دانا شهسواری
دکتر فریده فرهی، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاوایی آمریکاست. او چند سال با مجله انگلیسی زبان دفتر مطالعات و تحقیقات وزارت امور خارجه ایران همکاری داشته است. با او در مورد بازداشت ملوانان انگلیسی و رابطه ایران و آمریکا گفت و گو کرده ایم.
تحلیل های متفاوتی از جریان دستگیری 15 ملوان انگلیسی صورت گرفت.تحلیل شما چیست؟ به نظر شما این دستگیری در راستای به دست گرفتن ابتکار عمل و یا تایم اوت و یا در پیش گرفتن برنامه دیگری از سوی ایران بود؟
درارتباط با برنامه ریزی و چگونگی اجرای دستگیری ملوانان انگلیسی ابهام های فراوانی وجود دارد. تحلیلگرانی مانند من درشرایطی نیستند که این ابهامات را در مورد نیات تصمیم گیران ایرانی رفع کنند. ولی عکس العمل سریع ونسبتا یکپارچه در میان مسوولان، بطور کلی نشان داد که تصمیم گیران ایرانی می خواستند در عین حالی که امتیازهای کوچک ولی در عین حال مهمی در ارتباط با زندانیان سیاسی ایرانی در عراق بدست می آورند، اراده و قاطعیت خود را در تصمیم گیری القا کنند. مدتی است که مسئولان آمریکایی صحبت از اعمال فشار اقتصادی و سیاسی بر ایران می کنند و آشکارا می گویند که این فشارها بخاطر دعواهای جناحی درایران کارا بوده و باعث فشار داخلی بر دولت احمدی نژاد شده است، که از نظر آنها نهایتا باعث تغییر رفتار ایران خواهد شد. با این دستگیری و رفتار بعد از دستگیری تصمیم گیران ایرانی نشان دادند که این فشارها نه تنها کارا نبوده، بلکه باعث رفتارهایی شده که اصلا مطلوب بانیان این فشارها نیست. در عین حال تصمیم گیری هماهنگ میان ارگان های مختلف نشان داد که در حیطه سیاست خارجی ایران توانایی و اراده ای برای حرکت یکپارچه وجود دارد. البته می توان این مساله را درراستای به دست گرفتن ابتکارعمل از سوی ایران نیز تحلیل کرد. اما از دید من این حرکت بیشتر یک پیغام در مورد نحوه تصمیم گیری در حیطه سیاست خارجی بود. تهران عملا نشان داد که به فشار عکس العمل منفی نشان خواهد داد ولی اگر اراده ای از طرف مقابل برای حل بحران وجود داشته باشد تصمیم گیران در ایران می توانند بصورت یکپارچه عمل کنند.
در تحلیل جنگ 33 روزه اسرائیل و حزب الله عنوان می شد که این حرکت در راستای قطع بازوهای ایران راه انداخته شده است تا کم کم ایران را به مرحله بن بست برسانند. به نظر شما تحولات بعدی تا امروز در راستای همین تحلیل ها صورت گرفته است؟ چگونه؟
می توان گفت که سیاست خارجی آمریکا در حین و بعد از جنگ اسرئیل بر ضد حزب الله، سعی بر جایگزینی سیاست مهار(containment) با سیاست غلتاندن به عقب roll back)) هماهنگی داشته است. این سعی البته زائیده نگرانی درست یا غلط آمریکا ازنفوذ روزافزون ایران در منطقه بخاطر شرایط عراق است. اینکه این سیاست به نتیجه خواهد رسید یا اصلا با توجه به دعواهای جناحی در درون خود دولت بوش بدون تضاد اجرا خواهد شد و نتیجه هم خواهد داد، بحث دیگری است. شرایط در خاورمیانه بسیار سیال است و سیاست آمریکا هم با در نظر گرفتن دعواهای داخلی و شرایط سخت در عراق طبیعتا نمی تواند خیلی منسجم و بر پایه برنامه ریزی بلند مدت باشد. فعلا آمریکا سعی دارد ایران را از طریق فشارهای سیاسی و اقتصادی و حتی افزایش نگرانیهای ایران در مورد مسائل قومی تحت فشار بگذارد. ایران هم سعی بر این دارد که این فشارها را نه تنها بی ثمر بلکه برای آمریکا خطرناک نشان دهد. در این میان هیچکدام از طرفین جواب قاطعی برای حل مسائل بین دو کشور از طریق اعلام پیروزی برای خود ندارند. در عین حال در درون هیچکدام از این دو کشور اجماعی برای چگونگی و حتی شاید ارزش یا مطلوبیت برون رفت از بحران تیرگی روابط بوجود نیامده است. بنابراین بازی از هر دو طرف به سطح یک بازی تاکتیکی تقلیل پیدا کرده وگمانه زنی در مورد صحنه ویا میدان بعدی این بازی را مشکل کرده است. تنها چیزی که می توان حدس زد،ادامه بحرانهای موضعی و مقطعی است که امیدوارم از کنترل خارج نشود.
