ماجرای روزنامه و روزنامه نویسان در تاریخ این مرز وبوم ویا دست کم در یک صد سال اخیر تراژدی غم انگیز و ملال آوری است. اگر از زحمات شبانه روزی و همنوانی اهالی جراید با مشروطه خواهان و سر نوشت “علی اکبر خان دهخدا” و جریده اش که” صور اسرافیل” نام داشت با سرعت بگذریم، لا جرم و بی اختیار بر حال و روز روزنامه نویسان دوره رضا خانی که زیر تیغ “محر معلی خان” سانسور چی و اداره راهنمای نامه نگاری آن دوران مشغول به کار بودند تاسف خواهیم خورد (محرمعلی خان از ماموران دون پایه شهر بانی وقت بود که حتی پس از دوران باز نشستگی هم به علت عدم کفایت حقوق به ماموریتش که کنترل چاپخانه ها و جلو گیری از انتشار کتب، نشریات و اوراق “مضره!” بود ادامه می داد. او در کار خود مهارت و استادی خاصی داشت و گه گاه به همراه معاون خود که گروهبانی با لباس شخصی بود، بدون اجازه مدیر چاپخانه به قسمت های مختلف حروف چینی،ماشین خانه و صحافی سر می زد تا شاید اوراق مضره ای به دست آورد).
به ویژه اگر بدانیم که خوشبخت ترین جریده نویسان آن روزگاران کسانی بودند که تنها گاهی از محرمعلی خان پذیرایی می کردند ویا به صورت هفتگی روانه میدان ارک می شدند تا از اداره جدیدالتاسیس راهنمای نامه نگاری مهر “روا” بگیرند (در آن زمان رضاخان برای کنترل مطالبی که در روزنامه ها و مجلات منتشر می شد، اداره ای با عنوان اداره “ راهنمای نامه نگاری”راه انداخته بود و هر نشریه موظف بود مطالبش را قبل از چاپ به این اداره ببرد.آنها می خواندند و پس از قبول ،مهر “ روا” روی مطالب می زدند).
اگر چه سرانجام این کمدی طنز آلود پایان یافت و فصل تازه ای در برابر خبر نگاران و روز نامه نویسان ایرانی گشوده شد اما واژه هایی همچون تذکر و توقیف و حبس و احساس عدم امنیت شغلی همچنان با روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات همراه بود.
اکنون پس ازخاطرات تلخ تعطیلی یک شبه روز نامه ها و تند روی های بدون بر نامه ازسوی ایشان وتجربه اندوزی های بسیار، روز نامه نگاران حاضر در تحریر یه ها به خوبی خط قرمزها را می شناسند و آموخته اند که چگونه با آنها برخورد کنند ،گر چه گه گاه با رندی روی این خط های سرخ پا می گذارند اما مواظبند تا پایشان فراتر نرود.
جر یده نویسان دهه هشتاد به درستی می دانند که دیگر قرار نیست همانند اسلاف خویش در دهه 20 و 30 “طوفان” و یا “رعد” منتشر کنند اما از سوی دیگر هم حاضر نیستند که به خبر نگارانی “دیکته نویس” تبدیل شوند.
تجر به های سال های اخیر هم به آنها آموخته است که “فتح” و “خرداد” بار بسیارسنگینی است و نباید نقشی بیش ازتوان خویش را در بر نامه های سیاست مداران برعهده بگیرند و در غیاب احزاب سیاسی و یا بازیگران معادلات حزبی و جناحی در صحنه حاضر شوند اگرچه همواره خود را به عنوان چشمان ناظر شهروندان در نظارت بر قدرت ، رکن چهارم جامعه مدنی می دانند.
روز نامه نویسان امروز به خوبی در یافته اند که قبل از هر وظیفه دیگری رسالت سنگین خبر رسانی شفاف و صادقانه بر دوش ایشان قرار دارد ،آنها می کوشند تا مخا طبان خویش که متشکل از شهر وندان جامعه هستند را از آنچه در اطراف و اکناف این سر زمین و جهان پهناورشان می گذرد مطلع سازند و شاید تجربه یک قرن جریده نویسی در ایران و حضور در عصری که رسانه های دیداری ، شنیداری و سایبر گوی سبقت را از مطبو عات ربوده اند و فضا را بر ایشان تنگ تر کرده، رویکردی دلسوزانه و مخاطب گرا را پیش پای آنها گذاشته است.
