کی خسته است؟ هاشمی؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

آدم نمی فهمد، این امام خمینی روزی که پایش را در سال ۱۳۵۷ به خاک ایران گذاشت، دهانش را که بازکرد، دویست تا میکروفون صدایش را ضبط کرد، بعد رفت مدرسه رفاه، توی اتاقش همیشه صد نفر آدم نشسته بودند و هر کلمه ای از دهانش بیرون می آمد ضبط می کردند. هر روزی هم از سال ۱۳۵۷ تا زمانی که رفت به عالم بالای درخت، حداقل پنج هزار نفر می رفتند توی خانه اش و می گفتند “روح منی خمینی، بت شکنی خمینی” و او هم یک مشت “این طور نباشد که یک کاری بکنند که ما آن طور که نمی خواهیم بشویم و کاری بکنیم که آنها نفهمند چطور شده است.”

حالا کاری نداریم که اگر دوهزار تا کسروی و فروغی و نفیسی و استاد رضازاده شفق را بنشانیم نمره های انشای امام خمینی را صحیح کنند، یک سخنرانی اش هم نمره بالاتر از هفت نمی آورد، یک جمله نگفت که فاعل و مفعولش درست باشد و یک دستور نداد که با صدتا “اینطور بشود” و “لکن همگی” و بقیه چیزها معنی داشته باشد. ولی هرچه که بود، امام خمینی فقط موقع توالت رفتنش را فیلمبرداری نکردند. آخرش هم که جلوی دوربین مرحوم شد و جلوی دوربین دفن شد.

یعنی آدمی که همین سی سال قبل، در حضور میکروفون و دوربین زندگی کرد و از هر دستحطش هفتصد تا نسخه وجود دارد و نصف کاغذهای کشور صرف چاپ سخنانش شده و فقط دو تا جنگل سیسنگان درخت مصرف کردند تا وصیت نامه اش را چاپ کنند، چه چیز مبهمی دارد که همه نگران تحریف امام خمینی هستند؟ اصلا جمله “من توی دهن این دولت می زنم” یا “من منتظری را روی زانوی خودم بزرگ کردم” چه ابهام فلسفی دارد که این همه ائمه جمعه و وکلای شنبه و وزرای یکشنبه و مدرسین دوشنبه این همه نگران تحریف شدن امام خمینی هستند؟ یک جوری حرف می زنند انگار خمینی نسخه دوم مارتین هایدگر و ژان پل سارتر و هگل بوده که حالا باید از جمله “من شما را که می بینم یاد جعفر طیار می افتم” صد تا تفسیر فلسفی بیرون بکشند.

وقتی طالقانی مرده بود، آیت الله خمینی گفت: “مگر طالقانی یک مرد دموکراتیک بود که این ملت با کلنگ وقتی مرد توی سرشان می زدند، بخاطر ایمان به رسول الله بود، لکن” درست است که این جمله سروته و معنی ندارد، ولی تنها چیزی که ندارد پیچیدگی است. اصلا این آقای مصباح یزدی که دیروز گفته “تحریف شخصیت امام خیانت به اسلام است” خودش هفت دقیقه در طول زندگی بیحاصلش خمینی را دیده بود؟ اصلا حمیدرضا ترقی که گفته “تحریف گران شخصیت امام خمینی باید مجازات شوند.” دو دهم ثانیه به فاصله کمتر از دو کیلومتر از خمینی قرار گرفته بود؟ اصلا تحریف در مورد آیت الله خمینی چه معنی دارد؟ این که حافظ نیست که شعرش صد تا معنی داشته باشد. گفته “شاه باید برود.” این جمله را اصلا چه کسی می تواند تحریف کند؟ حافظ که نیست گفته باشد “چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.” که آدم پانصدسال انگشت به دماغ بماند که منظورش کدام کار دیگر بود؟ اگر خمینی به جای حافظ بود می گفت: “این منتظری وقتی رفت در آن دفتر فین کرد.” این جمله هم تحریف و تفسیر دارد؟

یعنی فرض کنید، آدمی مثل آیت الله خمینی که سیصد تا نوه و نتیجه داشته، و همیشه هم جلوی دوربین زندگی می کرده، چطوری ممکن است تحریف شود که آیت الله خامنه ای در مورد تحریف خمینی و معرفی او به عنوان لیبرال هشدار داده و گفته: “هر کسی هر حرفی که خودش می پسندد به امام نسبت ندهد.” یعنی چی؟ یعنی فقط من حق دارم بگویم خمینی چی می گفت.

