نفوذ و کدخدا

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

آقا! این روحانی دارد سیخ و صاف می رود وسط چشم برادران قوه قضائیه و تندروهای امت شهیدپرور. یعنی انگار یک دولت و کشور داریم به اسم روحانی که یک اپوزیسیون دارد به نام مجلس، قوه قضائیه، امامان جمعه، شورای نگهبان که رهبری هم یواشکی به این اپوزیسیون کمک می کند و هدف کل حکومت از بین بردن دولت است. بعد این سئوال پیش می آید که آیا این اپوزیسیونی که من شرح دادم، بطور کلی با دولت ایران مخالف است؟ پاسخ منفی است، چون همین اپوزیسیون طرفدار دولت احمدی نژاد بود، پس نتیجه می گیریم که اگر دولت روحانی هم مثل دولت احمدی نژاد چهار عضو کابینه اش به اتهام فساد مالی زندانی بودند، دولت روحانی هم می توانست مورد حمایت این اپوزیسیون بد تر از پوزیسیون قرار بگیرد.

دیروز آقای لاریجانی رئیس قوه قضائیه به رئیس جمهور اعتراض کرده که چرا رئیس جمهور از قوه قضائیه انتقاد کرده و گفته از روی مقالات کیهان می توان اسم افرادی که فردا دستگیر می شوند، فهمید. رئیس قوه قضائیه هم با آن چشمان گوگولی و جذاب و دلفریبش خیره شده به خبرنگار و پاسخ داده که “سخنان رئیس جمهور اگر افترا نباشد، اهانت است.” البته ما که دو دقیقه فکر کردیم، دیدیم که سخنان رئیس جمهور هم افتراست هم اهانت. دلایلش هم زیاد است. مثلا مرتضوی پس از هفت سال اثبات جرم و دادگاه و محکومیت دستگیر نشده، ولی عیسی سحرخیز هفت ثانیه پس از اینکه مورد سئوال قرار گرفته، دستگیر شده و به اتهام داشتن عکس خاتمی و موسوی رفته ترکیه. می خواستم بگویم جایی که اعراب نی پرتاب کردند، بعد یادم افتاد هیات هزار نفری عربستان سعودی برای مذاکره رفتند ترکیه، پس احتمالا فعلا محلی که عرب نی می اندازد، ترکیه است. از این گذشته چطوری است که نام آدمی که بیست میلیارد دلار دزدی می کند بعد از دوسال زندان با همان نام محترم ب.ز. نامیده می شود، ولی نام روزنامه نگاران بصورت کامل و دقیق با ذکر اعضای خانواده نوشته می شود؟

البته جای نگرانی نیست، چرا که ما تا همین دو دقیقه قبل نگران بودیم که بازداشت روزنامه نگاران بدون طی مراحل قانونی و روش های قانونی صورت گرفته، اما اظهارات آقای ذوالنور ما را از نگرانی خارج و عیسی سحرخیز را به زندان داخل کرد و گفت: “بازداشت ها توسط سپاه کاملا قانونی است، ایراد نگیرید.” یعنی با شنیدن این جمله دیگر هیچ شکی نسبت به هیچ چیزی وجود ندارد. چون معلوم و مشخص است که وظیفه برخورد با روزنامه نگاران همان سپاه است که علاوه بر داشتن نیروی هوایی و زمینی و دریایی، وظیفه سیاست خارجی، برخورد با بدحجابی، جلوگیری از کنسرت ها، اداره حکومت سوریه، مبارزه با دولت و برگزاری انتخابات و طبیعتا کنترل مطبوعات را بعهده دارد. پس وقتی آقای ذوالنور می گوید دستگیری ها قانونی است، ما هم باید سرمان را بیاندازیم پائین و بگویم اوکی! دستت درد نکند، مرسی که بازداشت کردید. بخصوص اینکه آدمی این موضوع را اعلام کرده که نماینده ولی فقیه در سپاه است، یعنی یکی از هفت هزار نماینده ولی فقیه در سپاه است که طبیعتا نماینده ولی فقیه در سپاه وظیفه اش دستگیر کردن روزنامه نگاران است.

چرا که می دانیم که وزارت ارشاد اسلامی که تا همین نیم ساعت قبل وظیفه برخورد با مطبوعات را بعهده داشته، خودش به این دستگیری ها اعتراض داشته، پس انجام دستگیری توسط سپاه نه تنها غیرقانونی نیست، بلکه از همه چیز قانونی تر است. و اصلا فردا اگر سپاه وزیر ارشاد و کل اداره مطبوعات داخلی و خود رئیس جمهور را هم دستگیر کند، دستش درد نکند و کارش قانونی است، حالا ممکن است خارجی ها اسم این کار را کودتا بگذارند، ولی نماینده ولی فقیه گفته که قانونی است. پس قانونی است.

 

اکبر و حسن ام الفسادند

آقای حمید زیارتی یا همان حمید روحانی که هر ۸۶ سال یک بار مثل ستاره هالی از اطراف جمهوری اسلامی رد می شود و هر بار هفت هشت تا شهاب سنگ به فضای سیاسی ایران پرتاب می کند و می رود تا ۸۶ سال بعد که حالی به حالی شد و مثل ستاره هالی دوباره رد شد، اقدام بعدی را بکند، این بار بدون تعارف و خیلی شیک اعلام کرده که “اکبر هاشمی ام الفساد است و روحانی انقلاب را قبول ندارد.” ضمن تشکر از این روحانی زیارتی اعلام می کنیم که واقعا حرف زیبایی زده، ممنون که اتهاماتی مانند انقلابی بودن حسن روحانی را رد کرده و برخلاف عزیزانی که فکر می کنند هاشمی رفسنجانی یکی از عوامل حکومت است، وی را ام الفساد خوانده و مشکلات بعدی ما را هم بکلی رد کرده است.

