زنگ پایان تعطیلات نوروزی مدرسه ی سیاست همچون زنگ پایان تعطیلات نوروزی مدارس و مراکز آموزش عالی کشور روز شنبه به صدا در آمد تا فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی نیز مانند دانش آموزان و دانشجویان مشق نوشتن و تکلیف انجام دادن خود را پس از حدود سه هفته گردش و تفریح و دید و بازدید از سر بگیرند.
اگرچه تکلیف ایام عید فعالان سیاسی نیز چون دانش آموزان سبک و همراه با تفنن بود، اما هوای بهاری مطبوع، در کنار کناره گیری خاتمی در آستانه ی نوروز، رخوتی را در تن های خسته ی شخصیت های حقیقی و حقوقی به وجود آورده بود که با خیال راحت، سیاست و سیاست ورزی را در حاشیه ی دید و بازدیدهای عیدانه خلاصه کنند.
در این میان نبود رسانه های تاثیر گذار داخلی و بی خیالی رسانه ای اکثر مردم یا بسنده کردن به رسانه ی شایعه و اخبار درگوشی- در دو هفته ای که خاک مرگ نوروزی بر مزار روزنامه های داخلی پاشیده بود و بخش های خبری رسانه ی ملی نیز بیشتر در اختیار مسئولان نیروهای پلیس و ماموران راهنمایی و رانندگی بود تا از سفرهای نوروزی بگویند و مرگ و میرهای تکراری جاده ای - فرصت طلایی در اختیار رسانه های دیداری و شنیداری برون پایه گذارده بود تا در غیبت طولانی روزنامه نگاران داخلی که اکثرا سایت های خیری، وب لاگ ها و… را نیز به امان خدا رها کرده و به سفر و دید و بازدید عید رفته بودند، صحنه گردان بازار سیاست ایران باشند.
به هر حال آن ایام رخوت و بی تکلیفی اکنون گذشته است و حتی روز اول بعد از تعطیلات که میراث دار دید و بازدیدها و شرح مسافرت های نوروزی بود و بحث های سیاسی و انتخابات 88 و نامزد نهایی اصلاح طلبان و تحول خواهان بحث حاشیه ای؛ اکنون نوبت ایام دگر است و کار و تلاش جدی تر.
نکته ی درخور تامل این است که هر چقدر در سال 87 فضای انتخاباتی در اختیار اصلاح طلبان بود و تحول خواهان و درنتیجه اقتدارگرایان به ناچار در شطرنج سیاست ایران “آچمز ” واقعی بودند، اما به نظر می رسد که در سال 88 این اصلاح طلبان باشند که باید مدتی به تماشا بنشینند و ببینند کی دود سفید از دودکش سیاست اردوگاه اصولگرایان و محافظه کاران بیرون می آید تا بر اساس آن تصمیم نهایی سرنوشت ساز خود را بگیرند.
آنچه مسلم است با کناره گیری سید محمد خاتمی و رسمیت یافتن حضور میرحسین موسوی در کارزار انتخاباتی، آن وعده و وعیدهای دروغین و خوش باوری های سیاسی که اگر رئیس جمهور قبلی را از صحنه خارج کنید، ما هم رئیس جمهور فعلی را کنار خواهیم گذارد و از دست او راحت خواهیم شد، هر چه بیشتر رنگ می بازد و واقعیت های مدرسه ی سیاست ایران نشان می دهد که احمدی نژاد و اندک یاران باقی مانده اش، برای وعده و وعید های این گروه از مربیان و معلمان حاضر در صحنه ی گفت و گو با اصلاح طلبان، تره هم خرد نمی کند!
با این وجود، همانگونه که پیش بینی می شد احمدی نژاد علیرغم تمایل و میل باطنی اش، از بخت و اقبال چندانی برای نشکستن سنت ریاست جمهوری دو دوره ای ایران برخوردار نیست و نابلدی، ناکارایی و ناتوانی او پس از گذشت حدود چهار سال چنان اظهر من الشمس شده است که نه تنها جایی برای نامزدی او- با خاتمی و بی خاتمی- باقی نمانده است بلکه او به گونه ای عجیب شکل و شمایل “طالع نحس” یافته و به نماد بد قدمی و شوربختی تبدیل شده است. این حرفی است که نه تنها سیاستمداران و اقتصاددانان با استناد به آمار و ارقام غیرقابل انکار می زنند، بلکه توده ی مردم هم، بخصوص آن ها که هفته ی آخر سال 87 را در استادیوم کشتی بودند و هفته ی دوم سال 88 در استادیوم آزادی با رگ و پیه خود حس کرده و با چشمان خود دیده اند که چگونه ورود و حضور احمدی نژاد به سادگی می تواند برد شیرین قهرمانی کشتی جهان و فوتبال مقدماتی جام جهانی را به باخت سنگین تبدیل کند!
جالب این است که رسانه ی ملی که در اختیار رئیس جهمور قرار دارد و در تلاش است که تبلیغات انتخاباتی لازم را با به نمایش گذاردن چهره و تصویرش در اوج پیروزی و لحظات خرسندی و شادکامی مردم به عمل آورد، با رو نمودن باخت و اوج گرفتن نارضایتی مردم، یک باره عامل اصلی بدبختی ها و ناکامی ها را از صفحه ی نمایش استادیوم ها و صفحه ی تلویزیون منازل مردم حذف می کند تا به زعم مدیران، برنامه ریزان و کارگردانان صورت مسئله به سادگی پاک شود و بعد هم سر فرصت گناه باخت را سر مهره ای کوچک خراب کنند.
