بهت و حیرتی که در روز سه شنبه هفته گذشته، خبر رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی در مردم ایران انگیخت، بار دیگر نشان داد که آقای خامنه ای و دور و بری های خشونت گرای او نه تنها ذره ای احترام برای احساسات مردم ایران قایل نیستند، بلکه پیاپی در پی ضربه زدن به امید های مردم ایران هستند تا به شرایطی که استبداد ولایت مطلقه فقیه برای آنان دیکته می کند تن در دهند و دم نزنند.
من دیدم زنان و مردانی را که به بهت و اندوه نشستند وقتی دیدند در شرایطی که حاضر شده اند از قهرشان به بی مهری ها و بی انصافی ها و آلودگی های سیاسی آقای هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای بگذرند و به اندکی بهتر شدن اوضاع دل خوش کنند، باز نادیده گرفته می شوند؛ مردمانی که دیدند حتی وقتی چشم به دست های خونین آقایان می بندند و می خواهند به پای صندوق های رای بروند تا مگر فرصتی برای بازگشت زندگی آرام به ایران مصیبت زده پیدا شود، به گذشت و مهربانی و صلح جویی شان توهین می شود.
من شرمسار شدم وقتی در مردم این امید را انگیختم که شاید آمدن هاشمی رفسنجانی،روزنه امیدی باشد؛شاید این بار اجازه دهند صندوق های دروغگوی رای گیری شورای نگهبان و جمهوری اسلامی جدی باشد و شاید بگذارند مردم به پای صندوق های رای بروند، در حالی که رهبر جمهوری اسلامی که خود را تلالوی امام عدالت علی ابن ابی طالب می داند هنوز هم حاضر نیست شمشیر جفا را برای لحظه ای از بالای سر مردم ایران بردارد.
هرچه بود گذشت. درس تلخی بود که از بازی ایام بار دیگر گرفتیم که خودکامان جز به زبان اجبار و ناگزیری تن به مصلحت مردم نمی دهند؛ درسی نه چندان تازه اما تکراری یقین آور برای مردمی که فکر می کردند هنوز می توانند روی ذره ای عافیت اندیشی مافیای رخت نو پوشیده قدرت در جمهوری اسلامی حساب کنند. اما وجه خوش بینانه ماجرا این است که بگوییم شاید لازم بود همه ببینند که شورای نگهبان به حد امر بر حقیر وزارت اطلاعات آقای خامنه ای سقوط کرده است؛وزارتی که آن همه حجم گره در گره پیچیده ی عمامه ی روحانیون شورای نگهبان و باد و افاده انبوه حقوق دانان پر مدعای شورای نگهبان را به پشیزی نگرفت و امریه حکومتی را در مسیری خلاف انتظار مردم ابلاغ کرد.
به این ترتیب آقای خامنه ای به دست خود، آخرین میخ را بر تابوت اعتبار شورای نگهبان و هر رای گیری زیر نظر خود زد و انتخابات را در جمهوری اسلامی به ورطه ای انداخت که محمد رضا شاه پس از تاسیس حزب رستاخیز. او همان مسیر نا امیدی از انتخابات و دل بستن به برچیدن بساط ولایت فقیه و یا حداقل خود را دوباره در مردم انگیخت. آقای خامنه ای قدر فرصتی را ندانست که مردم و هاشمی رفسنجانی پیش پای او نهادند و مردم و هاشمی رفسنجانی را به اتکای وزارت اطلاعات ناکارآمد و زبونش به چند فرمانده بی مقدار سپاه سرکوبش فروخت. او نشان داد که منظورش از حماسه سیاسی، همین مضحکه زشت و شرم آور قالب کردن عروسکی به نخ آویخته به مردم ایران به عنوان رییس جمهوری است؛کس دیگری که او هم قابلیت آن را دارد که روی محمود احمدی نژاد را سفید کند.
هاشمی رفسنجانی اما هنوز یک فرصت دیگر پیش روی دارد. این فرصت را محمد نوری زاد به زبانی تند اما واقع گرا به او گفته است: “اکنون نیز دراین ورطه ای که شیوخِ شوخِ شورای نگهبان به اشاره ی جناب خامنه ای به “له” شدگی آقای هاشمی فرمان فرموده اند، می گویم: تنها راه باقی مانده برای ایشان، تنها وتنها همین است که به دست های خود بنگرند. وبه ترمیم ضایعاتی قیام کنند که خود درآنها دخیل وشاهد و مقصر بوده اند. به ایشان درآن روز گفتم: ورود به عرصه ی پوزشخواهی، گرچه درقدمهای نخست، دشوار و آشوبنده است اما حتماً درقدم های بعدی برکات خدا را نصیبتان خواهد کرد وهمان خدا عزتی صد برابر به سمت شما سرازیر می کند. و گفتم: این اقدام شما، کفِ آن چیزی است که فعلاً می شود بدان دست برد. وگرنه در پیشگاه خدای متعال، حسابرسی ها و واگشایی ها بسیار مویین است وبنا بفرمایش قرآن به ذره ی خردل می انجامد.”