وقتی آیت الله خمینی که همین سی سال قبل زندگی می کرد، جوراب های پاره اش هم الآن در موزه موجود است، نوه و نتیجه و ندیده و نبیره اش هم وجود خارجی دارند، این طوری هفتاد تا تفسیر می شود، ببینید حضرت محمد که تمام ملاقات هایش با جبرئیل و فرشتگان الهی تنهایی بوده چه سرنوشتی پیدا می کند. بعد حاج منصور ارضی مشروح مذاکرات حضرت رقیه را با علی اصغر که هنوز شش ماهه هم نشده بود، در هنگام کهنه عوض کردن با چنان تفصیلی می گوید که انگار در کل خیمه های کربلا دوربین مداربسته کار گذاشته بودند. برای بچه به دنیا نیامده امام حسین ده جلد کتاب می نویسند، آن هم در بیابانی که همه کسانی که در آنجا بودند کشته شدند، آن وقت می ترسند خمینی تحریف شود. وقتی دو تا جمله معمولی خمینی که “این باید برود” دوهزار تا ابهام پیدا می کند، چطوری تمام دعواهای یزید و خولی و شمر و ابن مرجانه و بقیه را همه این مداحان حفظ اند.

البته در کشوری که بعد از ۱۳۰۰ سال، در طول ربع قرن بیست هزار امامزاده کشف شده که فقط چهارهزار تایشان فرزندان امام جعفر صادق بودند، طبیعی است که از خمینی هم سوسیالیسم در می آید، هم لیبرالیسم، هم القاعده، هم ماندلا، هم ابن عربی، هم کارلوس، هم هیتلر و هم ژان پل سارتر و استالین. بدبختی این است که در هر انقلابی رهبر قبلی را وقتی می میرد دفن می کنند رهبر بعدی می آید و می گوید از این به بعد هر چه من بگویم باید بکنید. در ایران به جای اینکه آینده را تغییر بدهند، گذشته را هم تغییر می دهند. دو سال بعد همین چهار تا اسگل تصویب می کنند که خمینی در سن 25 سالگی در عملیات والفجر شهید شد، اگر هم اعتراض بکنی باید شش سال بروی زندان.

 

احمد خاتمی و جامعه دوقطبی

طرف دست راستش جلوی دست چپش را گرفته که شکر زیادی توی چایش نریزد، بعد چنان ادعایی می کند که مخ آدم سوت می کشد. احمد خاتمی گفته: “جامعه ما دو قطبی نیست، چون ما یک رهبر داریم.” یک جوری هم این حرف را می زند انگار این رهبر حرف شنبه و یکشنبه اش یکی است. صاحبخانه اش که هاشمی بود، حالا شده مغضوب، نخست وزیرش که موسوی بود حالا شده فتنه گر، مشاورش که مهاجرانی بود، حالا مجاور ساعت بیگ بن است، رئیس مجلس محبوبش که کروبی بود، حالا زندانی است، شوهرخواهرش که شیخ علی تهرانی بود، حق ندارد از خانه بیرون بیاید، داداش هادی اش هم که با او قهرقهر تا قیامت است، عروس اش هم که از پسرش طلاق گرفت.

خاتمی هم که رئیس جمهورش بود، حق حرف زدن ندارد، در کل اپوزیسیون چهار نفر طرفدارش بودند و بخاطرش زندگی شان را ول کردند و مثل حسین درخشان بدبخت رفتند ایران، که همه شان را انداخت زندان، مهم ترین نماینده امنیتی اش هم که روحانی بود، حالا خودش مهم ترین متهم اقدام علیه امنیت ملی است، بطور کلی هم فقط به دو سه نفر اعتماد کامل در سیاست خارجی داشت، یکی سیروس ناصری بود و یکی خرازی و یکی ظریف، حالا یکی شان گوشه نشین است، یکی سوئیس نشین است و آن یکی هم که به خیانت متهم شده. فردا اصلا بعید نیست فرخنده خانم برود پناهنده بشود به هلند و بشود سخنگوی زنان فمینیست مسلمان. آن احمدی نژاد هم که یک ماه از همه به او نزدیکتر بود بعد رفت جایی که عرب نی انداخت.

این رهبر خودش با خودش هفت تا جناح است، آن وقت احمد خاتمی می گوید یک رهبر داریم. این خودش تنهایی دویست تا آدم است که ۱۹۷ تاشان دشمن خودش است. با همین ریش می خوای بری تجریش؟