سال ۱۳۸۵ با همه تنشها و ناملایماتی که با خود داشت در عین حال سالی پرشور و انرژی بخش برایمان بود. سالی که نرخ رشد جنبش زنان تصاعدی بالا رفت و انفجار جنبش را نوید داد. سالی که در ۲۲ خردادش نیروهای بسیاری از جنبش دانشجویی و جنبش سندیکایی، جنبش زنان را حمایت کردند، کتک خوردند، زندانی شدند و اکنون بسیاریشان از اعضای فعال جنبش زنان هستند. سالی که کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز متولد شد و نه تنها بر فعالیت ما، که بر زندگی همه ما تاثیر گذاشت.
برای ما فعالان اجتماعی که سیاستهای خیابانی را امری فرهنگی و تاثیر گذار بر ذهنها وچشمها می دانیم، سال گذشته نیز خالی از پیامد و بی توشه از تجربه در این عرصه نبود. در واقع فعالیتهای جمعی ما با دیگر اقشار و جنبشها - و نه الزاما گروههای زنان - از حیطه یک گروه یا دو گروه فرا روی کرد و در گسترهای به پهنای کمپین یک میلیون امضا، فضای سرد و وهم آلود پیرامونمان را سبز و رنگین کرد.
سیاستهای خیابانی غالب بر فعالیتهای جنبش زنان
سه اقدام جمعی و گسترش یابنده طی یک سال اخیر (بزرگداشت ۸ مارس ۱۳۸۴ در پارک دانشجو، تجمع مسالمت آمیز ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ در میدان هفت تیر، و آغاز بکار کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز)، نه تنها شناخت و درک ما را از جامعه مردسالار با ساختارهای متصلبش ملموس تر و عمیق تر کرد، و شیوههای مبارزاتی مان را همگام با نظریاتی که از دل این مبارزه پردامنه خلق می شوند برای کسب حقوق برابر ارتقا داد، بلکه هریک از این وقایع بر نگاه، روش و عملکرد مان نسبت به سیاستهای خیابانی، سازماندهی و هزینه پردازی و نحوه همکاری با گروهها پر تاثیر بود.
طی چند سال اخیر به ویژه از زمان شکل گیری جمع «هماندیشی زنان» که با انتخاب شیرین عبادی به عنوان برنده نوبل صلح محمل و سببی برای گرد آمدن گروهها و فعالان جنبش زنان شد، در بین فعالان و گروههای جنبش زنان که به کارجمعی و کاربست سیاستهای خیابانی برای تاثیر گذاری بر فرهنگ عمومی جامعه معتقد بودند دو گرایش قوی وجود داشت، یک گرایش که از منظر نگرش، نگاه خوش بینانهای به کار با همه گروهها نداشت گاه به دنبال یافتن گروههای همفکر و نه به الزام هم روش بود. گرایش دیگر که از منظر روش در پی گسترش دامنه فعالیت با گروههای دیگر به ویژه در فعالیتهای اعتراضی مسالمت آمیز برای تاثیر گذاری بر فرهنگ عمومی جامعه بود. به قطع شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم نیز در تعدیل یا تقویت هریک از این دو گرایش سهیم بود. به عنوان مثال تجمع اعتراض آمیز ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ که در فرصتی مناسب یعنی فاصله جابه جایی دو دولت از دل هم اندیشی فعالان جنبش زنان در آمد و اوج همگرایی و ائتلاف جنبش زنان در مطالبات حداکثری یعنی تغییر قانون اساسی را به نمایش گذاشت، به تقویت هر دو گرایش کمک کرد، به ما آموخت که برای فعالیتهای مسالمت آمیز مدنی، کار با دیگر گروهها، همگرایی در مطالبه و در روش، جنبش زنان را توانمند و قدرتمند می کند.
آموختیم که با تاکید بر اشتراکاتمان می توانیم سیاستهای خیابانی در فعالیتهای جمعی را پیش ببریم. و همین زمینههای فکری و عملی بود که تجربه جمعی بزرگداشت ۸ مارس۱۳۸۴ را میسرکرد.