آیا بحران امروز حاکم برمنطقه و بین ایران و آمریکا قابلیت تبدیل شدن به یک درگیری مسلحانه را دارد؟
یکی از مهمترین ابعاد جریان دستگیری ملوانان این بودکه افزایش تنش باعث درگیری مسلحانه نشد. این جریان خود علامتی شد برای نشان دادن خویشتن داری طرفین در جهت جلوگیری از تبدیل بحران به یک رویارویی نظامی. البته از دید برخی این رخداد به معنی تو خالی بودن تهدیدهای نظامی نیز می تواند تعبیر شود. ولی نهایتا مسئله اصلی اجتناب از افزایش بحران در منطقه ایست که در آن برای بیرون آمدن از بحران هیچ راه حلی جز گفتگو و بالاخره همگامی نسبی میان تمام بازیگران منطقه وجود ندارد.
به نظر شما این درگیری گسترده خواهد بود یا تنها شامل ضربه ای کاری است؟
از دید من حمله به ایران اگر چه امکانپذیر،اما محتمل نیست. آمریکا مسلما توانایی حمله ضربتی به ایران را دارد، اما وسایل و اراده سیاسی برای مهار عواقب این حمله را ندارد و خود به این مسئله واقف است.
در این راستا سیاست حمله پیشگیرانه ی آمریکا چقدر در مورد ایران مطرح است؟
دیگردر سطح قابل تامل مطرح نیست. حتی سیاسیون و تحلیلگران مطرح نومحافظه کار، حمله به ایران را در شرایط کنونی گزینه صحیحی نمی دانند. آنها و کنگره آمریکا، علاوه بر اقدامهای مختلف سیاسی و اقتصادی در سطح سازمان ملل برای تحت فشار گذاشتن ایران، بیشتر به دنبال گسترش تحریمهای اقتصادی و مالی ایران از طرف بنیادها و شرکتهای خصوصی آمریکایی و اروپایی هستند.
خطر آغاز یک جنگ اتفاقی در خلیج فارس تا چه حد است؟
در شرایط افزایش درگیری لفظی و زورآزمایی نظامی طرفین، خطرچنین رخدادی البته وجود دارد و نگران کننده نیزاست . ولی همانطور که قبلا مطرح کردم فقدان اراده سیاسی برای استفاده از درگیریهای اتفاقی در جهت جنگ، خطر را کاهش می دهد.
موضع روسیه را چگونه ارزیابی می کنید؟با توجه به اینکه روسیه طی هفته های اخیر همواره با انتشار اخباری بر نگرانی ایران افزوده است.مثلا در کنار دست کشیدن از تکمیل نیروگاه بوشهر روز 6 آوریل را زمان قطعی حمله آمریکا به ایران اعلام کرده بود.
خبر در مورد حمله قطعی در 6 آوریل بیشتر جنبه پیشگویی داشت تا تحلیلی جدی. از این خبرها زیاد بوده و خواهد بود. می توان آنها را جزئی از سلسله فشارها (از نوع روانی) دانست ولی به نظر نمی رسد که در مورد کسانی که باید کارگرشود، کارگر باشد. در مورد روسیه باید گفت که برای این کشور ایران وسیله ای در ارتباط با بازی بزرگتری است که با آمریکا در جریان است. البته روسیه منافع مهم اقتصادی و راهبردی در ایران دارد که به آسانی رها نخواهد کرد. آما رفتار سیاسی روسیه در چند ماه اخیر این حقیقت را عیان کرد که این کشور ابایی از معامله کردن بر سر ایران ندارد. البته هزینه این معامله نباید بیش از منافعی باشد که در رابطه با ایران می بیند.
کنفرانس هایی اخیرا در پاکستان و عربستان در سطح سران کشورهای عربی و همسایه ایران بدون حضور ایران برگزار شد.ارزیابی شما از این کنفرانس ها چیست؟به نظر می رسد کشورهای همسایه و اعراب در راستای اتحادی بدون ایران حرکت می کنند و یا نوعی همگرایی ضد ایرانی.تحلیل شما چیست؟
ببیند ایران برای کشورهای منطقه “مسئله” است. ارزیابی افزایش نفوذ ایران در منطقه بخاطر شرایط عراق و نگرانی درمورد امکان درگیری نظامی آمریکا با ایران، تمام کشورهای منطقه بخصوص عربستان سعودی را در جهت دیپلماسی فعالتری سوق داده است. ولی این به آن معنی نیست که این کشورها خواهند توانست تمام مسائل دیگر منطقه و حتی فشارهای درونی کشورهای خودشان را با استفاده ازیک نوع همگرایی ضد ایرانی حل کنند. این کشورها نهایتا باید با ایران امروزی در منطقه زندگی کنند و علاقه ای هم الزاما به ایجاد بلبشو در ایران ندارند. منطقه به اندازه کافی دچار بلبشو است. بنابراین من برگزاری این نوع کنفرانس ها را بیشتر در سطح ابراز نگرانی می بینم تا قدمی منسجم در جهت یک سیاست ضد ایرانی.
