باید بین آرمان گرایی و آرمانشهر گرایی (utopianism) قائل به تفکیک شد، آرمانشهر گرایی یا اندیشه ی جامعه ی کامل و بی عیب رویایی بس کهن است، خواه به دلیل بدی های زمان حال، که مردم را به این فکر می اندازد که در نبود آن بدی ها دنیاشان چه شکلی پیدا می کرد- یعنی تصور وضعی آرمانی که در آن هیچ گونه بدبختی و حرص و آزی، هیچ گونه خطر فقر، ترس، رفتار وحشیانه یا ناامنی وجود نداشته باشد- و خواه به این دلیل که این آرمانشهر ها، افسانه هایی هستند با هدف انتقاد از دنیای فعلی و شرمنده کردن کسانی که کنترل رژیم های موجود را در اختیار دارند، یا شاید این آرمانشهرها خیال پردازی هایی اجتماعی باشند صرف به کار انداختن تخیل شاعرانه. آرمانشهر ها وعده ی بهشت را روی زمین می دهند[1]
آرمانشهر گرایی هزینه های سنگینی بر بشر امروز تحمیل کرده، آرمانشهرهای کمونیستی، آرمانشهرهای فاشیستی یا مبتنی بر ناسیونالیسم افراطی و آرمانشهرهای اسلامی که اولی به گولاک و کشتارهای میلیونی، دومی به آشوویتس و کوره های آدم سوزی و سومی به سنگسار و اعدام و شلاق ختم شده است.
شاید وحشت از عواقب آرمانشهر گرایی است که باعث شده برخی آرمانگرایی را نیز همسنگ آرمانشهر گرایی طرد کنند، با این حال آرمانگرایی چیزی سوای آرمانشهر گرایی است، آرمانها بر خلاف آرمانشهر ها می توانند واقع بینانه و به دور از خیالبافی های فاجعه بار شاعرانه باشند، به عنوان مثال امروز توسعه، دموکراسی، حقوق بشر و صلح برای ما آرمان است، آرمانهایی که نه تنها برخاسته از واقعیات موجود که درمان بسیاری از مشکلات ومعضلات عینی این سرزمین و جهان معاصر هستند.
ما نیز البته آشکارا آرمانگراییم، ما ضمن طرد هر گونه آرمانشهر گرایی بر آرمانهای خود ایستاده ایم، آرمان گراییم و از این آرمانگرایی نه شرمنده ایم و نه بابت آن از کسی عذر خواهی می کنیم و برای نسل ما، شیوا نظر آهاری نماد این آرمانگرایی است. او مدتهاست که بر آرمان دموکراسی و حقوق بشر “ایستاده” است؛ همه ی آنها که شیوا را می شناسند می دانند که او آرمانگرایی است واقع بین که آماده است برای آرمانهایش مبارزه کند و هزینه دهد.
شیوا نه یک فعال سیاسی است که بتوان اتهامات مضحکی مانند محاربه را متوجه او ساخت و نه کاسبی است که از حقوق بشر دکانی برای خویش ساخته باشد. او به معنای واقعی کلمه یک “فعال حقوق بشر” است، اصطکاک های گاه به گاه افرادی مانند شیوا با سیاست از سر بلند پروازی های سیاستمدارانه نیست، در جامعه ای که دولت حداکثری مانند اختاپوسی بد هیبت بر تمام عرصه ها چنگ انداخته است مداخله جویی گاه به گاه فعالین حقوق بشر در امر سیاسی ناگزیر می نماید، اما چگونه می توان بی شرمانه اینگونه مداخله های مسالمت آمیز و از سر دلسوزی ـ که حق هر شهروندی است- را محاربه نامید؟ چگونه می توان دختر جوانی را که دغدغه اش کودکان محروم پایین شهر، زنان مظلوم، دانشجویان محروم و امثالهم بودند را “محارب” نامید؟ محاربه با چه؟ محاربه با که؟
یکی دیگر از خصوصیات ویژه ی شیوا نظر آهاری نگاه جامع او به حقوق بشر است، برای او حقوق بشر در حقوق مدنی و سیاسی خلاصه نمی شود، او همانقدر که دغدغه ی آزادی بیان دارد حقوق اجتماعی و اقتصادی کارگران را نیز پاس می دارد، شیوا می داند که تا کودکان جنوب شهر گرسنه باشند حقوق بشری در کار نخواهد بود..
شیوا هرگز در پی جنجال و شهرت نبوده است، او متواضعانه برای زیباتر کردن چهره ی جهان و دنیایی بهتر(نه آرمانشهری شاعرانه) می کوشید.
شیوا نماینده نسل ماست، دختری وفادار به آرمانهای انسانی اش که نه خشونت می ورزد و نه “چریک ” است، او صادقانه، با قلبی پر از عشق و سری پر از سودای صلح و حقوق بشر بر آرمانهایش ایستاده است.
انسان بدون آرزو و آرمان انسانی مرده است، گناه شیوا “زندگی” است، او رویاها و آرمانهای خود را وا نمی نهد و همین بزرگترین جرم اوست
رویاهاتو محکم بچسب
واسه اینکه اگه رویاها بمیرن
زندگی عین مرغ شکسته بالی میشه
که دیگه مگه پروازو خواب ببینه
رویاهاتو محکم بچسب
واسه اینکه اگر رویاهات از دست برن
زندگی عین بیابون برهوتی میشه
که برفا توش یخ زده باشن[2]
پی نوشت:
1) آیزایا برلین، سرشت تلخ بشر، تر جمه ی لیلی سازگار، نشر ققنوس، 1385، ص 43
2) لنگستون هیوز، ترجمه و باز سرایی از احمد شاملو