۸ مارس ۱۳۸۴: تداوم همگرایی در جنبش زنان
جدا از جمع هم اندیشی زنان، از ۸ مارس ۱۳۸۳ نیز جمع دیگری متشکل از افراد فعال در جنبش زنان شکل گرفت تا همگام با زنان سراسر دنیا در تهیه چهل تکه همبستگی زنان، خواستههای تدوین شده منشور جهانی زنان را مطالبه کنند، همین حرکت جمع دیگری را به نام «هواداران حرکت جهانی زنان» به وجود آورد. ائتلاف بزرگ ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ نقطه پرشی شد برای ائتلافهای بزرگ تر یعنی حول جمع هم اندیشی زنان و جمع هواداران حرکت جهانی در پارک دانشجو.
پس از به قدرت رسیدن دولت محافظه کار، با آنکه شرایط بر زنان سخت تر از گذشته شدهبود، گروههای زنان مصمم بودند که به رغم ترس و واهمه از فضای نظامیگر گسترشیابنده، روز جهانی زن را در عرصه عمومی و در برابر نگاه مردمان گرامی بدارند. تجربه ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ هم که تجربه پیروز بخشی برای جنبش زنان بود میل به تکرار این تجربه و قدرت نمایی جنبش زنان برای کسب مطالبات جنبش را بیشتر کردهبود، به عبارت دیگر شجاعتر شدهبودیم. هم جمع حرکتهای جهانی زنان در تکاپوی برگزاری تجمع بود و پیش تر تجربیاتی در سازماندهی تجمعاتی کوچک در روزهای جهانی فقر و خشونت علیه زنان داشت و هم فعالان جمع هم اندیشی زنان که تجربه ۲۲ خرداد را از سر گذراندهبودند. برخی به برگزاری برنامههای مشترک و برخی به برگزاری برنامههای مجزا اصرار داشتند نتیجه آنکه تصمیم بر برگزاری برنامهای مشترک از سوی دو جمع هم اندیشی و هواداران حرکت جهانی زنان در پارک دانشجو گرفته شد و با ائتلاف این دو جمع، دو روز پیش از برگزاری این گردهمایی، فراخوان آن در سایتها منتشرشد.
اتخاذ تصمیم در شرایط پرفشار و اعلام فراخوان گردهمایی ۸ مارس ازسوی دو جمع هم اندیشی و هواداران حرکت جهانی زنان، هم ایجاد امنیت کرد و هم بی پیامد نبود. از یک سو همه گروههای ثبت شده و ثبت نشده در دل جمعهای بزرگ جای می گرفتند، و بدین ترتیب هزینه پردازی دیگر بر دوش گروههای ثبت شده قرار نمی گرفت (بعد از ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ برخی از فعالان گروههایی که نامشان در فراخوان تجمع ۲۲ خرداد در برابر دانشگاه تهران ذکر شده بود، از جمله برخی از اعضای مرکز فرهنگی زنان به دادگاه احضار شده بودند)، از سوی دیگر به هرکدام ازاین دو جمع، هویتی سازمانی می بخشید و خطر متولی گری در این جمعها را گوشزد می کرد، به هرحال تصمیمی خردمندانه برای کاهش هزینهها در گرامیداشت روزجهانی زن بود.
با ائتلاف این دو جمع گرچه گردهمایی ۸ مارس برگزار شد، اما ناهماهنگی کمیته برگزار کننده تجمع از یکسو و خشونت بی حد پلیس در ضرب وشتم زنان و مردان که در صدد ممانعت از برگزاری گردهمایی بود، و حتی سیمین بهبهانی بانوی جنبش زنان را در امان نگذاشت و روز جهانی زن را به روز کتک زدن زنان توسط پلیس تبدیل کرد.
