فیلم روز♦ سینمای ایران

نویسنده
کامبیز رحیمی

گوشواره فیلم تازه وحدی موسائیان در تهران به نمایش عمومی در آمده است. نگاهی داریم به این فیلم.‏

goshvare1.jpg

‎ ‎گوشواره‎ ‎

کارگردان: وحید موسائیان. نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی بر اساس داستانی از خودش. مدیر فیلمبرداری: شهریار ‏اسدی. تهیه کننده: روح الله برادری. بازیگران: اکبر عبدی، مسعود رایگان، رویا تیموریان و….‏

دختر فقیری قرار است برای جشن تولد دوستش که خانواده ای متمول دارد به منزل آنها برود. دخترک می خواهد گران ‏ترین هدیه را برای دوست خود بخرد. چنین می کند و خود را دختری ثروتمند جا می زند. اما تمام نقشه اش آنگونه که ‏باید از کار در نمی آید.‏

‎ ‎یک داستان کوتاه‎ ‎

وحید موسائیان متولد 1348 خرم آباد با کارگردانی فیلم های کوتاه در سینمای جوان خرم آباد آغاز کرد و با دستیار ‏کارگردانی ناصر غلامرضایی در فیلم “خون بس” وارد سینمای حرفه ای شد. موسائیان نخستین فیلم بلند خود را سال ‏‏1380با نام “آرزو های زمین” ساخت که جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم مسکو را ربود. دومین فیلم موسائیان ‏‏”خاموشی دریا” که به دغدغه های یک مهاجر ایرانی که پس از سال ها به وطن بازگشته، می پرداخت در عرصه جهانی ‏حتی موفق تر از آرزوهای زمین بود و سوار بر موج این موفقیت موسائیان توانست سومین فیلمش “تنهایی باد” را ‏کارگردانی کند.‏

گوشواره در جند جهت اگرچه سعی دارد خود را متعلق به سینمای داستانگو و بدنه سینمای ایران معرفی کند، اما تجربه ‏ای تازه به شمار می آید. اول اینکهنگاه وحید موسائیان متعلق به سینمای جوان است و نشات گرفته از جریان رایج ‏فیلمسازی فیلم کوتاه که به هرحال از یک سینمای متفاوت می آید. دوم اینکه فیلمنامه فیلم را هوشنگ مرادی کرمانی خود ‏نوشته و این کار در کارنامه هنری او حرکتی تازه تلقی می شود.‏

مرادی کرمانی داستان های مختلف خود را در اختیار سینماگرانی همچون داریوش مهرجویی، کیومرث پور احمد، سعید ‏ابراهیمی فر و… قرار داده و آنها فیلم های موفقی از روی آنها ساخته اند. اما مرادی کرمانی آنقدر دلبسته داستان ‏گوشواره بوده که ترجیح داده خودش دست به کار شود و فیلمنامه فیلم را بنویسد. چند اشتباه کوچک در این نگارش و ‏چند حرکت اشتباه از سوی موسائیان نیز سبب شده فیلم آنگونه که باید به بار ننشیند و گوشواره اثر موفقی نباشد. ‏

از فیلمنامه که شروع کنیم به عدم ظرفیت داستان برای تبدیل شدن به یک فیلم بلند بر می خوریم. داستان کوتاه گوشواره ‏قصه ای بسیار جذاب است که از نگاه تیزبین اجتماعی مرادی کرمانی نشات می گیرد. دختر بچه ای فقیر که نزد ‏دوستانش خود را دختری پولدار جا می زند و این دروغ کوچک تا پایان مراسم برای او دردسر های فراوان می آفریند. ‏دروغ گویی دختر در بطن حوادث تضادهای فراوانی را در برخورد با فضا بر می انگیزد که به بار دراماتیک فیلم تبدیل ‏می شود. اما این داستان نهایتاً ظرفیت تبدیل شدن به فیلمی نیم ساعته را دارد و مرادی کرمانی مجبور شده برای افزایش ‏طول داستان چند داستانک را به داستان اصلی اضافه کند. از این داستانک ها می توان به ورود غاز به منزل پیرمرد ‏همسایه دختر پولدار. پرسه های دکتر و دختر فقیر در شهر و برخورد آنها با کارگران شهرداری و اینکه دکتر شروع به ‏تعریف داستان زندگی خود کند که پدرش رفتگر بوده و…. اشاره کرد. این داستانک ها به هیچ عنوان با داستان اصلی ‏ارتباط ارگانیک برقرار نمی کند و در حد چند داستان کوتاه مستقل فرعی باقی می ماند. ‏

goshvare2.jpg

وحید موسائیان نیز در تبدیل آنها به فیلم قادر نیست این داستانک ها را به هم مرتبط کند. هریک در بیان تصویری ریتمی ‏جداگانه دارد و از این منظر فیلم را به شدت با تناقض در ریتم درونی و بیرونی مواجه می سازد. از دیگر سو مخاطب ‏را از فضای اصلی داستان و پیکره فیلم جداکرده و دائم ذهم مخاطب را دستخوش تغییر می سازد. دیگر نکته ای که ‏موسائیان به درستی رعایت نکرده انتخاب صحیح بازیگران است. در این فیلم اکبر عبدی نقش یک دکتر پولدار را بازی ‏می کند و رویا تیموریان و مسعود رایگان نقش پدر و مادر فقیر دختر را. دقیقاً این بازیگران می بایست در جایگاه ‏یکدیگر واقع می شدند. تماشاگر عبدی را در این فضا باور نمی کند و بازی رایگان هم که همیشه خوب از آب در آمده ‏این بار به بازی تصنعی وپر از ادا تبدیل می شود. همین نکته می توانست عاملی باشد تا کارگردان ضعف چند قصه ‏بودن فیلم را پر کند که این اتفاق نیز رخ نمی دهد. مخاطب فیلم هم که قرار است کودکان باشند در همین راستا دائم ‏فراموش می شود و در فصل هایی همچون دعوای زن و مرد فقیر زیر باران که برای بردن دخترشان در کوچه پس ‏کوچه های شمال شهر گم شده اند تکلیف اینکه مخاطب فیلم چه کسی می تواند باشد مشخص نمی شود.‏

حال تمام این اشکال ها را می توان زیر این عنوان جمع بندی کرد که نه موسائیان و نه مرادی کرمانی آدم های سینمای ‏این جنس سینمای بدنه نیستند. اما موسائیان چند فیلم در فضاهای متفاوت ساخته که هنوز نتوانسته اند رنگ پرده را ببینند ‏و آنها هم که آمده اند بی صدا نمایش داده شده و خیلی زود از روی پرده پایین آمده اند. پس این سینمای نا متعادل او را به ‏سویی می راند که به سینمای بدنه و بازاری گرایش پیدا کرده و چون این سینما را هم بلد نیست و قواعد آن را نمی ‏شناسد، در ترکیب با علایق شخصی به سینمایی دست می یابد که نتیجه آن چنین فیلمی می شود که قابلیت های فراوانی ‏برای نمایش اختلاف طبقاتی دارد، اما تمام مایه های خود را از دست می دهد.‏