به نظر میرسد چیزی در تصاویر خبری از ایران وجود دارد که حیرت همه را برانگیخته. این حیرت مدام در کلام منتقدان و ناظران بزرگتر میشود. سه تصویر به مثابه سه سند برای اثبات عجیب بودن مردم را ببینیم. تصویر اول مربوط به یک حادثه آتشسوزی است. دو زن در قاب پنجره کارگاه تولیدی پوشاک دیده میشوند. شهادت مسوولان سازمان آتشنشانی در تلویزیون میگفت در این حادثه حتی یک نخ قرقره هم نسوخت. اما دو زن مقابل چشم ماموران و مردم از هراس آتش خود را نه روی تشک نجات غایب که روی زمین آسفالت پرت کردند. روی پوست کشیده شده بر استخوانهای لهیده آنها یک تاول هم وجود نداشت. یکی برای پیگیری حقوق معوقهاش، دیگری سر کار هر روزهاش آنجا بود. تلویحا گفته شد که ریسک بیمورد و حسابنشده عامل اصلی مرگ دو زنی بود که حکایت ترددشان در آن ساختمان حکایت پر پیچ و خمی نیست. سر راست حکایت شغل آنها میشود این: ۸ تا ۱۰ ساعت کار در ازای ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزارتومان دستمزد. والسلام. آنها اگر زنده بودند ممکن بود با این درآمد در عکس سوم هم وجود داشته باشند.
تصویر دوم چند روز بعد ثبت شد. صف طویل و شلوغ مقابل سینماها در روز “سلام سینما”، تصویری بود از مردمی که در شرایط عادی یک سینماروی خانوادگی برایشان حدود ۵۰ هزار تومان آب میخورد. دقیقا قرار بود همانهایی که به خاطر هزینه سینما با سالنها قهر کرده بودند به سینما بروند، اما گویا سلام آنها هم چندان به مذاقمان خوش نیامد. تصویر آخر تلختر از همه اینهاست. سبد کالای رایگان توزیع شد و تصویر سوم را ساخت. مردمی که با درآمدهای زیر ۵۰۰ هزارتومانیشان محق دریافت این تشخیص داده شدند، در هوای زیر 5درجه انتظار کشیدند، دستهایشان را دراز کردند برای آنچه گفته شده بود حقشان است.
عکسها پخش شد و دو کلیدواژه شبکه به شبکه و دهان به دهان چرخید: گداپرور، بیفرهنگ. فرض کنیم مردم در هر کدام از این تصاویر فرهنگ و شیوه عمل مقبول مسوولان را داشتند. رفتار درست در مقابل این شیوه عمل و این شیوه توزیع “حق” چیست. از یک طرف میگوییم “این حق شما است که از خدمات ایمنی رایگان استفاده کنید. این حق شما است که حتی اگر پول کافی ندارید باز هم به سینما بروید. این حق شما است که به جای پول نقد تورمزا (که دستکم محترمانه به حسابتان واریز میشد) کالای رایگان دریافت کنید”. انتظارمان این است که مردم صف بلند را میدیدند و میگفتند: “اگر هم نوبت به حق ما نرسید اشکالی ندارد، ما تشکر کرده و صف را با دست خالی و جیب از پیش خالیمان ترک میکنیم”. این فرهنگ و رفتار مقبولی بود که انتظار داریم؟
ما مردم عجیبی نیستیم. اقشار کمدرآمد ما طماعتر و بیفرهنگتر از طبقات بالادستیهایشان نیستند. شیوه تعیین حق و توزیع حق ما است که این تصاویر حیرتانگیز و تلخ را ساخته. دستی که این صفها را ساخت در قاب هیچ عکسی ثبت نشد، اگرنه این مردم نازنین وسط سیبل اتهام بیفرهنگ یا صاحب فرهنگ “مفت باشد، هر چه باشد” نبودند.
منبع: اعتماد ۱۵ بهمن