آقای نوری زاد پیش از این هم، چنان که خود می گوید دورنمای دقیقی از شرایط انتخابات را برای آقای هامشی رفسنجانی برشمرده بود: “درتنها دیدار “رخ به رخ”ی که همین چند ماه پیش با آقای هاشمی داشتم، به ایشان گفتم: اگرامروز دو نفرباشند که دستشان به خون مردم آلوده است، دو نفری که اموال مردم را مصادره کرده اند، دو نفری که مردم را زده اند و مردم را بی دلیل و بدون محاکمه ی منصفانه به زندان انداخته اند، دو نفری که مردم را از سرزمین پدری ومادری شان رانده اند، دو نفری که در بسیاری از مناسبات خیروشراین سرزمینِ گرفتار نقش محوری داشته اند، یکی شما هستید و یکی آقای خامنه ای.”
من اما به اندازه آقای نوری زاد خوش بین نیستم که چنین خواسته ای را با آقای هاشمی رفسنجانی در میان بگذارم. فقط می توانم به او بگویم سیاست صبری که اخیرا به آن اشاره کرده، ادامه همان خطایی است که تاکنون به آن تن داده است. سیاستمدار زیرکی مانند هاشمی رفسنجانی باید بداند که پوزش خواهی از مردم کافی نیست، او اگر بخواهد نشان دهد که می خواهد گذشته را جبران کند باید به قیمت جان خویش بر سر خواست مردم بیایستد و به آقای خامنه ای یادآوری کند که حق تحمیل شرایطی سخت تر از این را به مردم ندارد. او باید به صراحت بگوید کسانی که به نام اصلاح طلب یا میانه رو خود را در انتخابات به او منصوب می کنند هیچ ربطی به او ندارند و ماهیت بازی زشت و شرم آوری را نشان دهد که آقای خامنه ای به نام انتخابات بر مردم تحمیل می کند. سکوت هاشمی رفسنجانی بار دیگر او را به شریک جرم حقیری برای آقای خامنه ای و گروهی فرمانده از مردم بریده سپاه پاسداران - که نه ـ حیف از نامی که یادآور شهیدان گران وطن است ـ سپاه سرکوب، مبدل خواهد کرد.
مردم اما در این میان نمی توانند پای به وادی یاس بگذارند. پای افزاری تازه می باید و راهی نو. پس از این تنها فرصتی که مردم می توانند به جمهوری اسلامی بدهند مهیا کردن شرایط برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه، بر اساس معیار های بین المللی است که جمهوری اسلامی هم آن را پذیرفته است؛ انتخابات به شیوه ای که مجامع بین المللی بتوانند انطباق آن با شرایط مندرج در بیانیه کنفرانس بین المجالس سال ۱۹۹۴را تایید کنند. حاکمیت ایران فقط به اجبار به این راه تن خواهد داد اما این اجبار نه از لوله تفنگ های داخلی یا بمب های خارجی که فقط از راه روی گردانی آشکار مردم از هرگونه نمایش انتخاباتی به دست می آید. روی گردانی ای چنان آشکار که دستگاه های دروغ پردازی حکومت هم نتوانند آن را بپوشانند. این کم هزینه ترین راهی است که پیش روی مردم دموکراسی خواه است.
شرکت کردن در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری نه فقط نادیده گرفتن توهین آقای خامنه ای به اعتماد مردم ایران است بلکه ضربه ای مهلک به جنبش مسالمت جو و بالنده دموکراسی خواهی است. نمی توان از آقایان حسن روحانی و محمدرضا عارف انتظار داشت تا آنجا شهامت داشته باشند که خود را از این نمایش شرم آور بیرون بکشند اما نمی توان ساده انگاری کسانی را هم نادیده گرفت که هنوز فکر می کنند با حمایت از این دو می توانند موی دماغی برای آزار نظام مستبد ولایت فقیه باشند. ذره ای امید به بهبود اوضاع که دیگر جای خود دارد.
اصلاح طلبان ایرانی که اکنون فعال هستند، مسوولیتی بزرگ پیش رو دارند. آنها یا با پای فشاری بر انتخابات آزاد خود را از این صحنه سازی خطرناک بیرون خواهند کشید و در صفوف جنبش دموکراسی خواهی ایران خواهند ماند و یا با تن دادن به این صحنه سازی خطرناک، آخرین قربانیان سناریوی انتخاباتی آقای خامنه ای خواهند بود.
برای من که بیرون از ایران نشسته ام، به زبان آوردن این سخنان آسان است و به پیامد راه دادن به چنین اندیشه ای در ایران آگاه ام اما راه دیگری نیست جز دل بستن به شهامت و اراده ملتی شحنه دیده چون ملت ما، که در تاریخ آن کمیاب نبوده سخنانی از این دست که:
ما را زمنع عقل مترسان و می بیار
کآن شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست.