ترجمه یوسف محمدی
صدایش. لبخند ملایم و مرموزش. طرز گامبرداشتناش – شبیه به یک پیرمرد راه میرود، طول باغ را طی میکند، یا طول دفتر ریاستجمهوری را طی میکند یا طول حیاط زندان را طی میکند. رفتاری عموماً مودب دارد: صبور است، حتی دشمناناش را الهامبخش میشود و به آنها هم توصیههایی دوستانه میکند. فهرستی از هنریشهها سعی کردند تا نقشاش را بازی کنند: مورگن فریمن، دیوید هیروُود، دَنی گلوِر، سیدنی پویتیِر، کلارک پیترز، دنیس هیسبرت، ادریس هِلبا – و حالا لبنداین نِکوزی. این مرتبه هنرپیشهای از آفریقای جنوبی آمده است تا بتواند تاثیری متفاوت از بازی حلقه آنگوساکسنهای مقیم هالیوود از خود نشان بدهد، نام فیلم هم “درام” است و در دهه 1950 میلادی در حلقه مبارزین ضد رژیم آپارتید میگذرد و همین حالا نسخههای فیلم را در فسیتوالهای فیلم لندن و سپس در کن به نمایش میگذارند.
نلسون ماندلا، نقشی است که از چشماندازهای مختلفی سعی شده به او نزدیک شوند، نقشی است همزمان مشکل و همزمان تغییر دهنده مسیر کاری هنرپیشه خود، مثل این است که نقشی اشرافی در یکی از نمایشنامههای شکسپیر بازی کرده باشی، شاید نقشی که چند جمله بیشتر نباشد و هنرپیشههای فرعی و جوانتر بسیار بیشتر از او در طول نمایش سخن بگویند اما صحبتهایی است کوتاه و عمیقاً شاعرانه – مانند دوک سنیور تبعید شده در نمایش “هر طور خودت دوست میداریگ. احتمالاً دلیلاش این باشد که ماندلا خود توانسته است به ضمیرِ جمعی انسان در مورد تصویر یک زندانی، وارد شود: هنرپیشه بایستی بتواند اسطوره جهانی او را با قدرت تمام و تصویر شهیدگونهاش به نمایش بگذارد. کارگردان بریتانیایی پیتر کوزمینسکی چند سال پیش این جرات را به خود داد و پیشنهاد ساخت فیلم “ماندلای جوان” را داد، فیلمی که یک چهره حاضر در کنگره ملی افریقا را نشان میدهد که باوری در آن زمان به رفتارهای غیرخشونتبار ندارد. فیلم را هنوز نساختهاند هرچند ادریس اِلبا در فیلم جاستین چادوویک ظاهر شد و فیلم “ماندلا: راه طولانی به آزادی” با موضوعی مشابه، ساخته شد.
ماندلا در چهرههای سینمایی خود نماد آزادی است در دهههای 1980 و 1990میلادی ولی دو فیلم مهم تاریخ هم نقشی مشابه او نشان دادهاند: پائول اسکوفیلد در نقش سر تامِس مور در فیلم فرید زیمِنمان، “مردی برای تمامی فصول” (1966) و همچنین بن کینزلی در نقش گاندی در فیلم ریچاد آتِنبورو، حماسه کلاسیک سال 1983 با نام “گاندی”. هر دو نقشهایی شهیدگونه از انسانهایی در بند بازی کرده بودند که توانسته بودند در هنر سیاست هم آشکارا خود را نشان جامعه دهند اما حالا ماندلا بر فراز این دو قرار میگیرد، او چهرهای است که در زمان ساخت بیشتر فیلمهای مربوط به خود در زندان بود اما میتوانست لبخند بزند و بدون تلاشی فراوان، دشمناناش را از درون زندان، شکست دهد و بر آنان فائق آید. اگر هنرپیشههای گوناگون تمام تلاش خود را نشان تماشاگران سینما نداده بودند، نقش ماندلا میتوانست از بازیهای کینزلی و اسکوفیلد شکست بخورد.
