در جستجوی نشانه های حیات ادبی در ایران

نویسنده

azadehmoaveni480.jpg

آزاده معاونی


سال 2000 وقتی به ایران رفتم تا بعنوان یک روزنامه نگار فعالیت کنم، آرزو داشتم به یک محفل ادبی شبیه به محفل زنان “ خواندن لولیتا در تهران ” اثر آذر نفیسی ملحق شوم. این بخش زنان از جامعه اقتدارگرا، به دنیای تخیلی رمان پناه برده بودند و در آن آرامش می یافتند. کتابفروشی ها یا صرفا ً لوازم التحریر فروشی و یا اسباب بازی فروشی بودند و این اولین نشانه ای بود که احتمال می رفت برنامه ام عملی نشود.

ابتدا مشهورترین کتابفروشی تهران را با یک مغازه عتیقه فروشی اشتباه گرفتم. مغازه داری که مغازه اش پر از لوازم التحریر بود، به من گفت: “خجالت می کشم به خودم بگویم کتابفروش.” در ساعتی که با هم صحبت می کردیم، مشتری ها وارد مغازه می شدند تا باطری ساعت، کارت تسلیت، کاغذ کادو و پرگار بخرند. حتی یک نفر هم کتاب نخرید.


وقتی نتوانستم هیچ یک از زنانی را که می شناختم، قانع کنم یک محفل کتاب تشکیل بدهیم [آنها با در نظر گرفتن ترافیک تهران فکر می کردند این پیشنهاد عالی عملا ً غیرعملی است]، حتی تعجب کردم چرا کتاب، آنقدر کم در زندگی دوستان دیگرم که به این مقوله علاقه مندند، نقش دارد. اما در طول بعدازظهرهای طولانی که کتابفروشی های حوالی مؤسسات انتشاراتی خیابان کریم خان زند را جستجو می کردم، به علت بی میلی این افراد پی بردم.


کتاب های خودیاری و عناوین مختلط آنها در مورد موضوعاتی چون معنویت هندی بیشتر در طبقات جلویی کتابفروشی ها به چشم می خورند. ظهور این نوع کتاب ها که قبل از انقلاب اسلامی 1979 وجود نداشت، حکایت از فرهنگی دارد که در تلاش است با زوال نقش سنتی زن و مرد، افزایش نرخ طلاق و رابطه جنسی قبل از ازدواج همگام شود. اما به گفته سردبیر یک مجله معروف، روشنفکران ایرانی به سرعت “سرکوب فرهنگی و بحران معنوی” را زیر سئوال می برند. دوست دیگری که صاحب یک کتابفروشی است، می گوید ایرانیان “عقل خود را از دست داده اند.”

موفقیت کتابهایی با عناوینی چون “مردان مریخی و زنان ونوسی” باعث شده است تا برخی از نویسندگان داخلی بیشتر به طور تخصصی در زمینه مشاوره فرهنگی فعالیت کنند. عنوان یکی از پرفروش ترین کتاب های فعلی “لطفا ً گوسفند نباش” اثر محمود نمانی از علی شریعتی اقتباس شده است. این کتاب با عناوینی چون “غم درمانی” و “دوست یابی”، خوددرمانی و ارضای شخصی را در جامعه ای به تصویر می کشد که انتظار می رود فرد حتی مراسم یادبود سالگرد وفات عمه پدر را نیز به خاطر داشته باشد.


وقتی که ایرانیان کتابی در مورد کسالت روحی و چید مان مبلمان نمی خوانند، جذب رمان های سریال وار با عناوینی چون “تنهایی شب های بی کسی” و با مضامینی چون زندگی خانوادگی و عشق پاک و نافرجام می شوند. با ظهور طبقه زنان باسواد پس از پیروزی انقلاب و نبود باشگاه و مراکز فرهنگی، بازار قصه های عامه پسند زنان داغ شد. درخواست ترجمه فارسی کتاب های دانیل استیل که همردیف کتاب های فهیمه رحیمی و مودب پور است، بالا گرفت.


هفت سال قبل زمانی که به ایران رفتم، نویسندگان و ناشران ایرانی همان پیش بینی هایی را در مورد مرگ قریب الوقوع خواندن در ایران کردند که دائما ً در آمریکا شنیده می شود. به گفته آنها، در یک کشور هفتاد میلیون نفری که تقریبا ً 80 درصد جمعیت آن باسواد هستند و قرن ها پیشینه ادبی دارد، نرخ فروش کتاب – 40000 نسخه برای پرفروش ترین کتاب بازرگانی و 2000 تا 5000 نسخه برای رمان و آثار غیرداستانی ادبی – غم انگیز است. به گفته محمدرضا نعمت پور عضو مؤسسه انتشاراتی نشرنی، فروش کتاب به طور پیوسته از سال 1979 کاهش یافته است. اگرچه کتاب طبق هر معیاری که در نظر گرفته شود، ارزان است، اما کمتر پیش می آید که مردم به خواندن آن تشویق شوند. از سوی دیگر تعداد کتابخانه های عمومی اندک است و هیچگونه مسابقه خواندن نیز در مدارس وجود ندارد. حتی دولت هم نگران شده است. در همین حال روزنامه ایران قبل از نمایشگاه کتاب تهران که اوایل ماه جاری برگزار شد، در مقاله ای با لحن سرزنش کننده نوشت: “بیایید بیاموزیم چگونه بخوانیم. ” در گزارشی دیگر نیز که در ماه آوریل در رادیو پخش شد، گفته شد هر ایرانی روزی 16 ثانیه برای خواندن وقت صرف می کند.”


در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی از سال 1999 تا 2002، به نظر می رسید که ایران وارد دوره تجدید حیات ادبی شده است. اما بهار ادبی ایران درست همانند خود دوره خاتمی پر کشید. رضا سیدحسینی مترجم برجسته ادبیات فرانسه در ایران می گوید: “از آنجا که مردم دیگر به کتاب ها اطمینان ندارند، این مجلات هستند که فرهنگ ادبی را زنده نگه داشته اند. این مجلات همچنین ایرانیان را با نویسندگان بین المللی آشنا می کنند.”