سایت مدرسه فمنیستی صدای دیگری بود که در سال 1386 خاموش شد. پیش از آن چندین سایت که زنان حق طلب را سخنگویی می کردند خاموش شده بودند. سایت مدرسه فمنیستی از یک مدرسه سخن می گفت که دو قرنی از باز شدن آن در جهان می گذرد و تازه دارد آهسته آهسته وارد گفتمان سیاسی- اجتماعی ایران می شود. منظور این نیست که حق طلبی زنان ایرانی با راه اندازی سایت مدرسه فمنیستی شروع شده، بلکه منظور این است که می خواهند آنچه را در جهان تبدیل به یک مکتب شده ومدرسه های گوناگون از دل آن برآمده به کلی انکار کنند. دچار این توهم شده اند که با فیلترینگ می شود راه را بر فکر و اندیشه بست. آن هم در زمانی که فکر و اندیشه بر بال اینترنت سوار شده است.
فمنیسم در آغاز شکل گیری یک واکنش بود نسبت به ظلم و ستم که به تدریج تئوریزه شد تا حق زنان را برای مزد مساوی در برابر کار مساوی تثبیت کند و سلاطین عصر انقلاب صنعتی را در برابر این خواسته عدالت جویانه خلع سلاح کند. بنابراین مبنا و منشاء فمنیسم که رفع ظلم و ستم از ابناء بشر است نمی تواند با جوهره اسلام در تضاد باشد. کدام مسلمان می تواند ادعا کند که اسلام مزد مساوی برای کار مساوی را به رسمیت نمی شناسد؟
ایران جامعه ای است رنگارنگ، پرتنوع که برخورداری از انواع مدرسه ها و مکتب ها خواست طبیعی آن است. قرار نیست همه مدرسه ها دولتی باشد. مردم به مدرسه هایی که خود تأسیس می کنند بیشتر احترام می گذارند. مکتب فمنیسم چنانچه گذشت واکنشی بود به آن ظلم و ستم که در آغاز صنعتی شدن زنان کارگر را درمانده کرده بود. دیکتاتورها در عرصه صنعت و اقتصاد نتوانستند مکتب فمنیسم و مدرسه های فمنیسم را تعطیل کنند. گاهی باید تاریخ جهان را ورق زد و از آن درس گرفت. کسانی که از تاریخ پند می آموزند باور می کنند ثبات جایی ریشه می دواند که انواع مدرسه ها در آنجا بتواند پا بگیرد. مدرسه فمنیستی ویژگی هایی دارد که وقتی آن را می بندند و دسترسی به آن را اجازه نمی دهند خود را در خانه ها و بیخ گوش سلطه جویان و طرفداران تبعیض بر ضد زنان بازتولید می کند. هرگاه از تاریخ بیاموزیم که فمنیسم در آغاز تأسیس با تبعیض بر ضد زنان وارد مبارزه شده و در صحنه مبارزه با ظلم خود را تعریف کرده است شگفت زده نمی شویم اگر ایران آینده را همچون یک مدرسه بزرگ فمنیستی که تحمل آن چاره ناپذیر است تصویر کنیم. رواداری انواع تبعیض های قانونی و اجتماعی به زنان حاصل و نتیجه اش جز این نیست. تبدیل ایران به یک مدرسه بزرگ فمنیستی رویدادی است که قانونگذاران و سیاست گذاران آن را پایه گذاری کرده اند.
از بس نسبت به زنان تعدی شده، از بس قانونی و غیر قانونی با زنان درافتاده اند، از بس قانون گذرانده اند تا زنان را خانه نشین کنند راهی باقی نمانده تا مدرسه بزرگ فمنیستی در جغرافیای ایران تأسیس بشود. مکتب فمنیسم و مدرسه های برآمده از آن البته رضایت نمی دهد که زن از حق حیات بی بهره بوده یا جان او را نصف جان مرد قیمت گذاری کنند. این مکتب رضایت نمی دهد که پدر یا جد پدری بتوانند در برابر ازدواج دختر یا نوه رشیدشان مانع ایجاد کنند. مکتب فمنیسم اجازه نمی دهد مردان چهار زن دائم و تعدادی زن صیغه ای داشته باشند. مکتب فمنیسم اجازه نمی دهد مردان مثل آب خوردن زنان شان را طلاق بدهند و زنان به اندازه ای محدودیت داشته باشند که سرانجام مجبور بشوند تمام حقوق مالی خود را بذل کنند و گاهی چیزی بر آن بیافزایند تا شوهر را راضی به طلاق کنند. مکتب فمنیسم اجازه نمی دهد زنان از شوهران خود ارث اندک ببرند و تازه همین ارث اندک هم به نسبت مساوی بین زنان شوهری که فوت شده تقسیم بشود. آنچه را مکتب فمنیسم با آن مبارزه می کند از این دست بی عدالتی هاست. وقتی زورمندانی پیدا می شوند که با هدف حفظ و حراست از بی عدالتی ها مکتب را تعطیل کنند بسیار پیامدها پیش رو دارند.
