سامان رسول پور
پیرامون اثرات زندانی شدن عضوی از خانواده بر خانواده زندانی، گفتگویی کرده ایم با خانواده سه تن از زندانیان کرد، تونیا کبودوند دختر محمد صدیق کبودوند، شاهو قوامی برادر اجلال قوامی و لیلی حسن پور خواهر عدنان حسن پور.مصاحبه در پی می آید.
دلم برای پدرم تنگ شده
تونیا کبودوند، تنها دختر “محمد صدیق کبودوند” است.پدرش، رییس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان، روز 10 تیر ماه در دفتر کارش در تهران بازداشت شد. حالا نزدیک یک ماه است که او در بند 209 اوین زندانی است.
تونیا کبودوند به روز می گوید: “زندانی شدن پدر طبعا هم از لحاظ عاطفی و هم از لحاظ مادی فشار زیادی به ما وارد کرده است. ما مدت زیادی از او بی خبر بودیم. حالا هم شدیدا نگرانیم؛ بخصوص اینکه او به بیماری ریوی مبتلاست. مادرم ظرف یک ماه گذشته تقریبا هر روز به دادگاه مراجعه کرده تا شاید بتواند یااز پدرم خبری بگیرد یا لااقل اجازه ملاقات با او را از بازپرس پرونده بگیرد، اما تا حالا هیچ نتیجه ای نگرفته. کسی به ما پاسخ شفافی نمی دهد.از نظر مالی ما تحت فشاریم. بسیاری از وسائل پدرم را با خود برده اند، حتی نمیتوانیم حقوق ایشان را دریافت کنیم.برای همین من و برادرم مجبور شده ایم در بیرون کار کنیم.از صبح زود تا آخر روز مشغول کاریم وفقط شبها همدیگر را می بینیم. وقتی که شب هم به خانه باز می گردیم، همه خسته ایم.من، مادر و برادرم. در مجموع این شرایط برای ما بسیار سخت است.سخت ترش این است که دلم برای پدرم خیلی تنگ شده است”.
تونیا کبودوند می افزاید: “هر چه زمان بیشتری سپری می شود زندانی شدن پدر برایمان سخت تر می شود. البته ما می دانستیم دیر یا زود احتمال بازداشت او وجود دارد، اما هیچ وقت فکرش را نمی کردم که دوری از او این قدر برایمان غیر قابل تحمل باشد.من الان 30 روز است که پدرم را ندیده ام.تا حالا سابقه نداشته که این مدت از پدرم دور باشم.وی بعضی اوقات به ماموریت می رفت اما لااقل می توانستیم با او تماس بگیریم.اما الان در غیاب او یک دنیا مشکل جلوی راهمان سبز شده و ما یکدفعه مجبور شده ایم با همه این مشکلات دست و پنجه نرم کنیم.در مجموع در غیاب پدر دچاربحران عاطفی شده ام و دلم برای آغوش پر از محبتش خیلی تنگ شده، سایر اعضای خانواده هم همینطور؛ فضای خانه بسیار خشک و سرد شده. خانه ی ما مثل میزی شده که یک پایه اش شکسته.”
وی در ادامه درباره عدم پاسخگویی مسئولان دادگاه و زندان چنین می گوید: “برخورد مسئولان با ما خوب نیست و عدم پاسخگویی آنان بسیارناراحت کننده است.یکی از مسئولین دادگاه وقتی وضعیت پدرم را از او جویا شدیم به ما گفت: دلتان خوش است شما! آمده اید تا بعد از 10 روز به شما پاسخ بدهیم؟! وقتی که یکی از بازپرسها اتهام پدرم را از من پرسید و من تنها اتهامش را انجام دادن فعالیتهای مدنی مسالمت آمیز عنوان کردم، در جواب گفت که ما در ایران چنین عنوانی برای متهم نداریم و حتما پدر شما مجرم است”.
