی از غرب می آمد و فیزیکدان های ایرانی تحصیل کرده فرانسه بودند امّا امروز از دانشگاه های ایران فارغ التحصیل می شوند. در اواخر سلطنت پهلوی تعداد دانشجویان صد و هفتاد هزار نفر بود در حالی که امروز ایران دو میلیون و سیصد هزار دانشجو دارد. خود احمدی نژاد با وجود تصویری که به عنوان یک واپسگرا از خود نشان می دهد، مهندس است. ایرانی ها دیگر نمی خواهند در زمینه فن آوری مصرف کننده محصولات آمریکائی یا فرانسوی باشند بلکه می خواهند جزو شرکا باشند. ایران برای نوسازی خود ظرفیت بالقوّه شگفت انگیزی دارد و از امکانات لازم برای شرکت در روند جهانی شدن برخوردار است و این میل به ادغام در زندگی قرن بیست ویکم هم از همین جا ناشی می شود.
آیا همین مسئله موجب اتفاق نظر در بین ایرانی ها در مورد تحقیقات هسته ای نشده است؟
به نظرم همینطور است. من شخصاً اطلاعاتی که مؤید وجود یا عدم وجود برنامه نظامی[ در ایران] باشد در اختیار ندارم امّآ مسلم می دانم که ایران در آینده، تحت هر نظام سیاسی، توانائی علمی تولید سلاح هسته ای را، البته اگر اراده کند، خواهد داشت مثل ژاپن یا آلمان. برای همین است که ایران را باید جدی بگیریم و خواستار آن شویم که این کشور ضمن استفاده از آنچه که حقش است، به تعهداتش نیز عمل کند. به طور مسلّم پشت موضوع هسته ای یک عنصر ملّی گرائی وجود دارد به این معنا که ایران درپی دستیابی به فن آوری مستقل برای دفاع از میهن در موارد احتمالی است که این کما بیش همان مشی سیاسی دوگل و سیاستمداران هوادار او بود. از طرف دیگر ما در اینجا با یک چالش علمی روبرو هستیم. کشوری که تحریم شده است توانسته اورانیوم را تا 4در صد غنی کند. حتی ایرانی های پناهنده به آمریکا که از احمدی نژاد حالشان به هم می خورد و مخالف تولید بمب هستند، به این مسئله که گواه نوسازی ایران است افتخار می کنند. امّا آنچه که در صفوف ایرانی ها تفرقه انداخته است بهره برداری سیاسی حکومت ایران از این مسئله و شیوه مذاکره برسر آن است.
پس به این ترتیب سازماندهی تحرکات سیاسی بایدبر اساس ایجاد توازن میان عوامل تشکیل دهنده هویت ایرانی صورت گیرد؟
بخش اعظم تحرکات سیاسی باید برهمین اساس صورت گیرد. محمد رضا شاه خواست شیعه را به حاشیه براند و یکی از دلایل سقوطش در 1979 هم همین بود. بعدها محمد خاتمی رئیس جمهور اصلاح طلب، با آنکه مذهبی بود، چون با حافظان اصول جزمی در افتادشکست خورد. ایران پس از هشت سال جنگ با عراق( 1988ــ 1980) که طی آن دو عامل میهن پرستی و اسلام دست به دست هم داده بودند، می خواست درهایش را به روی جهان باز کند. نخستین سخنرانی سیاسی خارجی خاتمی در 1997خطاب به ”ملّت آمریکا” بود. امّا جنبش اصلاح طلب ایران به رغم حمایت اکثریت جامعه مدنی از آن، به دو دلیل فلج شد: مخالفت علی خامنه ای رهبر و حافظ جزم اندیشی، و مخالفت نئو کان های آمریکا که فقط به اصلاحات در ایران رضایت نمی دادند و خواستار تغییر نظام حکومتی بودند.
اصلاح طلبی واژه مبهمی است…
خواست خاتمی تغییر جهت سیاست نظام بود نه تغییر حکومت. اکثر ایرانی ها و احزاب سیاسی که از حکومت و نظام انتقاد می کنند نمی خواهند دوباره انقلاب شود. وقتی نمایندگان مجلس در پاریس یا بروکسل از من می پرسند که پسر شاه یا مجاهدین چقدر در ایران شانس موفقیّت دارند تعجب می کنم. مجاهدین که از یک گروه مخالف چپ گرا تبدیل به یک فرقه سیاسی شده اند و به خاطر شرکت در جنگ دوشادوش صدام حسین اعتبار خود را از دست داده اند، نماینده هیچ جریانی نیستند. مثل اینست که از من بپرسند شانس فلان اشرافزاده پاریسی در فرانسه یا شانس خمرهای سرخ در کامبوج چه قدر است! تحوّلی که درجامعه ایران از 1979صورت گرفته یک تحوّل اساسی و دراز مدّت است. یک نسل کامل با چیزی جز این جریان اسلامی ـ ملّی آشنا نبوده است.در این سال ها شاهد ظهور یک طبقه متوسط جدید بوده ایم. زن ایرانی امروز دختر پاسدار انقلاب است که در رشته شیمی فارغ التحصیل شده و با یک تاجر ازدواج کرده.این زن چه می خواهد؟ می خواهد جایش را در جامعه پیدا کند و ثروت های کشورش را به زندگی خود برگرداند. این زن از طریق اینترنت دنیا را می شناسد و حس می کند که کشورش باید به روی جهان بازشود. حکومت در مقابل جهش و پیشروی مداوم این جامعه دچار هراس شده و تلاش می کند آن را سرکوب کند.
علاوه بر این ما شاهد ظهور نسل جدیدی از سیاستمداران هستیم…
جوانانی که در زمان انقلاب 20 ساله بودند و جنگ را شناختند امروز 45 تا 50 سال دارند. بیشتر این مسلمان های معتقد امّا لائیک از ارتش مکتبی نظام یعنی سپاه پاسداران انقلاب یا شبه نظامیان بسیجی بیرون آمده اند. شرکت آن ها در زندگی سیاسی کشور به خودی خود به معنای نظامی شدن سیاست نیست زیرا در کشوری که میلیون ها جوان در جنگ شرکت داشتند این امری طبیعی است. در میان این سیاستمداران گرایش های متفاوتی دیده می شود. احمدی نژاد که از بسیج آمده نماینده 20% ایرانیان سنتی و محافظه کار است، کسانی که حتی وقتی می خواهند جاده ای را آسفالت کنند می گویند زمینه را برای آمدن امام زمان ( ناجی) آماده می کنند، شهادت را پاسخ سیاسی به مسائل جهانی ایران می دانند و دشمن هر آن چیزی هستند که به غرب مربوط است.
چرا رهبر در انتخابات ریاست جمهوری سال 2005 از احمدی نژاد حمایت کرد؟
در واقع رهبر می خواست نسل جدید” فرزندان انقلاب” را به قدرت برساند، نسلی که به اصول جمهوری[ اسلامی] وفادار مانده بود و ضمناً قادر بود به انزوای کشور خاتمه دهد. از میان نامزدها، احمدی نژاد مطیع تر از همه به نظر می رسید و انتخاب او به ریاست جمهوری می توانست دورانی متفاوت ازدوره خاتمی باشد که سیاست درهای باز او، به اعتقاد رهبر، خیلی سریع و خیلی دور پیش رفته بود. امّا احمدی نژاد با حملات لفظی و سوءظنی که نسبت به خارج داشت همۀ درها را بست. نتیجه این سیاست مصیبت بار بوده است.
اوضاع اقتصادی خراب است و کشور در محاصره حضور نظامی آمریکا در عراق، افغانستان و خلیج فارس قرار گرفته است. ایران با وجود منابع سرشار نفت و گاز، برای حفظ صادرات خود سالانه به 15 میلیارد دلار نیاز دارد. دولت عوام گرای احمدی نژاد به جای سرمایه گزاری، پول نفت را بین مردم تقسیم می کند. صادرات ایران به جز نفت، مثل قرن شانزدهم به صدور قالی و پسته محدودشده است. در چنین وضعیتی، مبارزان قدیمی که رؤیای ایران اسلامی قدرتمند را در سر داشتند احساس می کنند که آخوندها که اجازه دادند موقعیت ها از دست برود و احمدی نژاد که کشور را به تدریج به انزوا کشانده، سرشان کلاه گذاشته اند. عده ای از آن ها، به خصوص بعد از تحریم ها، به این نتیجه رسیده اند که اگر تغییری رخ ندهد ایران آینده ای نخواهد داشت و تلاش می کنند راه سوّمی حد وسط اصلاح طلبان و محافظه کاران ارائه دهند.
