در باره بازداشت دانشجویان طیف چپ

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

روزی یکی از دوستان آقای طبرزدی در زندان از من گلایه کرد که چرا نیروهای همسو با شما معمولا نسبت ‏به دستگیری و بازداشت همفکران و همراهان خود حساسیت نشان می‌دهند و به هر نوع اعتراضی دست ‏می‌زنند، اما نسبت به دستگیر و بازداشت ما، یا سکوت می‌کنند و یا اینکه اعتراض جدی نمی‌کنند.‏

من بدون آنکه این مساله را کاملا انکار کنم آن را تا حدی طبیعی دانستم و در توجیه آن استدلالی به شرح زیر ‏ارائه کردم:‏

هر گروه و سازمان و طیفی قاعدتا خط مشی و استراتژی سیاسی خاص خود را دارد و قاعدتا قادر به دفاع ‏کامل از فعالیت‌های سیاسی در همان چارچوب استراتژیک است. افزون بر این، طیف‌های مختلف سیاسی افراد ‏نزدیک به خود را می‌شناسند و از زوایای فعالیت‌های آنان با خبرند و به راحتی می‌توانند در باره میزان صحت ‏و سقم اتهام‌هایی که از سوی دستگاههای حاکم به آنان وارد شده است، به راحتی داوری کنند، در حالی که ‏چنین کاری نسبت به کسانی که آنان را نمی‌شناسند، امر سهل و آسانی نیست.‏

برای آن دوست توضیح دادم که این رویه ظاهرا در بین همه گروههای سیاسی در هر کجای جهان و از جمله ‏در ایران نیز رایج است و مختص دوستان و همفکران ما نیست. بنابراین، همانطور که گروه آقای طبرزدی ‏نسبت به بازداشت نیروهای نزدیک به خود بیش از بازداشت سایر نیروها حساسیت به خرج می‌دهد، طبیعی ‏است که دوستان ما هم نسبت به دستگیری دوستان خودشان اعتراض بیشتری نسبت به دستگیری دیگران کنند.‏

نمی‌دانم این استدلال چقدر برای آن دوست محترم مقبول افتاد زیرا فرصت گفتگویی که در مسیر ملاقات با ‏خانواده‌هامان دست داده بود، به پایان رسید.‏

گمان می‌کنم که همه ما باید به این مساله اذعان کنیم که یک سازمان غیر دولتی و نهاد حقوق بشری باید بدون ‏هر قید و شرطی از کسی که به هر دلیلی حقوقش نقض شده است، دفاع کند، اما از یک گروه و حزب سیاسی ‏نمی‌توان انتظار داشت که نسبت سرنوشت اعضای خود به همان درجه حساسیت نشان دهد که نسبت به ‏سرنوشت اعضای احزاب و گروهای دیگری که یا آنان را نمی‌شناسد و یا خط مشی سیاسی آنها را قبول ندارد.‏

با این حال روشن است که همه شهروندان باید از رعایت حقوق شهروندی دیگری حمایت و نسبت به نقض ‏حقوق آنها در حد توان خود اعتراض کنند. این البته اصلی کلی و مورد اجماع است، اما در تعیین مصداق ‏همواره مشکلاتی رخ می‌دهد.‏

برای نمونه بسیاری از دوستان از من انتظار دارند همانطور که در باره بازداشت دوستان نزدیکم مطلبی را ‏انتشار می‌دهم، در باره هر یک از دیگر بازداشتی‌ها از فعالان قومی گرفته تا زنان و کارگران و معلمان و ‏دانشجویان نیز مطلبی بنویسم.‏

طبعا من علاقمندم که این کار را بکنم اما در باره کسی که شناختی از او ندارم، از محتویات پرونده‌اش ‏اطلاعات مستند و معتبری در اختیار ندارم، با حوزه فعالیتش بیگانه‌ام و از خط مشی سیاسی‌اش بی‌اطلاعم ‏چگونه می‌توانم مطلبی موجه و وزین و تاثیر گذار بنویسم.‏

در عین حال چگونه می‌توان در باره یک موضوع ثابت یعنی بازداشت، مطالب متنوع و مختلفی نوشت که ‏تکرار آن باعث ملال و رنجش خوانندگان نشود؟‏

این مقدمه به نسبت طولانی را آوردم تا در واقع بهانه‌ای برای نوشتن چند سطری در باره دستگیری شمار قابل ‏توجهی از دانشجویان طیف چپ به دست آورم.‏

در باره آنان فقط می‌توانم این نکته را یادآور می‌شوم که از نگاه من، هر فردی که در هر گوشه‌ای از این آب و ‏خاک چشم به جهان گشوده است از حق بدیهی اعتقاد به هر مرام و مسلک و تبلیغ و انتشار مسالمت‌آمیز آن در ‏چارچوب حقوق و ظایف و مسئولیت‌هایی که برای شهروند تعریف می‌شود، برخوردار است و هر فرد، نهاد ‏یا دولتی که با اعمال زور او را از تحقق حقوقش باز بدارد، مستوجب نکوهش و سرزنش است.‏

بنابراین، هر ایرانی که در هر نقطه‌ای از این کشور به دلیل فعالیت‌های مسالمت آمیز خود برای دستیابی به ‏حقوق تعریف شده سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود تحت فشار قرار می‌گیرد، پیشاپیش قابل دفاع و زجر دادن ‏آن محکوم است.‏

این را نوشتم تا پاسخی به اعتراض برخی سایت‌های اینترنتی نسبت به سکوت جریان‌های غیر چپ در برابر ‏دستگیری دانشجویان چپگرا داده باشم.‏

انشاءالله وقتی که آنها از زندان آزاد و از زیر فشار خارج شدند، نکته‌هایی در باره خط مشی و سلوک سیاسی ‏آنها به نظرم می‌رسد که به موقعش توضیح خواهم داد.‏