تجربه ۸ مارس بر اتخاذ تصمیم در اعتراضات مسالمت آمیز بعدی نیز تاثیر گذار شد. اعمال خشونت بی حدو اندازه در برابر یک حق قانونی یعنی گردهمایی مسالمتآمیز حاوی یک پیام و یک نشانه بود، یک پیام برای فعالان جنبش زنان مبنی بر این که دیگر تجمعات زنان را تحمل نمی کنیم، و یک نشانه از اینکه موقعیت زنان در جامعه مردسالار ما از «ضعیفه» به «شهروند بی حقوق» ارتقا پیدا کرده است. این پیام و نشانه هم فعال کننده و هم بازدارنده بود و بر حرکتهای اعتراضی بعدی و واگرایی بین گروهها تاثیر گذاشت.
این تجربه اما راهگشای تجربه دیگری برای فعالان جنبش زنان شد. با برخی از زنان شرکتکننده در تجمع ۸ مارس با وکالت شیرین عبادی به دلیل ضرب و شتم پلیس از نیروی انتظامی شکایت کردیم. گرچه این شکایت راه به جایی نبرد اما تجربه آغازینی برای زنان بود که نه در مقام «خوانده» که در مقام «خواهان» وارد پروسههای قانونی برای شکایت از حافظان امنیت شده و مسئولان را به رعایت حقوق شهروندی زنان وابدارند. البته اختلاف نظر دراین مورد نیز از منظر نگرش (شکایتکردن یا نکردن) و روش (نحوه شکایت و انتخاب وکیل) اختلافات موجود را بیشتر کرد.
تجمع هفت تیر: واگرایی در جنبش زنان و همگرایی جنبشها
با آنکه تجمع اعتراضی ۲۲ خرداد نقطه همگرایی گروهها و فعالان جنبش زنان بود و در ۸ مارس هم این همگرایی تاحدودی حفظ شد، اما به تدریج اختلافها هم درنگرش و هم در روش پدیدار شد. بروز اختلاف نظر، حتی پیش از ۸ مارس ۱۳۸۴، در دو مقطع یکی بر سر سازماندهی هم اندیشی و سپس در روش مطالبهخواهی در نهایت به خروج برخی از فعالان جنبش زنان از جمع هم اندیشی آن هم در آستانه تجمع اعتراضی ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ منجر شد.
آزمون و خطای جنبشی
۲۲ خرداد از دل هماندیشی در آمده بود، فورومی که امکان گفتگو و طرح ونظر را فراهم میکرد، ورود و خروج به آن آزاد بود و در نهایت می توانست به ائتلافی جمعی از گروهها و فعالان جنبش زنان برای حرکتی جمعی چون ۲۲ خرداد ختم شود، فروکش کند و ائتلافی دیگر را به پشتوانه بحث ونظر جمعی در حوزهای دیگرشکل دهد. اما پس از ۲۲ خرداد، حس متولی گری در بسیاریمان چنان قوی شدهبود که برخی ترجیح دادند برای جمع هماندیشی حتی ساختار تعیین کنند، مدل سازی کنند، قوانین برایش بگذارند، ورود و خروج افراد را کنترل کنند، از هژمونی افراد یا گروهها بکاهند، حتی به بهای حذف نسل جوانمان از تصمیم گیریها، یعنی به جای پذیرش انتقاد منتقدان جوانمان به حذف آنان اقدام کنند خطری که همیشه جنبشها را تهدید میکند و حرکتها را از حوزه جنبشیاش به متولیگری و سازمانی شدن و در واقع ضدجنبشی شدن سوق میدهد.
علاوه بر این، حضور جوانان را به رغم آنکه همواره بار اصلی کار را بردوش می کشیدند، هنوز باور نداشتیم، ۲۲ خرداد همان قدر که نسلهای قدیم تر را انرژی بخشیده بود، نسل جوانمان را هم گرچه با تعداد اندک علاقهمند و فعال در این حوزه ساخته بود. بدین ترتیب برخی از جوانهایمان در هماندیشی، با نقد به روش حذفی قدیمیترها،حق خودشان را مطالبه کردند، و به حق هم درست می گفتند گرچه برخی تاب نیاوردند. آن موقع دریافتیم که در اقدامات جمعی، مرزهای خطا چقدر باریک و اخلاق فمینیستی چقدرشکننده است. به هر حال زمانی که امکان بحث متوقف میشود برای کاهش تنشها لازم است که طرفین اختلاف از جمع فاصله بگیرند تا تمامیت جمع به خطر نیافتد. هرچند اختلاف نظرها ضربه خود را بر جنبش زنان نیز وارد کرد.
