طرف می گوید “اصلاح طلبی یعنی نوکری بیگانه و یعنی غربزدگی” می گویم: “چشم، هر چی شما بگوئید، ما اصلاح طلبان نوکر بیگانه و غربزده هستیم.” فکری می کند و می گوید: “شما اصلا اصلاح طلب نیستید.” می گویم: “تو که گفتی اصلاح طلبان نوکر بیگانه و غربزده هستند، حالا چرا نظرت را تغییر دادی؟ بگذار غربزده باشیم.» می گوید: “نه، شما غربزده هم نیستید، شما فکر می کنید غربزده هستید.” می گویم: “بالاخره تصمیمت را بگیر، یک تعریف مشخصی بکن که لااقل حساب و کتاب ما هم روشن باشد.”
طرف کلی زور می زند تا ثابت کند ما مخالف ولایت فقیه هستیم، بعد که این را می گوید، می بیند دهان ما تا بناگوش باز می شوید و خوشحالیم، بعد زور می زند به دیگران ثابت می کند که من و شما مثلا یک مشت شرابخواره طرفدار بی حجابی هستیم، تا اینها را می گوید می بیند، بقیه مردم کلی به شرابخواران و بدحجابان احترام می گذارند. این همه زور می زند که اثبات کند خانم بنی اعتماد فتنه گر و فیلم قصه هایش فیلمی فتنه گرانه است، تا این موضوع را اثبات می کند، بلافاصله رخشان بنی اعتماد و فیلمش محبوب مردم می شوند، چون همه فکر می کنند فتنه گران چه آدمهای باحالی هستند.
فلان خبرگزاری نوشته “جامعه از مذهبیون ناامید شده است.” و توضیح داده که “ارزشهای دینی بیشتر حامی دولتی دارند”. یعد می پرسی: “آیا اکثریت مردم مذهبی هستند؟” آیت الله علی سعیدی می گوید: “نه، بی عفتی و بی حیایی در ایران به اوج رسیده است.” بعد سئوال می کنی: “بی عفت ها چه شکلی هستند؟” می گوید: “اغلب شان بدحجاب اند.” بعد می پرسی: “فاحشه ها چطورند؟” می گوید: “همه جور هستند، چادری، خوش حساب، بد حساب.ببخشید مقصودم این بود که خوش حجاب و بد حجاب هستند”. یعنی فکر کنید اکثر آدمهایی که بی اخلاقی و فساد را در جامعه ایجاد کردند همان خواهران چادری هستند که “هر چه حیله کند در حجاب می کند” بعد به زنی که دوست ندارد روسری سرش بگذارد، می گویند بی حیا.
آمار داده که ۴۲ درصد مردم گفته اند که همیشه نماز می خوانند و ۱۷ درصد گاهی اوقات نماز می خوانند، بعد یک آمار دیگر گرفته که ۳.۷۴ درصد مردم با جنس مخالف رابطه غیرمجاز دارند. این یعنی چی؟ یعنی نصف کسانی که نماز می خوانند، با جنس مخالف رابطه غیرمجاز دارند؟ یا این آماری که گرفتی باید ببری پیش عمه جان برای تهیه پاکنویس، تجدید نظر و ویرایش دوم. آیت الله استادی مرجع تقلید گفته که: “میلیونها پرونده نشان از بی اخلاقی مردم دارد.” نه که گروهی از مردم، بلکه کل مردم. بعد که می پرسی: این بی اخلاقی کی ایجاد شده؟ می گوید در همین ده سال اخیر.
یعنی در همین ده سال اخیر، آقایان علما رهبر را داشتند که ده تا امام زمان هم به گردش نمی رسید، یک رئیس جمهور هم داشتند که دورسرش هاله نور داشت و مراجع تقلید گفته بودند اطاعت از رئیس جمهور واجب است، یک مجلس هم داشتند که اکثریت مطلقش طرفدار رهبر بود، سالی هم دویست میلیارد دلار، چهار برابر گذشته پول در اختیارشان بود، هیچ مخالفی را هم به صدا و سیما راه نمی دادند، هر سال هم دو میلیون زن را دستگیر می کردند و به آنها تذکر می دادند، نتیجه اش چی شد؟ همین که بقول نماینده رهبری “بی عفتی و بی حیایی به اوج خودش برسد.”