نقش آمریکا در این همگرایی و یا آن نگرانی که شما در تحلیل خود از این همسویی دارید تا چه حد است؟
آمریکا چندی پیش علنا علاقه خود را برای ایجاد چنین همگرایی اعلام کرد. مقایسه این علاقه با سیاست اجماع راهبردی (strategic consensus) دوران ریاست جمهوری ریگان شاید آموزنده باشد. البته در آن دوران امید به همسویی در مقابل اتحاد جماهیر شوروی بود ولی در آن زمان هم به نتیجه نرسید. این شکل جدید اجماع راهبردی نیز فعلا خیلی خریدار ندارد چون جوابگوی دو مسئله دیگر و اصلی خاورمیانه یعنی فلسطین و عراق نیست.
آیا مستقیما این مسائل ایران را نشانه رفته است؟
بله .
به نظر شما آمریکا به دنبال تغییر رژیم سیاسی ایران است یا فشار برای تغییر رفتار ایران؟
آمریکا هنوز کماکان جوابی برای این سئوال ندارد. بنابراین فعلا می توان گفت هر دو! آمریکا علاقمند است که ایران تغییر رفتار دهد ولی هنوز مطمئن نیست که این تغییر رفتار بدون حذف پاره ای از نیروهای درون حاکمیت امکانپذیرباشد. این نیروها[اغلب راست] البته علاقه ای به حذف شدن ندارند. بخصوص که سیاست های تحریم و عدم گفتگوی آمریکا [و فاجعه عراق] در دهه گذشته فعلا کمک به تثبیت قدرتشان کرده است.
چرا پالس های متفاوت و متناقضی در مورد ایران از آمریکا به گوش می رسد؟
فقط در ایران نیست که جناحهای مختلف درون حاکمیت مشغول نزاع مخرب با یکدیگرهستند. البته باید گفت که در آمریکا نوعی اجماع در مورد “خطر” ایران وجود دارد. دعوی بر سرنوع برخورد با ایران است و نه اصل مسئله. مشکل برای ایران در اینجاست که نتیجه دعواهای داخلی آمریکا ایران را کشوری خطرناک و مشکل زا معرفی می نماید ولی نه هنوز به اندازه کافی قدرتمند که گفتگو، مذاکره و معامله بر پایه ضوابط برابر با آن الزام آور باشد.
کدام لابی در آمریکا قدرتمند تر است.حمله به ایران؟ تغییر رژیم ایران؟گفت و گو با ایران؟ پذیرفتن ایران هسته ای؟
همانطور که گفتم سیاستهای کنونی آمریکا فعلا نتیجه دعواهای داخلی و حاصل یک اجماع تاکتیکی است. البته اینکه حرکت اخیر ایران در بازداشت ملوانان تغییری ایجاد کند هنوز معلوم نیست. شک نیست که بحث را دوباره تازه کرده و طرفین بحث با دستاویزهای جدید از تجربه اخیر به میدان آمده اند. طرفداران مذاکره اشاره به رفتار یکپارچه حاکمیت ایران و نهایتا حصول نتیجه مطلوب از طریق مذاکره وشاید حتی معامله دارند، در حالیکه مخالفان عصبانی تر از گذشته صحبت از زیانهای “باج دهی” به “رهبران نامشروع” ایران می کنند. من گمان می کنم که ادامه این احساسات و همچنین ادامه ریاست جمهوری بوش و احمدی نژاد رابطه دو کشور را کماکان در شرایطی که در یک دو سال اخیر بوده نگه دارد.
به نظر شما زمان واقعی مذاکره ایران و آمریکا به لحاظ بستر های سیاسی و فضای دیپلماتیک و شرایط منطقه فرا رسیده است؟ منظورم این است که آیا فضای فعلی،گفت و گو بین آمریکا و ایران را ایجاب می کند و یا خیر؟
بله صد در صد ایجاب میکند. ولی من مطمئن نیستم که با توجه به وضع نابسامان سیاست در داخل ایران و آمریکا، رهبری در هر دو کشور توانایی و یا اراده سیاسی در مورد این تصمیم راهبردی را داشته باشند.