مقطع دوم در بهار ۱۳۸۵ و به ویژه برای همفکری در تدارک برگزاری برنامهای در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ اتفاق افتاد. زیرا هماندیشی ما زنان در جلسات هماندیشی بود که ۲۲ خرداد سال قبل را پدید آورده بود و بهقاعده طرح این موضوع نخست در جمع هماندیشی ضروری بود.
اما با توجه به شرایط بستهتری که با دولت مهرورزی پدید آمده بود و با توجه به سابقه خشونتآمیز ۸ مارس در پارک دانشجو، رسیدن به اتفاق نظر بسیار دشوار شدهبود. مطالبه تغییر قانون اساسی (مانند ۲۲ خرداد ۱۳۸۴) بهعنوان یک مطالبه حداکثری خطرناک بود، علاوه بر این قوانین مدنی عینی و ملموس تر بودند. بنابراین پیشنهاد برخی از ما برگزاری تجمع با تمرکز بر قوانین مدنی یعنی مطالبات حداقلی بود. اما توافق ممکن نشد. زیرا مطالباتمان مشترک اما روشهایمان متفاوت بود.
در واقع اختلاف بر سر «روش» مطالبهخواهی بود: برخی صدور بیانیه را کافی می دانستند، برخی بر بزرگداشت مراسمی در فضای سربسته تاکید داشتند، ما هم که طیفی از این جمع بودیم به برگزاری تجمع مسالمتآمیز و خیابانی نظر داشتیم. بیشترین نگرانی مخالفان ازهزینه پردازی بود. مخالفان معتقد بودند که روش خیابانی و مسالمتآمیز ما «انقلابی» است وبا سرکوب مواجه میشود و در نتیجه اگر فعالیت زنان را بهطور کلی از بین نبرند حداقل بسیار محدود می کنند، ولی ما براین باور بودیم که همه جنبشها برای پیشبرد اهدافشان باید ظرفیت هزینه پردازیشان را بالا ببرند و فرصتها را از دست ندهند، به طور مثال اگر ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ فرصتی بود برای ما که در فضای خاص انتخاباتی که فشار برمردم کمتر است، صدای اعتراضمان را به قوانین تبعیضآمیز بلند کنیم. اینک روز ۲۲ خرداد ۸۵ نیز فرصتی دست داده تا به رسم گرامیداشت آن روز، اعتراض به قوانین را در تاریخ خود ثبت و ماندگار سازیم، و مطالبهخواهی را پیگیر باشیم و گرنه تقلیل یک تجمع اعتراضی گسترده به انتشار یک اطلاعیه یا فراخوان، آن هم در اولین سالگرد این واقعه تاریخی، به معنی مرگ این روز تاریخی است. مگر روز جهانی زن نیز با همین فشارها و هزینهپردازیها ثبت و پذیرفته نشد؟ کدام جنبش را سراغ دارید که خواستههایش پشت درهای بسته و بدون پرداخت هزینه محقق شده باشد؟
بدین ترتیب اکثریت جمع هماندیشی که اکنون هویتی سازمانی و البته غیررسمی یافته بود به خواستهی برگزاری تجمع صلحآمیز، رای مثبت نداد. چنین بود که گروهها و فعالان همفکر و هم روش در دوطیف عمده قرار گرفتند و آنان که مدافع تجمع خیابانی بودند و اندک تر، عزم خود را برای برگزاری تجمع جزم کردند.
