هفته با دو انفجار آغاز می شود. با عملیات انتحاری. آنجا که دو عضو جندالله در مسجد جامع زاهدان خود را منفجر کردند. در این عملیات انتحاری دست کم 27 تن کشته و 300 تن هم زخمی شدند. اوضاع ناآرام شد. پلیس گفت 40 نفر را بازداشت کرده. مخالفان گفتند لباس شخصی ها به مردم حمله کردند و شماری را زخمی. همه “تروریسم و نظامی گری” را محکوم کردند.
اما تنها حمله به انسانها نبود که مورد انتقاد قرار گرفت. “حمله سازمان یافته” به علوم انسانی هم چیزی بود که میرحسین موسوی از آن انتقاد کرد و گفت: “با دیدن حمله سازمان یافته علیه علوم انسانی یاد تجربه بسیار تلخ و هشدار دهنده حکومت شوروی سابق و دیگر حکومت های توتالیتر اروپای شرقی می افتم که از زمان استالین علوم اجتماعی را علومی برآمده از جوامع سرمایه داری و بورژوازی می دانستند و به همین دلیل تدریس آن را جز در مواردی اندک ممنوع کرده بودند”.
و شاید در همین راستا بود که در این هفته 30 تن از اساتید دانشگاه تهران بازنشسته شدند. مسئولان گفتند: “20 نفر از این اساتید به درخواست خودشان بازنشسته می شوند.” و برخی از این اساتید هم گفتند: “به زور بازنشسته شدیم.”
و مشکل فقط علوم انسانی و بازنشته شدن اساتید نبود. پزشکان مدافع حقوق بشر هم یادآوری کرد که دو سال از بازداشت آرش و کامیار علایی، پزشکان فعال در مبارزه با بیماری ایدز، گذشت. دبیرکل پزشکان مدافع حقوق بشر گفت که بازداشت و نحوه محاکمه این دو پزشک نشان دهنده ضدیت حکومت ایران با داد و ستدهای پزشکی و علمی است.”
و این “حمله” ها و “ضدیت” ها در حوزه های دیگر هم خود را نشان داد. درست در شرایطی که دسترسی به اینترنت پرسرعت در فنلاند به عنوان حقوق اساسی شهروندان تعریف شد، یک کارشناس فناوری اطلاعات در مورد دسترسی به اینترنت در ایران گفت: “اینترنت دایل آپ و کمتر از 256 کیلوبیت بر ثانیه جزء شاخصهای ضریب نفوذ محسوب نمیشود و از نظر اتحادیه جهانی مخابرات، ایران اصلا اینترنت ندارد”.
و تازه در چنین اوضاعی، احمد علم الهدی، امام جمعه مشهد فرمان حمله و هک کردن سایت های منتقدین را صادر کرد و گفت: “جنگ سایبری را جدی بگیرید. با وبلاگ طنز، علمی یا ادبی و یا هک کردن، با هر وسیله ای که می توانید به جنگ بروید. هر چه هست الان جنگ است.”
محسنی اژه ای، دادستان کل کشور هم “بد حجابی” را مورد حمله قرار داد و مجازات آن را چنین اعلام کرد: “74 ضربه شلاق یا دو ماه حبس برای افراد بدحجاب”.
در هفته ای که گذشت، اتفاقات دیگری هم افتاد. از احضار گرفته تا اعدام از محکومیت های جدید گرفته تا اعتراض به بازداشت ها و البته آزادی چند زندانی.
عفو بین الملل و گزارشگران بدون مرز طی بیانیه ای مشترک ضمن ابراز نگرانی از وضعیت زندانیان سیاسی اعلام کردند: “محروم کردن زندانی از درمان پزشکی شکنجه است”. و شاید همین “شکنجه” منجر به این شد که محمد صدیق کبودوند برای سومین بار در زندان دچار سکته مغزی شود.و خبر رسید حسین رونقی ملکی، وبلاگنویس زندانی به دلیل “عدم رسیدگی پزشکی” در وضعیت جسمانی نامساعدی بسر می برد.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه با انتشار بیانیه ای خواستار آزادی بی قید و شرط چهار عضو خود، به نامهای سعید ترابیان، رضا شهابی، ابراهیم مددی، منصور اسانلو، و سایر کارگران دربند شد.
دراویش نعمت اللهی در نامه ای به آیت الله خامنه ای، نوشتند: “قابل قبول نیست، بخشی از مردم مورد ظلم و ستم مستمر قرار داشته و رهبران حکومت از آن بی خبر باشند. وجوه مشترک حوادث پیش آمده و هم صدایی و هماهنگی مراکز مختلف، این ذهنیت را ایجاد می کند که فرماندهی واحدی همه را سازماندهی نموده و عملیات سرکوب دراویش را انجام داده است، چون در ادامه هر واقعه، مهاجمان، دراویش مظلوم را به میز محاکمه کشیده و به زندان و تبعید محکوم کرده اند و مسببین و آمرین حوادث حمایت شده، ارتقاء درجه یافته و مورد تمجید و تشویق قرار گرفته اند.”
هفته هنوز تمام نشده. سه زندانی به دارآویخته می شوند. عیسی سحرخیز، دادگاهی می شود و در جلسه دادگاه می گوید: “آیت الله خامنه ای از راه عدالت و انصاف منحرف شده است”. لیلا توسلی، شاهد عینی کشته شدن شهروندان در روزعاشورا، به دو سال حبس تعزیری محکوم می شود. اعظم ویسمه، از زندان آزاد می شود.
درست در شرایطی که علی مهین ترابی، نوجوان محکوم به اعدام از زندان آزاد می شود، محمد مصطفایی وکیل بسیاری از نوجوانان محکوم به اعدام، به دادسرای زندان اوین احضار می شود. نسیم سرابندی از اعضای شورای عمومی دفتر تحکیم به دادگاه احضار می شود. درست به شعبه ای که پیشتر بهاره هدایت و میلاد اسدی حکم ممنوع الخروجی شان را از آنجا گرفتند.
باری، هفته ای که با خونریزی شروع شد، باآتش سوزی تمام می شود. دهها هکتار از جنگل های مریوان ولرستان در آتش سوختند. هنوز هم دارند می سوزند.