اکنون در سراسر دنیا تنها چند درصد از مردم برای کسب اخبار و اطلاعات روزانه خود، به روزنامه و مطبوعات رجوع می کنند ودر این میان در کنار خطر زرد نویسی مطبوعات بیش از گذشته به سمت و سوی استقلال فکری و خط و مشی های تخصصی سوق داده می شود.
روز نامه نگاران این دوران هم که بیش از گذشته به مخاطبانشان نگاه می کنند و می دانند که اقتصاد داخلی مطبوعه اشان نیازمند مخاطبانی علاقمند و پیگیر است.
خوانندگانی که علاوه بر دریافت پیام های فرهنگی و معنوی ایشان می توانند ثبات این مجموعه ها و بقاء و دوام آنها را تضمین کنند. از این زاویه تهیه و نگارش اخبار و گزارش هایی که در خدمت منافع ملی و فردی خوانندگان است در راس بر نامه های روز نامه نگاران مستقل قرار می گیرد.
آنها نیاز ها را به خوبی تشخیص می دهند ومی دانند که چگونه پیام های خویش را در قالب های جذاب ژورنالیستی و مطابق با سلایق و علایق خوانندگان ارائه کنند. اما در این جا باید پرسید که چرا هرروز بر خی از روز نامه ها سر میز دکه های روز نامه فروشی شهر می ماند و کسی به سراغ آنها نمی رود؟ چرا هر روز بخش بزرگی از روزنامه ها باد می کنند و بیات می شوند؟ چرا ما ایرانی ها هر روز صبح شاهد تبدیل بخشی از درختان سر سبز مان به کاغذ باطله هستیم؟ مشکل کجاست؟
چرا جمع صمیمانه “آینده نو” پس از چند ماه کار وتلاش وحتی محرومیت از دریافت دستمزد اکنون بیکار و خانه نشین شده اند؟
چرا جمع بسیاری از روزنامه های کشور با بی رونقی و ور شکستگی مواجه اند؟ مشکل کجاست؟
اگرچه مدیریت اقتصادی موسسات خصوصی و روزنامه های مستقل کار دشواری است و در جامعه ای که مردمانش بیش از هر چیز به فرهنگ شفاهی وابسته اند نمی توان روی فاکتور هایی چون تیراژ ویا حمایت های مدنی حساب باز کرد، اما نباید فراموش کنیم که دستان بسته اهالی مطبوعات در ارائه گزارشات صادقانه و ترس از تکرار آنچه که ذکر شد تا میزان زیادی در از بین رفتن جذابیت های محصول تولیدی روزنامه نگاران موثر واقع شده است.
هنگامی دولتمردان دولت نهم در رویکردهای رسانه ای خویش تنها به سر مایه گذاری بر روی صداو سیما به عنوان بزرگترین و فراگیرترین رسانه کشور بسنده می کنند، نمی توان از روزنامه نگاران مستقل انتظار داشت که اخبار جدیدی را درباره تصمیمات ویا اقدامات تازه دولت بنویسند.
وقتی ساکنان مجلس بهارستان در اعلام مصوبات و بیان نظرات و دید گاه های خود سعی می کنند تا رسانه های همفکر را در اولویت قرار دهند ،روز نامه های بی طرف ویا منتقد چه خبر مهمی از مجلس شورای اسلامی خواهند داشت؟
در حالی که بسیاری از مسئولین کشور از مواجهه با خبر نگارانی که سئوالات جسورانه می پر سند، میگریزند و گه گاه ایشان را عامل اتلاف وقت در سازمان خود میدانند.روز نامه نگاران چگونه خواهند توانست به پیگیری مطالبات شهروندان بپردازند؟
ویا حتی وقتی که آن پیرمرد بز گوار نمایش ایران و بازیگر قدیمی(داود رشیدی) خبر نگاران را به موش هایی توصیف می کند که به همه جا سر می کشند! دیگر چه انتظاری از بقیه می توان
داشت؟
ما جماعت شاهد بودیم که تا دیروز روزنامه نگارانمان را منورالفکرهایی غرب زده و ترقی خواه لقب میدادند و امروز هم آنها را به عنوان نخستین مظنونان توطئه های دشمن وعاملان اصلی انقلاب های زرد و نارنجی و بنفش بد خواهان معر فی می کنند، پس چگونه انتظار دارید که جریده هایشان را بخوانیم و به آنها تکیه کنیم .
این همان تراژدی غم انگیزی است که گویی با سر نوشت میرزا های قلم به دست این سرزمین پیوند خورده است.