عده زیادی از مردم تلاش می کنند که رژیم غذایی را رعایت کنند که سلامتی شان را به خطر نیاندازد. اما به همین تعداد افرادی هستند که در طول تاریخ رژیم غذایی غلطی را دنبال می کردند و همواره اصرار داشتند که روش غذا خوردنشان کاملا درست است. ده چهره مشهوری که در زیر می آید جزو آن دسته از افراد بودند که حتی نمی دانستند معنی “ پرخوری نکردن” چیست. آنها گرفتار پرخوری خود بودند و از هر فرصتی برای خوردن استفاده می کردند. عده دیگر هم چیزهای عجیبی مثل آهن و سنگ می خوردند.
۱۰- جیمز بوچانان بریدی
اسطوره جاده سازی آمریکا یکی از کسانی است که در رستوران به اندازه ثروت بی پایانش غذا می خورد. او هر چه در فهرست غذا نوشته شده بود می خورد. گاهی سلیقه غذایی اش تغییر می کرد اما از حجم غذایش کم نمی شد. صاحب رستورانی در نیویورک درباره بریدی گفته است که او بهترین ۲۵ مشتری است که داشته است!
۹-الویس پریسلی
الویس فقط به خاطر خوانندگی اش مشهور نبود یکی از دلایل شهرتش پرخوری و علاقه اش به غذاهای چرب بود. یکی از غذا ها مورد علاقه اش ساندویچ موز و کره بادام زمینی بود که برای اینکه چرب تر بشود دوست داشت موز را سرخ کند. اکثر رستوران هایی که این غذا را سرو می کنند اسم آن را “ ساندویچ الویس” گذاشته اند.
۸- هنری هشتم
هنری هشتم یکی از پرخورترین شاهان جهان است. گفته می شود که ساعت ها سر میز غذا می نشست و می خورد و گاهی بین دو وعده از جایش بلند می شد تا حکومت کند. می گویند که دور کمر او ۱ متر و نیم بوده و درسال های آخر عمر به سختی تکان می خورده. اطرافیانش هم دستکمی از او نداشتند و آشپزخانه دربار ۵۵ اتاق داشت.
۷-هلیوگابال
هلیوگابال امپراطور روم یکی از بدترین امپراطورهای روم است. او در دوران حکومت کوتاهش دست به اقداماتی زد که موجب خشم رومیان باستان شد. شهرت او برای مهمانی هایی بود که برگزار می کرد مهمانان روی تخت می نشستند و پسربچه های مو فرفری با پر آنها را باد می زدند. در این مهمانی ها غذاهای عجیب سرو می شد: از زبان طاووس تا پستان خوک و حلزون آفریقایی. او همچنین به خوردن مغز پرندگان علاقه زیادی داشت. او با هر وعده غذا مغز قرقاول و طاووس و مرغابی می خورد.
۶-سیدروفالوس
یک معرکه گیر در قرن ۱۸ بود که معنی نامش “ آهنخوار” بود. او به همراه همسرش معرکه گیری می کرد و هر شی آهنی را می خورد. همسرش هم در کنار او نمایش می داد و نوشیدنی های سمی می خورد. آنها هرگز دو بار در یک شهر برنامه اجرا نمی کردند. گاهی از اوقات نمایش ارزانتری برگزار می کرد که در آن اشیاه کوچک آهنی را به نصف قیمت می خورد. به این دلیل که آنها درجایی برنامه شان را تکرار نمی کردند، این ادعا که برنامه هایشان راستین بود، کار دشواری است. دستکم در مورد همسرش می توان گفت که او نوشیدنی سمی نمی خورد.
۵- فرانسیس باتالیا
باتالیا سنگ خوار بود. او یکی از عجایب پزشکی اواخر قرن هجدهم بود. مردم برای دیدن نمایش سنگ خواری اش می رفتند و او چند سینی سنگ و قلوه سنگ می خورد و در پایان نمایش خودش را تکان می داد تا مردم صدای برخورد سنگ ها در معده اش را بشنوند. پزشکی به اسم بولور تایید کرد که باتالیا سنگ خوار است زیرا ۲۴ ساعت را در کنار او گذرانده بود و در بررسی مدفوع او اعلام کرده بود که مدفوع او شنی است.
۴- ام دوفور
ام دوفور فرانسوی هم عصر باتالیا بود اگرچه رژیم غذایی اش کمی با او فرق داشت و فقط سنگ نمی خورد. در یک نمایش که در سال ۱۷۹۲ برگزار کرد. در برابر عده زیادی شروع به خوردن کرد. غذایش را با افعی سرخ کرده بعنوان پیش غذا شروع کرد که با سالاد خار و بوته صرف شد. بعنوان غذای اصلی خفاش و موش و لاکپشت و جغد خورد و بعنوان دسر کاسه ای پر از عنکبوت و ملخ و مگس و جیرجیرک. اما ماجرا به همین جا ختم نشد در پایان همه شمع های موجود در سالن را بلعید که بعضی از آنها هنوز روشن بودند.
۳- توماس اکلین
اکلین که از او بعنوان ابله ایرلندی نیز یاد می شود، محبوبیت دوفور و باتالیا را نداشت. چیزهایی که او می خورد برای همه جذابیت نداشت و چون الکلی بود آنقدری کار می کرد که خرج جین و سیگارش در بیاید. شهرت او برای خوردن حیوانات زنده بود و تخصص اش خوردن گربه زنده. او که برای پول حاضر بود دست به هرکاری بزند، خودش را در رودخانه یخ زده تیمز انداخت و دیگر خبری از اون نشد.
۲- نیکولاس وود یا همان خورنده کبیر کنت
وود شهرتش را مدیون اشعاری است که جان تیلور شاعر پرآوازه قرن ۱۶ برایش سروده است. او چنان مشهور بود که نخبگان کنت برای دیدن غذا خوردنش ضیافت می دادند و او بجای هشت نفر غذا می خورد. او هرچه بر سر میز بود می خورد. یک روز جان تیلور از او می خواهد که به لندن برود و برنامه اجرا کند اما او که بارها مورد تمسخر قرار گرفته بود از ترس اینکه دوباره مورد تمسخر قرار نگیرد به لندن نرفت و برای همیشه گم و گور شد.
۱- آنتوان لانگوله
لانگوله فرانسوی کسی است که سایر افراد این لیست در برابرش کوچک هستند. او همه چیزخوار بود. از همان کودکی به خوردن چیزهای حال بهم زن علاقه داشت و این بخاطر این نبود که مجبور بود هرچیزی را بخورد، بلکه خودش دوست داشت که این کار را بکند. شب ها در خیابان های پاریس پرسه می زد و هرچه در زباله می دید می خورد. دوستی صمیمانه ای هم با یک پرورش دهنده اسب بهم زده بود و غذاهای مانده اسب ها را می خورد. اوج کارش زمانی بود که به قبرستان می رفت و نبش قبر می کرد و جنازه ها را می خورد.