یعنی شما نمی خواهید بعد از صد بار شکست خوردن، هنوز فکر کنید که شاید اصلا همان برنامه و فکر شما غلط است؟ شاید اگر به مردم بگوئید از این به بعد هر روز صبح مردم باید دو تا گیلاس شراب بخورند و مجبور باشند بدون مانتو و روسری به خیابان بروند، و وسط میدان ولی عصر لامبادا و سالسا برقصند، شاید بی حیایی و بی عفتی کلا از میان رفت و شد مثل سوئد یا شد مثل زمان حضور امام زمان که وقتی بیاید همه مشکلات حل می شود و دوباره می شود مثل زمان شاه. خدا را چه دیدی، شاید هم شد.
جمهوری نیمه تمام
دقت کردید که همیشه کارهای نیمه تمام ما از کارهای تمام شده مان بیشتر است؟ قبل از انقلاب سازمانی ایجاد شد به اسم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، یک عالمه هم کتاب چاپ کرد، کلی فیلم ساخت، کلی آموزش داد، درست وقتی که شروع کرد به بهره برداری از کارهایش انقلاب اتفاق افتاد و یک دفعه همه متوجه شدند که اصلا بی خیال بچه ها، بیایید برویم جامعه بدون طبقه بسازیم.
در همان سه سال اول انقلاب، یک جهاد سازندگی درست شد، یک هیات هفت نفره تقسیم زمین، یک کمیته انقلاب، یک کمیته امداد که جهاد سازندگی قرار بود کار وزارت کشاورزی را بکند، هیات های هفت نفره قرار بود کار اصلاحات ارضی را بکنند، کمیته انقلاب قرار بود کار پلیس و ژاندارمری را بکند و کمیته امداد بخشی از کارهای سازمان تامین اجتماعی را بکند. نه اینکه جای آنها را بگیرد، نه، آن قبلی ها نصفه نیمه وجود داشتند، این دومی هم نصفه نیمه ایجاد شد. شاید فکر کنید الآن این سازمانها از بین رفته است، ولی این طوری نیست، چون همه اینها نصفه و نیمه وجود دارد.
بغل دست این کارها بگذارید فیلمهای سینمایی که نصفه تولید شدند و وسط کار یک دفعه کل سیاستهای کشور تغییر کرد، تئاترهایی که تمرین شد و شب اول اجرا یک دفعه کشف شد که این تئاتر دشمن ناموس مملکت است، گروه موسیقی که بخاطر اینکه “گیس”اش بیرون افتاده بود، دچار “جبرجغرافیایی” شد و مجوز سی دی وقتی آمد که طرف رفته بود به فرنگ، سریال های تلویزیونی مثل در حاشیه یا سرزمین فلان که وسط کار یک دفعه یکی اعتراض کرد و کلا طومار سریال به هم پیچید، رمان های نصفه نوشته شده، شعرهای نیمه سروده شده، خوانندگان زنی که تازه وقتی اولین آلبوم شان آماده شد، کلا پخش صدای زن ممنوع شد.
همین الآن فهرست کارهای ده سال قبل تان را نگاه کنید، ببینید حداقل پنجاه درصد کارهایی که می خواستید بکنید نصفه مانده یا نه؟ همین را دوبرابرش کن در دولت احمدی نژاد و خاتمی و هاشمی و روحانی و چهار برابرش کن در حکومت خامنه ای و هشت برابرش کن در انقلاب اسلامی. بیش از نصف بودجه و سرمایه کشور و زندگی ما ایرانی ها صرف کارهای نیمه مانده ای می شود که هرگز تمام نمی شود. دولت و ملت هم ندارد، سلطنت طلب و جمهوری هم ندارد، مسلمان و غیرمسلمان هم ندارد، ساکن ایران و مهاجر هم ندارد.
