اعدام عبرت آموز برزان تکریتی

نویسنده

mohajerani.jpg

دفتر حادثه‌های این روز‌ها آن چنان پر شتاب می‌گذرد و ورق می‌خورد که گویی حادثه پیش، سال‌ها قبل یا به روزگاری دیگر رخ داده است. صدام شبح محوی در دور دست است. سر جدا شده برزان تکریتی به هنگام دار زدن، به فیلم‌های سینمایی این روزگار بیشتر شبیه است. پایه حکومت صدام بر وحشت متکی بود. همان میراث کهن حکومت در عراق. همان رفتار حیرت‌انگیز ابن زیاد و حجاج در این سرزمین.

فزیاد ابن ابیه در مسجد کوفه خطبه می‌خواند. مطابق رسم زمانه و فرمان معاویه به امام علی ناسزا می‌گفت. یک نفر از میان جمع فریاد زد: امیر نام پدر شما چیست؟ پرسنده تعریضی داشت به داستان معروف مشخص نبودن پدر زیاد و اینکه مادرش از زمره روسپی‌های پرطرفدار زمانه خود بود. زیاد به او اشاره کرد که مامورانش به او پاسخ می‌دهند. در حضور جمعیت آن مرد را نزدیک منبر آوردند و همان جا گردن زدند.

روز دیگری در مسجد خطبه می‌خواند. فردی از میان جمعیت به سوی او سنگ پرتاب کرد. مامورانش مسجد را محاصره کردند. تمام جمعیت حاضر در مسجد را دست بریدند. ‌ برزان برای صدام، مثل زیاد برای معاویه بود. وقتی از میان نخلستان‌های دجیل در سال 1981 سوی صدام شلیک شد. پرونده دجیل به برزان برادر ناتنی صدام سپرده شد. او سه روز در دجیل مستقر شد. منطقه دجیل را محاصره کردند. بمباران کردند. تمامی نخلستان‌ها و مزارع را سوزاندند. 148 نفر از افراد بازداشت شده را به حاکمیه بغداد-مرکز سازمان امنیت- فرستادند. 48 نفر آنان زیر شکنجه کشته شدند. بقیه را اعدام کردند. حکم اعدام را عواد بندر که همراه برزان اعدام شد، صادر کرده بود. بقیه مردم دجیل را به منطقه‌ای در نزدیکی مرز سعودی کوچ دادند. سال‌ها آن مردم در اردوگاهی تحت نظر زندگی می‌کردند… ‌ برزان که به تعبیر روزنامه‌نگاران عراقی <رفیق درب و صدیق عمر->حریف گرمابه و گلستان- صدام بود، در سال 1983 به عنوان نماینده عراق در دفتر اروپایی سازمان ملل به ژنو رفت. سال‌ها در آنجا بود. روزنامه نگارانی که در آن سال‌ها او را دیده‌اند مثل جهاد خازن، نوشته‌اند اجازه نمی‌داد از او عکس بگیرند یا از ضبط‌صوت استفاده کنند. همیشه هم هنگام مصاحبه یک نفر در اتاق کنار دستش می‌نشست! یک بار هنگام خداحافظی با جهاد خازن از این موضوع، آن هم درگوشی جلوی در آسانسور عذرخواهی می‌کند که حضور آن فرد به تصمیم او نیست!

همان نظریه غریب گارسیا مارکز که دیکتاتور‌ها تنها هستند؛ به هیچ کس اعتماد ندارند؛ حتی به کسی که در راه همان دیکتاتور بی‌محابا آدم کشته است. این تازه صورت بیرونی است. دنیای خوفناک دیکتاتور در درون می‌گذرد. در شب‌های سیاهی که نمی‌داند از دست خود به کی و کجا پناه ببرد. برزان آدمکش که دلی سخت‌تر از سنگ داشت. به تعبیر قرآن گاه از سنگ چشمه‌ای می‌جوشد. از این دل‌ها اگر هم جوششی باشد، جوشش خون و قساوت است.

برزان سی‌وهشتمین نفر فهرست 55 نفری بود که آمریکا در جست‌وجوی آنان بود. او را دستگیر کردند. در هنگام محاکمه لباس عربی می‌پوشید و از خدا و قرآن سخن می‌گفت. حاکمان عراقی به‌ویژه بعثی‌ها به‌ندرت لباس عربی می‌پوشیدند. در فیلم‌های دولت و شورای انقلاب عراق یا فرماندهی حزب بعث فیلمی وجود ندارد که افرادی را در لباس عربی در جلسه‌های رسمی نشان دهد. چنانکه سال‌های طولانی که برزان در ژنو بود ، هر سال در برابر اعتراض انجمن دفاع از حقوق بشر عراق که دفترش در دمشق بود، در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل حاضر می‌شد. در پاسخ همیشه می‌گفت رژیم عراق مبتنی بر عدالت وحقوق بشر و دموکراسی است.