یک شمه از آنچه در انتظارشان است و اگر امروز اتفاق نمی افتد بی گمان شب آبستن است و سحرگاه ظاهر می شود یک حرکت تند و تیز فمنیستی است. یک انفجار فمنیستی است که ایران آینده را در خود می گیرد. از بس کنترل می کنند و برای حجاب و بد حجابی تعریف خودسرانه ارائه می دهند و شاید بدعت گذاری می کنند احتمال می رود زنده بمانند و روزگاری را ببینند که خیابان ها لبریز می شود از زنان نیمه برهنه که چاره ای ندارند جز آنکه چشم بر آن ببندند یا تفنگ را به سوی آنان نشانه بگیرند. هرگاه به یک چنین دورانی برسیم و سرانجام سوء مدیریت ها کار خود را بکند و فمنیسم افراطی از درون زن آزاری افراطی بیرون بجهد دیگر شیوه های سرکوب جواب نمی دهد. انفجار فمنیستی یا فمنیسم انفجاری در یک سایت اینترنتی خلاصه نمی شود تا بتوان آن را فیلتر کرد. فمنیسم افراطی ارکان نظمی را می لرزاند که خود باعث و بانی آن بوده است. می توان عاقبت اندیشی کرد و به فمنیسم ملایم و میانه رو و متعادل که متناسب با ویژگی های فرهنگی ایران است مجال داد تا خود را به صورت های گوناگون، دینی و غیر دینی، بومی و جهانی تعریف کند. اجازه داد تا ده ها تا ده ها مدرسه فمنیستی دائر بشود و متناسب با فرهنگ ایرانی از مجموع این مدرسه ها یک معدل به رسمیت شناخته بشود که این معدل با میانه روی و تعادل سازگار باشد. اما با شیوه هایی که اینک مرسوم است مانند بستن و کوبیدن و فیلتر کردن و بازداشت و مانند آن فقط می توان بر آینده ایران فمنیسم رادیکال را پیش بینی کرد. با وجود قوانینی که گذرانده اند و آن را مثل جان می پرستند و با وجود مأمورینی که در کوچه و خیابان گماشته اند و آنها را به جان زنان انداخته اند، همه جغرافیای ایران می شود مدرسه فمنیستی، آن هم از جنس افراطی و انفجاری آن.
اگر سرکوبگران درست و بی واسطه پیرامون خود را نگاه می کردند، زنان خانواده خود را با نگاهی دیگر می نگریستند و جامعه را آن گونه که باید می کاویدند و بودجه های کافی در اختیار پژوهشگران می گذاشتند تا واقعیات را از عمق جامعه بیرون بکشند و با آنها در میان بگذارند از یک سایت اینترنتی نمی ترسیدند و در صدد برمی آمدند بحث های فمنیستی را از هر نگاه جاری کنند تا آن فمنیسم که متناسب با شئون و فرهنگ ایرانی است تدوین شده و در برابر فمنیسم افراطی و انفجاری که شاخه ای از فمنیسم است مقاومت ایجاد کند.
از آن جا که فمنیسم توانسته است در بستر فرهنگ غرب که با آزادی بیان غنی شده بال و پر بگیرد و شاخه های گوناگونی از آن بروید، اینک در غرب فمنیسم افراطی خریداری ندارد حتی در جمع زنان. ایران و بستر فرهنگی که در آن گشوده اند دارد به راه معکوس می رود. فمنیسم را در حد یک سایت اینترنتی خفه می کنند و نمی دانند آنچه را که غرب به یاری آزادی بیان از آن روی گردانده یعنی فمنیسم افراطی را، دارند به دست خود در ایران بذرافشانی می کنند.