احتمالاً مشهورترین نقش ماندلایی را مورگان فریمن در فیلم کلینت ایستوُود در سال 2009 با عنوان “Invictus” بازی کرده باشد، فیلمی که در مورد تجربه زندان ماندلا نیست بلکه دوران ریاستجمهوری او را دنبال میکند وقتی او سیاستمداران عمده را تحتتاثیر خود قرار میدهد، وقتی ماندلا سعی میکند از طریق همراهی با تیم راگبی اسپرینگبوک، به قلب سفیدپوستان آفریقای جنوبی راه پیدا کند. بازی فریمن در فیلم، اثری است با جزئیاتی در خور و نشاندهنده از تعمق او بر ماندلا است، هرچند لذت تماشای بازی خود را نیز باقی میگذارد و اثری عرضه میکند که از بسیاری جهات ارزش تماشا را دارد و این غایتِ خواستههای یک هنرپیشه است ولی هرچند بیشتر ناشی از دوستی صمیمی بین خود فریمن و ماندلا است که او را به جزئیات فراوانی آگاه ساخته است. هرچند کلیت فیلم شبیه به خوانش یک بیانیه شده است و این از ارزشهای فیلم میکاهد. همچنین فیلم برابر کلیشههای چهره آزادساز هالیوودی ساخته شده است: میشود یک چهره فعال جنبش سیاهان را به روی پردههای سینما آورد البته تا جایی که او شخصیتی باشد همدرد با سفیدپوستان، خُب، خیلی ساده نقش مربی تیم راگبی را مت دیمون بازی کرده بود.
دقیقاً همین عوامل در ساخت فیلم “ماندلا و دو کلارک” در نسخه تلویزیونی اثر در سال 1997 بازی کرده بودند. در فیلم سیدنی پویتِیر نقش ماندلا را بازی میکند و مایکل کین نقش افدبلیو دو کلارک را: دو مرتبه چهرهای از ماندلا نقش زده میشود که درک و همدردی با سفیدپوستان دارند و همزمان چهرهای است آزادیخواه و حامی سیاهان.
توازن بین احترام به سفیدپوستان و همزمان توازن داشتن با خواستههای سیاهان را میتوان در بیلی آگوست در فیلم “بدرون بافانا” (نام دیگر فیلم، «رنگ آزادی» است) در سال 2007 با بازی دنیس هیزبرت در نقش ماندلا در زندان انداخت و به رابطه تاثیربرانگیز او و نگهبان سفیدپوست سلولاش متمرکز شد، نگهبانی که نقش او را جوزف فینیس بازی میکند. فیلم بر پایه کتاب خاطرات نگهبان حقیقی همین زندان ساخته شده است – و به رابطه عمیقی مینگرد که او با ماندلا داشت. هرچند هنرپیشه نقش ماندلا در اینجا توانسته است چهرهای عمیقتر از ماندلا نشان تماشاگر خود بدهد و فیلمنامه اثر را نیز بهتر از دیگر آثار موجود، نوشتهاند.
دنی گلوِر در فیلم تلویوزنی “ماندلا” در سال 1987 نقشی محدودتر از او را نشان میدهد و چهرهای را عیان میسازد که تا به امروز، بیشتر عادت به تماشایش را داشتهایم. هنرپیشه باید بیشتر از دیگر هنرپیشهها تلاش کند تا اولین سالهای فعالیت سیاسی ماندلا را بتواند به روی پرده، نقشی موثر بزند و چهرهای صادق، گیرا و فریبنده از او عیان سازد و همزمان بتواند بر پیچیدگی ماندلا در نقش یک سیاستمدار فائق آید و تصویری کامل از ماندلای سیاستمدار را نیز بازی کند.
ترنس هوارد نقشی جوانتر و با صورتی گردتر و ریشدار از ماندلا را در “وینی” در سال 2011 بازی کرده است، فیلمی که در آن جنیفر هودسون نقش وینی ماندلا را بازی می کند و فیلم بدون اکران در بریتانیا فقط در فستیوالهای سینمایی به نمایش گذارده شد. تاکید فیلم همزمان بر ماندلا و وینی، هر دو، گذاشته شده است و این کار، منتقدان را شوکه ساخت.
ادریس اِلبا وقتی بازی در نقش ماندلا را قبول کرد، احتمالاً میدانست آخرین هنرپیشهای است که در زمان زندگی او، نقشاش را بازی میکند. فیلم، بر اساس زندگینوشت ماندلا با همین نام است، “راهی طولانی به آزادی” و به تلاشهای طول عمر ماندلا نگاهی کلی میاندازد – زندگی شخصی همراه با زندگی سیاسی او. او از جوانی ماندلا هنگام کار او در شرکت حقوقی نقشاش را بازی میکند و عاقبت پیرمردی است که از زندان جزیره روبین خارج میشود. نقشی است آشکارا گسترده و طول زمانی گستردهای را نیز در بر میگیرد – هرچند اِلبا هنرپیشهای است که میتواند با درخشندگی تمام این مسیر طولانی را طی کند.
- منتشر شده در میل اند گاردین، 8 دسامبر 2013