از برزان یادداشت دست‌نویسی برجای مانده است. به گمانم یکی از با ارزشترین اسناد دوران دیکتاتوری در عراق است. این سند فرصتی برای شناخت عمق جان و هویت دیکتاتور‌هاست. به‌روشنی می‌توان دریافت که آنان در درون چه انسان‌های ویران شده خواری بوده‌اند. این نامه را ، برای پسرش علی و دخترش سجی که همسر عدی صدام بود نوشته است. در مقدمه نامه اشاره می‌کند که پزشکان زندان گزارش کرده‌اند که او سرطان ستون فقرات دارد. همین سرطان بود که ستون فقرات او را تا مهره‌های گردن پوسانیده بود. وقتی زیر پایش در مراسم دار زدن خالی شد. سرش جدا شد و از بالای حلقه طناب روی زمین افتاد. نامه دیگری برای بوش نوشته است. نامه‌ای خواندنی و تاریخی. <ازعالیجناب بوش رئیس‌جمهور آمریکا درخواست می‌کنم به خاطر عدالت و مبادی دموکراسی و حقوق بشر که آمریکا همیشه بدان پایبند بوده و بر آن اصرار دارد و در دفاع از آن می‌کوشد، دستور بدهد تا من آزاد و معالجه بشوم . بیماری من خطرناک است. تا معالجه بشوم.

همین طور از عالیجناب تونی بلر نخست وزیر انگلستان به نام عدالت و ارزش‌های انسانی و تاریخی که بریتانیای کبیر بر آن مبتنی است، تقاضا می‌کنم در این موضوع دخالت فرمایند تا من آزاد شوم. روح ملک فهد را گواه می‌گیرم که اعلی‌حضرت ملک عبدا… به داد من برسند. روح ملک حسین را گواه می‌گیرم؛ اعلی‌حضرت ملک عبدا… (اردنی) به داد من برسند. روح شیخ زاید را که یک‌بار به من گفت: برزان تو مثل پسر من هستی! گواه می‌گیرم. - مرحوم شیخ زاید اگرچه خودش 24 پسر داشت و دارد اما تکیه کلامش بود که می‌گفت شما مثل پسر من هستی! به ژنرال شوارتسکف فرمانده عملیات توفان صحرا هم همین را گفته بود- از اعلی‌حضرت امیر حمدآل خلیفه تقاضا می‌کنم به داد من برسند. از رئیس طالبانی در خواست می‌کنم به خاطر رابطه دوستی قدیمی مان، به داد من برسد. رئیس طالبانی در سال 1996 در آنکارا مصاحبه کرد و در پاسخ خبرنگاری گفت پس از آنکارا برای دیدن دوستی به ژنو می‌رود؛ از من به عنوان دوست خودش یاد کرد! برزان انگار نمی‌داند که طالبانی شیطان را هم توی هوا نعل می‌کند چه رسد به برزان.

در پایان نامه از همه به خاطر انسانیت می‌خواهد به داد او برسند. ‌ وقتی صدام را اعدام کردند برزان بار دیگر فروریخت. در زندان دست به اعمالی می‌زد تا شاید گمان کنند که دیوانه است و سرش را به دیوار می‌کوبید؛ توی خودش ادرار و مدفوع می‌کرد. مدام گریه می‌کرد و فریاد می‌زد. از فرمانده ارتش آمریکا می‌خواست که به داد او برسد. ایاد عبدالرزاق در سایت خبرگزاری عراق گزارش حیرت انگیزی درباره رفتار برزان نوشته است:

وقتی سر او کنده می‌شود، شاید چند ثانیه‌ای آخرین رمق زندگی در ذهنش بوده است.

به گمانم ذهنش پر از فریاد‌های قربانیانی بوده است که به دست او کشته شدند. دستان هر کس وقتی به خون بی‌گناهی آلوده شد، خون، او را رها نمی‌کند. اگر دست‌هایش را هم پنهان کند با اژدهای درونش چه می‌کند. برزان فقط یک نمونه بود؛ از تنهایی و خواری آدمکشان. تقدیر این بود آنکه ابزار حاکمیت رعب بود اینگونه خوفناک به دار آویخته شود و احساس کند که سرش کنده شد.

منبع: اعتماد ملی، سی ام دی