جالب این است که در این فضا که قد و اندازه ی احمدی نژاد روز به روز کوچکتر شده و در مدرسه ی سیاست ایران به نقطه ای تبدیل می شود، شکاف میان جریان های سیاسی اصلاح طلب و مردم تحول خواه در کوتاه مدت بیشتر می شود. هر چقدر سران احزاب و گروه های سیاسی در پی تصمیم گیری نهایی در مورد تعیین نامزد نهایی خود هستند، در بدنه ی این جریان های سیاسی و در میان کنشگران اجتماعی تاکید بر روی ضرورت در پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار و روشن شدن وضعیت اردوگاه رقیب است و مشخص شدن این نکته که نامزد اصلی و نهایی اصولگرایان کیست ؟ و این پرسش اساسی که او چه نقاط اشتراک و افتراقی با نامزدهای اصلاح طلبان و تحولخواهان و برنامه ها و کادرهای اجرایی آن ها، به ویژه میرحسین موسوی داشته و دارد.
در شرایطی که احزاب و گروه های سیاسی با سه سناریوی محتمل اعلام نامزد جدید، رفتن به سمت موسوی و حمایت از کروبی مواجه اند و در این میان با عمده کردن هدف محوری حذف احمدی نژاد بر روی اتئلاف گسترده و نامزد واحد تاکید می کنند، در بدنه ی این جریان های سیاسی و فعالان جامعه مدنی که با صندوق های رای قهر نکرده اند، سناریوهای گسترده تر و پیچیده تری مطرح است. به این دلیل است که هرچه گزینه ی “اعلام نامزد جدید” در میان جریان های سیاسی کمرنگ می شود، گزینه ی تلاش برای بازگردان سید محمد خاتمی یا یافتن نامزد جدید و تاکید بر روی مشخص شدن برنامه ها و مطالبات و حتی کادر اجرایی رنگ و جلای بیشتری می یابد.
البته در این میان کم نیستند گروهی که معتقدند نباید برای تعیین نامزد نهایی اردوگاه اصلاح طلبان تعجیل کرد. این گروه سه دلیل محوری برای پافشاری بر روی این موضوع دارند. اول اینکه بدبینانه این سوال ها را مطرح می کنند که نکند انتخابات سال 88 نوعی بازگشت به دوران پیش از اصلاحات باشد که انتخابات ریاست جمهوری امری تزئینی بود و همه چیز از پیش، مستقیم و غیرمستقیم از بالا تعیین می شد؛ معرفی یک نامزد اصلی و بازی چند نامزد نمایشی؟ نکند که در این انتخابات نیز ماجرا به همین شکل رقم می خورد و بود و نبود ما و آرای ما علی السویه است و ما با داو گذاردن هویت و ماهیت خویش کفه ی مشروعیت یک طرف را افزایش دهیم و خود بازنده ی نهایی باشیم؟ یا اینکه نکند از آن بدتر مجبور شویم که بر روی اسب بازنده شرط بندی کنیم؟
دلیل دوم برای عجله نکردن در اعلام نامزد نهایی امید بستن به بازگشت خاتمی است و توجه به این نکته که اگرچه سید اصلاحات به خرد جمعی دوستان و یارانش برای ماندن در صحنه توجه ی لازم را نکرد و بیشتر به راه دل رفت و شیوه ی عمده کردن “اخلاق سیاسی” را برگزید، اما در این بازی دو سویه، حداقل انتظار از دو نامزد دیگر این است که اگر می بینند که نمی توانند به ائتلاف برسند و یکی به نفع دیگری کنار برود و می دانند که هیچکدام برگ برنده ی خاتمی برای پیروزی قاطع در انتخابات را ندارند و به هر دلیل بخت چندان یارشان نیست که از این کارزار سرنوشت ساز سالم و پیروز بیرون بیایند، آنان نیز باید به راه “اخلاق سیاسی” بروند و هر دو به نفع خاتمی از صحنه ی انتخابات کناره گیری کنند و اجازه ندهند که همای اقبال از شانه ی اصلاح طلبان به راحتی پر زند و بر تارک فردی از جناح دیگر نشیند.
دلیل سوم این است که با وجود رفتن اکثر آرای خاتمی به سمت میرحسین موسوی و بخش کمتری از آن به سوی کروبی، اگر نظرسنجی های هفته های آینده و سفرهای استانی آن ها بیانگر این نکته ی اساسی باشد که هر دو فاقد آرای لازم برای پیروزی مطمئن در یک انتخابات سه قطبی یا چهار قطبی باشند، هر گونه تعجیل در حمایت از این دو به معنای از دست دادن فرصت بازنگری و تعیین نامزد جدید و احتمالا روی آوردن دوباره به عبدالله نوری - در صورت عدم رضایت خاتمی به بازگشت- خواهد بود.
به هر حال بعد از آن تعطیلات طولانی و وقت گذرانی های غیرلازم، هنوز دو ماهی فرصت برای آماده شدن جهت امتحان سخت خرداد ماه 88 باقی است. آزمونی که نه امروز، بلکه به درازای تاریخ در مورد آن قضاوت خواهند کرد و نمره ی رد یا قبولی به اصلاح طلبان و تحول خواهان خواهند داد.