قائم مقام وزیر بهداشت گفته “۲۴۰ بیمارستان در کشور نیمه تمام رها شده است.» یعنی حساب کنید وقتی در یک جلسه استانی احمدی نژاد به خراسان در سال ۱۳۸۶ در طول یک ساعت و نیم دویست طرح عمرانی تصویب شد. یعنی برای تصویب هر طرح میلیاردی، فقط سی ثانیه وقت گذاشته شد. نه که فکر کنید می خواهم رول پلاک کار بگذارم در بدنه دولت احمدی نژاد و گیر بدهم که فقط همین یکی مقصر است، اصلا، یک زمانی آقای خاتمی دفتری دائر کرد به نام “مرکز جهانی گفتگوی تمدنها” من در آن مرکز برای تصویری کردن زندگی ۱۰۰ چهره فرهنگی ایران، از جمله هوشنگ گلشیری و سیمین بهبهانی و ایران درودی و ژازه طباطبایی و آیدین آغداشلو و تعداد زیادی از هنرمندان ایرانی فیلم مستند ساختم، چهار سال بعد کل آن مجموعه نابود شد، همه آن فیلمها نمی دانم کجا رفت و میلیونها سرمایه ای که برای این کارها صرف شده بود، ریخته شد در زباله دانی تاریخ. چرا؟ برای اینکه ما ایرانی ها فقط بلدیم کاری را شروع کنیم، تمام نمی کنیم.
گفتار نیک، پندار نیک، کردار شلخته
اصول کار کردن در میان ایرانیان شامل قواعد زیر می شود:
یک، هیچوقت چند ایرانی نمی توانند در کاری با هم همکاری کنند، مگر اینکه این همکاری برای خراب کردن جایی باشد.
دو، کاری که ایرانی ها می کنند، به نتیجه ای که مشخص کردند نمی رسد، ممکن است به نتیجه خوبی برسد، ولی به آن نتیجه ای که تعیین کردند نمی رسد.
سه، هیچوقت چند ایرانی نمی توانند کار درازمدت بکنند، چون در دراز مدت یا نظرشان عوض می شود، یا با هم دشمن می شوند، یا حکومت تغییر می کند.
چهار، در همه جای دنیا اول برنامه ریزی می کنند، بعد بودجه می گیرند، بعد نیروی انسانی را به کار می گیرند، بعد فرماندهی می کنند و بعد کاری را به نتیجه می رسانند، در ایران، اول یک پولی پیدا می کنیم، بعد دستور می دهیم و فرماندهی می کنیم، بعد برای اینکه کسی دستورمان را اطاعت کند، تعدادی آدم استخدام می کنیم، بعد وقتی کارها به هم ریخت تصمیم می گیریم برنامه ریزی کنیم.
پنج، در همه جای دنیا، مردم برای همکاری افراد مناسب آن کار را انتخاب می کنند، ما براساس گروهی که دوست یا فامیل مان هستند، کاری را انتخاب می کنیم که خوشمان می آید.
شش، در همه جای دنیا افراد موقعی که باید فکر کنند، دقیقا فکر می کنند، بعد که تصمیم می گیرند، دیگر فکر کردن ندارد، با تمام نیرو کار می کنند، ما، موقعی که داریم فکر می کنیم می گوئیم “به عمل کار برآید به سخندانی نیست” بعد که شروع می کنیم به فکر کردن، یادمان می افتد که مگر من تراکتورم که مثل خر کار کنم، اصلا من کاری رو که دوست ندارم نمی کنم.
البته نباید خیلی ناراحت باشیم، این رفتارها مربوط به دو هزار سال گذشته است، تا هزار سال دیگر همه چیز درست خواهد شد.