تونیا کبودوند در خاتمه می گوید: “من احساس سربلندی و افتخار دارم از اینکه دختر فردی هستم که تنها هدفش بهبود وضعیت حقوق بشر و کارهای انسان دوستانه بوده است.من فکر می کنم راهی که پدرم انتخاب کرده کاملا درست است و از خداوند سپاسگزارم که چنین پدری به من داده”.
در میان مجرمان خطرناک
شاهو قوامی برادر کوچکتر روزنامه نگار دربند “اجلال قوامی” است که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به 3 سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده است.
شاهو قوامی از تاثیر زندانی شدن برادرش بر زندگی چنین می گوید: “به دنبال بازداشت برادرم، ما بیشتر روزها در دادگستری یا زندانیم و بسیاری از کارهای روزمره ما تحت الشعاع کارهای برادرم قرار گرفته است.بازداشت وی شدیدا وضعیت پدر و مادر پیرم را بدتر کرده. مادرم به بیماری قلبی مبتلا شده.درد زندانی شدن برادرم هر روز بیشتر ما را آزار می دهد. حتی دفعه قبل که اجلال 67 روز در بازداشت بود، سختی روز آخر کمتر از روز اول بازداشتش نبود.جدا از این از روز 18 تیر امسال که برادرم بازداشت شده تا الان یک بار هم موفق نشده ایم حضورا او را ملاقات کنیم.حتی برای اینکه بتوانیم اجازه ملاقات تلفنی هم بگیریم باید وقت و انرژی زیادی را صرف کنیم، تازه پس از این همه درد سر 10 دقیقه اجازه می دهند تا در ملاقات تلفنی با او صحبت کنیم”.
برادر اجلال قوامی در ادامه به وضعیت برادرش در زندان می پردازد: “اجلال وضعیتی جسمانی مطلوبی ندارد.چشمهایش دچار عفونت شده و با وجود اینکه ما برایش دارو برده ایم، اما تاکنون داروها را تحویلش نداده اند.خودش در ملاقات تلفنی بارها تاکید کرده که وضعیت جسمانیش خوب نیست و به این داروها احتیاج دارد.بعلاوه آن چیزی که بر مشکلات برادرم در زندان افزوده، انتقال وی به بند 4 زندان سنندج است.بندی که بیشتر مجرمین خطرناک در آنجا زندانی هستند”.
نگرانی تا آزادی
لیلی حسن پور، خواهر روزنامه نگار کرد “عدنان حسن پور” که برادرش به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده است نیز از شرایط خود و خانواده اش می گوید: “متاسفانه بازداشت و سپس صدور حکم اعدام برای برادرم، به حدی من را درگیر و ناراحت کرده که در این مدت نتوانسته ام حتی به فرزند 19 ماهه ام برسم؛ برای همین بچه ام مریض شده و بیشتر اوقات پیش همسایه ها است.این شرایط برای مادرمان بیشتر از خواهر و برادرها سخت است چون از یک سو مادر به بیماری قلبی و پوکی استخوان مبتلا است و از جهت دیگربخاطر اینکه عدنان تنها نان آور مادرم بوده، فشار زیادی بر او وارد می شود.”
لیلی حسن پور که خود ساکن سلیمانیه است، در ادامه می افزاید: “تا روزی که برادرمان آزاد نشود طبیعتا ما همچنان در نگرانی بسر می بریم.در حال حاضر بی اطلاعی از وضعیت و مکان نگهداری عدنان بیشتر به نگرانیهای ما دامن زده است.هر چند که برای یک لحظه خانه ما خالی از مهمان نیست، اما فضای خانه کاملا اندوهگین است. تنها صدای گریه و دعای مادرم شب و روز در خانه می پیچد.”
وی در خاتمه می افزاید “تنها چیزی که به ما تسکین می دهد، حمایت های گسترده داخلی و بین المللی از برادرم است و امیدوارم تا ابطال این حکم، مردم و نهادهای حقوق بشری ما را تنها نگذارند”.