هدف این راه سوّم چیست؟
نوسازی ایران با حفظ هویت کشور. آن ها با پی بردن به اشتباه خاتمی فهمیده اند که بدون رهبر راه رستگاری وجود ندارد. بنابراین با گرد آمدن زیر چتر رهبر به دفاع از ارزش های اصولی برخاسته اند و خود را اصولگرا یعنی مدافع اصول می خوانند. این افراد به حزب خاصی تعلق ندارند بلکه شخصیّت هائی هستند مانند علی لاریجانی، میانجی سابق مذاکرات هسته ای و محسن رضائی، فرمانده سپاه در زمان جنگ. شاخص ترین شان محمد باقرقالیباف شهردار تهران و نامزد شکست خورده انتخابات ریاست جمهوری 2005 است که به طور مسلّم در انتخابات 2009 شرکت خواهد کرد. قالیباف که در 23 سالگی فرماندهی 15هزار نفر را در جبهه خرمشهر برعهده داشت یک بوناپارت ایرانی است که در مورد رابطه ایران با کشورهای خارجی دید پویائی دارد. امسال او سفری به داووس داشت. هدف قالیباف گرد هم آوردن طبقات متوسط ایران، بیرون کشیدن کشور از فاجعه اقتصادی و باز گرداندن اعتبار آن است. امکان توافق میان او و اصلاح طلبان و عملگرایان هوادار رئیس جمهور سابق رفسنجانی در مقابل احمدی نژاد وجود دارد.
آیا تفوق مذهب بر سیاست مانعی برسر راه بازی های سیاسی نیست؟
در ایران اوضاع در هم تنیده است و همه همه را تحت نظر دارند. همزمان با جدل های تند در مجلس همانطور که شاهد بودیم در انتخابات ماه مارس چرخ دنده های دستگاه نظارت روحانیون به کار افتاد و نامزد ها از بالا انتخاب شدند. و امّا در مورد رهبر که در رأس هرم قراردارد به هیچ عنوان نمی توان او را دیکتاتور دانست فقط نقش او به عنوان حافظ اصول جزمی ایجاب می کند که ”نه” بگوید و محدوده های عملی را مشخص کند. بعضی وقت ها به نظر می رسد که انتخاب های او متناقض یکدیگرند امّا این در واقع به این خاطر است که او نقش داور را دارد. در حال حاضرانتخاب فردی که باید بار آینده ایران را به دوش بگیرد، از میان گروه هائی که مشغول دریدن یکدیگرند، او را به خود مشغول داشته است.
امّا تا روز موعود فرا برسد، نظام که راه برون رفتی نمی یابد هیأت نظام های خودکامه مخوف را به خود گرفته است. بعضی ها فکر می کنند که نظام باید از درون دگرگون شود و روشنفکران مذهبی مهم نظیر محسن کدیور حتی بر این باورند که باید جایگاه اولیه اسلام را به عنوان یک آرمان فلسفی و معنوی به آن بازگرداند زیرا به اعتقاد آنان سیاسی شدن اسلام تا این درجه نه به نفع مذهب است و نه به نفع جامعه. جامعه ای که جوانان و به خصوص زنان، که اکثریت دانشجویان دانشگاه ها را تشکیل می دهند، در آن احساس خفقان می کنند و گاه به مواد مخدر پناه می برند.
به همین خاطر من فکر می کنم که باید جرأت گفت و گو با ایران را پیدا کنیم و اجازه دهیم که این کشور در دریای ارزش های جهانی که دیگر کشورها از آن بهره مندند غوطه ور شود بی آنکه الگوی خاصی را به آن تحمیل کنیم.شیرین عبادی برنده نوبل صلح نمونه خوبی در این زمینه است. او ضمن دفاع از حقوق بشر منکر فرهنگ و مذهب خود نمی شود. در ایران شیرین عبادی های دیگری هم وجود دارند. در عرصه سیاسی، شاید قالیباف و دیگر هواداران راه سوّم فرصتی برای متحول کردن اوضاع بیابند. همه این ها بستگی به خواست ایرانی ها دارد امّا به خواست ما غربی ها و به طور قطع به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هم بستگی دارد.
منبع: لوموند 4 مه