مانلی

نویسنده

پنج شعر از منیره حسینی


یی خوشبخت می شوی
۱
تنها با دو حرف
خودمان را شناختیم
“زن”
و فرقی نمی
با ادامه ی
زنده باشیم یا زندانی
زندگی هم
یست
ید خالی
و دستی
ی بریده ی درخت درد نمی
بی رگ تر از آن است
یمان آویزان نشود
هرشب
یی از ما
آوازهای خیس پرندگانش را فراموش می
سیگار با سیگارهای برگ شعله می
و هرصبح
بوسه های خداحافظی
تبری ست
ی
۲
من ی
و خیابانیی
خوشبخت است
ی
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ی اتاقم پیله میی
ی
پروانه ای خوشبخت می شوی
با این همه
ی ست
در دهانم تار می تند
۳
ازدر نیامده
رساله های زن باید – زن نباید را
میله ای به پنجره ام اضافه می شود
صدایش از آجرهای خانه بالاتر می رود
.
.
امشب هیچ پرنده ا ی پرش به پنجره ام نمی گیرد
و ماه هم دیگر
دلش به این زندگی قرص نمی شود
من
بی هیچ فتوایی
در خانه زنده به گور شده ام
و همسایه ها
تا مدتها بویی از این مرده نخواهند برد
۴
۱
ی پیراهنم باز می
آزادی
در سینه ام رگ می
و در قفسه اش
باد با آواز هزاران پرنده می پیچد
۲
سرت را بالا بگیر
” این جا آسمان است”
و تا نبض تو می زند
هیچ پرنده ای فرودش اضطراری نیست !
۵
هنوز حرف هایی جا مانده دارم
ینی اش
چمدانت وا مانده است
(زن)- چیزی نگو
از آسمان چشم های تو
سنگ هم ببارد صبور می روم
مدت هاست آب ازسرِچشم های من گذشته است
دلم برای دختری می سوزد
ی دانست
خانه ی شوهر چه غربتی دارد
و حفاظ در
خط و نشان مرد دیگری را می
- قصه ات را هی
شایعات تو
جز در دهان خودت
در هیی نمی پیچد
- شایعات من ؟
همی
همیی سرزمین تو بریده ام ؟
همین که از سکوت ِ خودم …
جیـــــــــــــــــــــــــغ
شایعات من !؟-
- آقای قاضی
- آقای قاضی
مهرم حلال
جانم فدای سرزمین مادری ات
یی ی
حتی اگر
به شرط چاقو روی رگ هایش
یرینی ببرید.