این تجربه نشان داد که برای اقدام به عمل در عرصه اعتراضات مسالمتآمیز مدنی، علاوه بر اشتراک در روش، درک موقعیت مشترک و آمادگی برای هزینهپردازی در جنبش زنان هم ضروری است، وگرنه این خطر که منافع جنبش را فدای مصالح خود کنیم همواره تهدیدی جدی خواهد ماند.
این تجربه، برکات دیگری هم داشت که مهمترین آن، همبستگی کمسابقهی فعالان جنبش سندیکایی شرکت واحد با جنبش زنان بود. فعالان جنبش سندیکایی از ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ حامی جنبش زنان بودند، همانها بودند که با اتوبوسهای خود حلقه اول تجمع را روبه روی دانشگاه بردند و هزینهی آن را هم پرداختند، همسران همان فعالان سندیکایی نیز با وجودی که شوهرانشان در زندان بودند در تجمع ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ فعالانه شرکت کردند و حتی دستگیر هم شدند.
به هرحال، در کنار اختلافات موجود در جمع هماندیشی که منجر به تشکیل دو طیف موافق و مخالف درمورد تجمعات مسالمت آمیز شد، جمع هواداران حرکت جهانی زنان نیز با برگزاری تجمع صلحآمیز موافق نبود. این بار مشکل بر سر مطالبات بود. آنان مطالبات حقوقی را مطالباتی «لیبرالی» دانستند، حال آنکه طرح مطالبات و روش مطالبه آنها در بستری اجتماعی رخ میدهند و نه در دنیایی انتزاعی، و مفاهیم در همین بستر و متناسب با شرایط و موقعیتها است که معنی میشوند. خواستهای که ممکن است در شرایطی لیبرالی باشد در موقعیتی دیگر رادیکالی معنی می شود، در شرایطی که بسیاری از حقوق اولیه ما چون حق ازدواج، طلاق، منع چند همسری… نادیده گرفته می شود، تجمع اعتراضی برای نقض همین مطالبات لیبرالی به مراتب اقدامی رادیکال تلقی میشود.
جدا از این مسئله حتی اگر این مطالبات هم لیبرالی باشد و لیبرال بودن هم نکوهیده و ناپسند، باید این مطالبات را به کنار بگذاریم و برای متهم نشدن به لیبرال بودن خود را منزه کرده و آلوده این مفاهیم نسازیم؟ و بی عملی را بر عمل برتری بخشیم؟ در هر حال مانند جمع هماندیشی زنان، این جمع نیز در کلیت خود و با نام هواداران حرکت جهانی زنان، به تجمع اعتراضی در میدان هفت تیر پاسخ منفی داد.
این تجربه هم آموزههای زیادی برایمان داشت، اگر جمع هماندیشی زنان و یا هواداران جهانی زنان آغازی برای نشستهای جمعی ما و آشنایی ما با یکدیگر بود اکنون به بلوغی رسیده بودیم که باید حول مطالبات مشترکمان به دنبال گروههای هم روش برویم و اصراری برای کار با یکدیگر نداشته باشیم، چون به همان نسبت مانع ازفعالیت یکدیگر می شویم. اما در مواقع ضروری یا هم پوشانی فعالیتهایمان بر یکدیگر حامی یک دیگر باشیم و در مشترکات ائتلاف کنیم. یعنی تز «همه با هم» تنها در صورتی کارآمد خواهد بود که اختلافات ما حداقلی باشد.