توجه کنید که علت این ام الفساد بودن و آن غیرانقلابی بودن، دقیقا برمی گردد به اتفاقاتی که قرار است چهار ماه دیگر در مجلس شورای اسلامی و خبرگان بیافتد. از یک طرف آقای احمد خاتمی، با همان چشمان از کاسه برون فتاده وحشت زده گفته است که “می خواهند ترکیب مطمئن خبرگان را به هم بزنند.” یعنی چی اون وقت؟ یعنی انگار کل جامعه ایران باید در انتخابات بعدی به شکلی رای بدهند که همین ترکیب مطمئن فعلی خبرگان سر جای خودش باشد، یعنی ملت رای بدهند که آقای خاتمی مطمئن باشد که همه چیز سرجای خودش است. خوب! برادر من! شما اصلا چرا رای می گیری؟ ملت رای می دهد که خیال خودش راحت بشود، نه خیال کسی که می خواهد خیال مردم ناراحت باشد.

حالا این یکی را بیخیال، مادام هابیشام امت حزب الله، امام گریان جمعه، آیت الله کاظم صدیقی در نهایت تاسف و ناراحتی و اشک و آه و غم و هجران، گفته: “متاسفانه شعارهای دینی در انتخابات رای نمی آورد.” تو را به خدا خبر را اینجوری به آدم ندهید، یک دفعه دیدی از خوشحالی پس افتادیم. براین مژده گر جان فشانم رواست. دیدید بیخودی نگران بودیم؟ این یک مشکل هم حل شد.

 

مال خودت، ما نمی خوام

من نمی دانم چرا هرچیزی که خوب هست برای خودشان برمی دارند، هرچه درب و داغان و بد و مصیبت هست برای ما می گذارند؟ مصباح یزدی گفته “داشتن حاکم شرع نعمتی است که فقط نصیب ایران شده است.” یعنی خدای عزیز! نمی شد این نعمت را بدهی به عربستان و پاکستان و ترکیه و یمن و امارات و جزایر قمر و یک جای دیگر؟ اصلا همه اش را بده به مصباح یزدی، ما اصلا چنین نعمتی نمی خواهیم. عزیز من! قبل از اینکه نعمت بدهی، لطفا یک میس بنداز، یک تکست بزن، ببین ملت ایران اصلا این را می خواهند یا نمی خواهند.

این هم شد مملکت که آقای علی همتی مسئول سازمان معادن استان فارس گفته “همه افراد جامعه می توانند صاحب معادن باشند.” ولی در همین جامعه شما لباس و مدل موی خودت را نمی توانی انتخاب کنی، رئیس جمهور و نماینده مجلس ات را هم باید یک مشت دایناسور تری سراتوپس ژوراسیک پارک انتخاب کنند؟ آن وقت آقای سلیمانی از منتقدان دولت روحانی گفته است: “روحانی رسانه بله قربان گو می خواهد که دولت را تمجید کنند.” همچه حرف زده انگار منتقدان روحانی همه شان ولتر است، اگر از او بپرسی خودت چه رسانه ای می خواهی؟ می گوید رسانه ای که به جای اینکه به روحانی بله قربان بگوید، به رهبری بله قربان بگوید. داداش! آخرش که همونه، باز این یکی حداقل کلید داره.

 

اعمال واجبی برای صفار هرندی

یک زمانی یک رفیق داشتیم که خیلی بدسلیقه بود، یک بار در کلاس دانشگاه با یکی از استادان دانشگاه بحث بود، آن استاد که فکر کنم جعفر موید شیرازی بود، مثالی زد و پرسید: “انسان طبیعی است که زیبایی را دوست دارد.” این رفیق ما که فکر کنم فامیل دور یا آقوی همساده صفار هرندی بود گفت: “ما زیبایی را دوست نداریم.” آن استاد باز هم مثال زد و گفت: “مثلا شما دوست دارید یک لباس حریر بپوشید، یا یک لباس که از جنس گونی برنج باشد.” دوست ما گفت: “ما دوست داریم یک لباس از جنس گونی برنج بپوشیم.” اصلا همین است. بقول همشهری های ما، الاغ های عزیز، اصولا ممکن است از زعفران خوششان نیاید. اصلا طرف دوست دارد هر روز صبح سمباده بکشد روی بازوی خودش. اصلا یک دفعه دیدی همین آقای صفار هرندی دوست دارد یکی از آن بانوان چرمینه پوش با یک شلاق محکم دو ساعت کتکش بزند تا به ملاء اعلی برود، بالاخره فرق می کند، یکی دوست دارد، یکی هم دوست ندارد.

همین است که آقای صفارهرندی گفته که “یک موی گندیده تندروها را به اعتدالیون نمی دهیم.” این هم سلیقه ایشان است، بقول طرف “بعضی ها داغشو دوست دارند.” این یکی هم تندروی گندیده را دوست دارد، چکارش کنیم؟ من فکر کنم راهش همان راهی بود که سعید امامی رفت. کل این برادران تندرو را به حمام عمومی یا سونای زعفرانیه ببریم، بعد همه را وادار کنیم کلیه کارهای مستحب و واجبی که دارند انجام بدهند، دستآورد آن را هم بدهیم به آقای صفار هرندی، یک وقتی دیدی مشکلش حل شد. بیا داداش، این هم خدمت شما.