مشروعیت فردی و اقبال جمعی
به هر حال، در نهایت جمعی از فعالان دو جمع موافق برگزاری تجمع شدیم، در موقعیتی حساس قرار داشتیم، اگر پیش از این می اندیشیدیم که افراد تحت لوای گروههای خود امنیت بیشتری دارند اینک بیشترمان منفرد بودیم و شناخته شده در جنبش زنان، و علاوه براین اگر به طور فردی و نه گروهی وارد عمل می شدیم هزینه گروهها را کاهش می دادیم و فزون بر آن اگر پیشتر هویت جمعی مان را از گروه خود می گرفتیم و گروه برای ما مشروعیت یا حتی ممنوعیت ایجاد می کرد، این بار در پروسه عمل و بر اساس انتخابهای فردی مان شرکت کرده بودیم، درواقع این حرکت فراروی ما را از چارچوبهای گروهی حتی به رغم موافقت گروه میسر کرد، مشروعیت فردی و آمادگی برای هزینه پردازی سبب شد که بیشتر حامیان حرکت نیز فعالان جنبش دانشجویی، فعالان جنبش سندیکایی، حقوقدانان، روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان، فعالان مستقل اجتماعی، نویسندگان، فعالان حقوق بشری …باشند، حرکتی کاملا مستقل، و آگاه به پیامدها، و آمادهی هزینه پردازی ــ و نه شهید سازی از خود ــ که با نام بیش از دوهزار نفر زیر فراخوان، مشروعیت آن تایید و تثبیت شد.
تجمع مسالمت آمیز میدان هفت تیر به رغم صدمات ناشی از کتک زدنها، به رغم دستگیری و بازجوییها تجربه هزینه پردازی در جنبش زنان را چون سایر جنبشها عینیت بخشید و به رغم تلاش زیاد برای تخریب این حرکت، دوستان و یاران بسیاری را در اوج واگرایی جنبش زنان برای مطالبات حداقلی، به جمع جنبش زنان افزود، همراهانی که چندی بعد از اعضای ثابت کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز شدند.
در واقع تجمع میدان هفت تیر نشان داد که تجمع کنندگان پیام ۸ مارس را فراموش نکرده اند، اما آگاهانه به میدان آمده اند. آمده اند تا هم خودشان و هم مطالباتشان دیده شوند، و در عین حال آمده اند تا جنبشها را به حمایت فرا بخوانند. تجمع هفت تیر آغازی بود برای همگرایی جنبشهای زنان، دانشجویان و سندیکاها با یکدیگر برای مطالبات عدالتخواهانه در یک تجربه جمعی ناب. تجربهای دشوار و پردلهره اما با نتایجی دراز دامنه و تاثیرگذار.
کمپین یک میلیون امضا: حضور حداکثری برای مطالبات حداقلی
کار کردن در فضایی کم تحمل نیازمند جستجوی استراتژیهای گوناگون و خلق روشهای نو و متفاوت برای تداوم کار است و همین امر موجب می شود که در موقعیتهای گوناگون راهکارها و وروشهای گوناگون را به کار بگیریم.
گرچه تجمع مسالمت آمیز ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ در اعتراض به قوانین زن ستیز متاسفانه به خشونت، دستگیری و بازجویی و دادگاه کشیده شد، اما ثمرهای شیرین داشت. تجربه فعالان زن مراکش به ما یاد داد که مبارزه وخواسته مان برای تغییر را محدود به یک روز و دو روز نکنیم، چه حتی در ۲۲ خرداد فرصتی برای طرح مطالباتمان نیافتیم، ازاین رو مصمم شدیم با آگاهی رسانی پیوسته، خواستههایمان را عمومیت بخشیم و علاوه بر این سیاستی خیابانی را در حداقلی ترین، اما عمومی ترین شکل آن جستجو کنیم. یعنی از روش کوتاه نیاییم اما شکل آن را تغییر دهیم.
این بار جمعی دیگر حول خواستهای مشترک شکل گرفت تا مطالبات حقوقی خود را در پروسهای جمعی در مقطعی دوساله و جغرافیایی نامحدود پیش ببرد. در واقع اگر قبلا کار جمعی را تنها در یک گروه یا یک جمع تجربه کرده بودیم، از ۲۲ خرداد ۱۳۸۵، با هویت جنبشی مان در هریک از جنبشهای اجتماعی، هویت جمعی مان را در میدان هفت تیر عینیت بخشیدیم.
در ادامه این روند به بررسی نقاط قوت و ضعف و چرایی حمایت یا عدم حمایت تجمع ۲۲ خرداد پرداختیم در نهایت با کمپین یک میلیون امضا اعضای شبکهای سیال و غیرمتمرکز در کمپین شدیم و به قدرت جمعی مان ایمان آوردیم. اکنون کمپین یک میلیون امضا، نقطه تلاقی دو گرایش موجود در جنبش زنان هم شده است. امکانی که هم در روش و هم در مطالبه، تکثر و تنوع را در خود جای می دهد و در عین حال اختلافات روشی و نگرشی را به حداقل می رساند. علاوه بر این، برخلاف دیگر جمعهای پیشین، بدنه اصلی آن را نسل جوان تشکیل می دهد، نسلی که شور دگرگونی و ساختن دارد، و با کسب تجربه آزاد و رها که خواسته ذاتی این نسل است، کار جمعی را در حوزههای گوناگون در کمپین تجربه می کند و سرمایه اجتماعی عظیمی را بر جنبش زنان می افزاید.
افراد نیز نه به عنوان نمایندگان یک ان جی او بلکه به مثابه اعضای این شبکه سیال این امکان را می یابند که در کمپین حضوری حداکثری برای مطالبات حداقلی یعنی تغییر قوانین تبعیض آمیز داشته باشند. می توانند هم با دلبستگی و توان فردی و هم با دانش جمعی شان در این کارزار حضور داشته باشند.
تجربه چندین ماهه (از شهریور ۱۳۸۵ تا کنون) نشان داد که در این کارزار مدنی به دلیل نامتمرکز بودن ساختار، هر فرد دیگر نه نگران هزینه پردازی برای گروه است، نه نیازمند جلب مشارکت گروه است و نه عضویت فرد در گروه، منعی برایش ایجاد می کند. برای پرداخت هزینه هم واهمهای ندارد. این کمپین بسیار گسترده و بزرگ است و به همان نسبت هم بار هزینه پردازی اش بر یک جا، یک فرد و یا یک گروه سنگینی نمی کند. با دستگیری یا فشار بر فرد یا افراد نیز حرکت متوقف نمی شود، چون اگر در جایی حرکتش را مانع شوند درجای دیگری جریان مییابد. به دلیل روش «چهره به چهره» و ورودش به خانهها، حتی خانوادهها را آماده هزینه پردازی کرده است، هرچند خواسته و روش مطالبه اش کاملا مدنی است.
بدین ترتیب از نیم سال دوم ۱۳۸۵، کمپین یک میلیون امضا فعالان جنبش زنان را در حیطهای وسیع تر درگیر کار جمعی کرد و به نوعی ما را به بلوغ جنبشی رساند. اگر شش ماهه اول سال ۱۳۸۵ روزهای ناامیدی و فشار و سرخوردگیمان از فضای بسته سیاسی و اجتماعی و همچنین منتقدان تخریب کننده بود، شش ماهه دوم سال را به یمن کارزار بزرگمان با شور ونشاط و امید گذراندیم. اکنون این کارزار افراد و گروهها را در میدانهای مغناطیسی بی متولی و متکثر حول یک بیانیه گرد می آورد و فعال می کند. در حال حاضر جدا از حمایتهای جهانی زنان، نزدیک به ۱۰۰ هزار نفر از مردم، چهرههای هنری، فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و گروههای گوناگون فارغ از تفکر ایدئولوژیک، این بیانیه را امضا کرده اند.
کارزاری که با فعالان جنبش زنان و دانشجویی آغاز شد، اکنون با جذب افراد از قشرها و طبقات گوناگون، یا به عبارت دیگر فعالان کمپینی، گسترش می یابد و علاوه بر این جمعهای گوناگون زنان را نیز حول خود متشکل می کند. همچنین اعلام حمایت جمع هماندیشی زنان و جمعی از زنان اصلاح طلب از این حرکت نشان از آن دارد که این شبکهی سیال، جمعهای زنان از طیفهای گوناگون را به تدریج جذب این جنبش می کند، کارزاری فارغ از تفکر و ساختارایدئولوژیک، که درون آن افراد و گروهها ایدئولوژی مستقل خود را دارند.
منبع: نامه زن. خبرنامه داخلی مرکز فرهنگی زنان. شماره ۵