برای نیروهای مستقل در انتخابات جائی نیست

نویسنده

habibollahpeyman.jpg

سارا سماواتی

دکتر حبیب الله پیمان، از شاخص ترین چهره های نو اندیشی دینی در ایران است. او که به “جنبش مسلمانان مبارز ایران”تعلق دارد، در سی امین سالگرد تشکیل این گروه سیاسی، با روز سخن گفته است. به اعتقاد دکتر پیمان” همه روشنفکران ایران، جز اقلیت بسیار کوچکی به استراتژی فعالیت معتدل و آرام سیاسی رسیده اند”. او در عین حال “بعید” می داند که امروز “جایی برای حضور فعال نیروهای مستقل در انتخابات” وجود داشته باشد. متن این مصاحبه در پی می آید.

مصاحبه را با توضیح مختصری در مورد شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی و همینطورمقتضیات نظری ِ پیدایش و رشد جنبش مسلمانان مبارز شروع کنیم. موافقید؟

بله؛ شاید کم وبیش اطلاع داشته باشید که قبل از اینکه ما دست به تأسیس جنبش در سال 56 بزنیم، جریانی به نام خداپرستان سوسیالیسم در سال 1322 در ایران بعد از سقوط رضاشاه تشکیل شد.

این جریان که در سیر تکاملی خود تبدیل به حزب مردم ایران شد، در مسیر نهضت ملی فعالیت می کرد. آرمان آنها هم تأکید بر دموکراسی و سوسیالیسم، بر پایه ایمان به خدا بود. یعنی یک سوسیالیسم دموکراتیکِ اخلاقی و انسانگرا متکی بر ارزشهای توحیدی. این حزب در کنار نهضت مقاومت ملی، تا 28 مرداد سال 1328 فعالیت کرد. این فعالیت بعد ها از سالهای 39 و 40 هم در جبهه ملی دوم و سپس در جبهه ملی سوم، ادامه داشت تا سرکوب 15 خرداد 1342 پیش آمد و همه چیز تعطیل شد. از این پس در کنار این حزب، شاخه ای به وسیله من و مرحوم دکتر کاظم سامی تأسیس شد به نام “جنبش آزادی بخش مردم ایران” که تصمیم گرفت مبارزه مخفی بر ضد رژیم شاه را دنبال کند. این جریان تا سال 1344 که مورد حمله ساواک قرار گرفت وهمه به زندان رفتیم، ادامه داشت. سال 47 بعد از آزادی اززندان، برخی از ما جذب گروههای دیگری شدند که کم و بیش درهمین مسیرفعال بودند و برخی نظیر من که خیلی شناخته شده بودیم، در حوزه سیاسی و فرهنگی فعال شدیم و بعضاً در کنار حسینه ارشاد و دکتر شریعتی ادامه دادیم. در این فاصله نشریاتی هم منتشر می کردیم. به این ترتیب در واقع نهادی مدنی ساختیم که محل تجمع فعالان سیاسی بود و از جمله “مکتب توحید” و نشریه “پیکار آزادی” را هم منتشر کردیم. این فعالیتها ادامه داشت تا سال 5 5 ـ 54 13 که آن مشکلات برای سازمانهای سیاسی پیش آمد، رهبری سازمانهای انقلابی مثل فداییان و مجاهدین خلق متلاشی شدند و سازمان مجاهدین دچار انشعاب و سرکوبها شدیدتر شد. در همین فاصله حسینیه ارشاد هم تعطیل شد. در این فضا با عده ای از دوستان تصمیم گرفتیم برای غلبه بر وضعیت حاکم، با چند پدیده بحرانی مقابله کنیم. قبل از همه، همین تضعیف روحیه مقاومت و پایداری که داشت اتفاق می افتاد؛ و دیگر ضرورت مبارزه با توطئه ای که ارتجاع همراه با ساواک علیه جریان نو اندیشی دینی ِمبارز، درپیش گرفته بود؛ علیه شریعتی و افکار او. به این ترتیب که می خواستند آنرا به مارکسیسیم اسلامی منتسب و از آن خلع مشروعیت کنند. البته با توجه به مارکسیست شدن برخی رهبران مجاهدین، این جبهه از جهت ایدئولوژی هم دچار بحران شده بود. در همین حین بود که یک جنبش مردمی، یک تحرک توده ای، بعد از مرگ فرزند آقای خمینی پیش آمد و ما احساس کردیم شرایط دارد برای یک تحرک وسیع توده ای آماده می شود. در این زمان جنبش از یک عده از دوستان مبارز ِ خوش سابقه که در فعالیتهای ملی و مذهبی شناخته شده بودند، تشکیل شد به این قصد که اولاً بنحوی از کسانی که پس از تلاشی سازمانها تحت تعقیب بودند، زخمی و آواره شده و یا محبور به مهاجرت بودند، حمایت کند و در وحله دوم بتواند در جهت تقویت روحیه مبارزین با تحلیل های سیاسی صحیح مؤثر واقع شود. در این جهت اعلامیه ها و بیانیه هایی که به نام “جنبش مسلمانان مبارز” در داخل کشور منتشر و در خارج نیز تکثیر و پخش می شد، تحلیل می کرد که این حکومت به رغم سرکوبها، در حال اضمحلال است. انتشار این قبیل تحلیل ها در فضای مبارزاتی تأثیر می گذاشت. در مرحله سوم ما برای خود وظیفه حمایت ایدئولوژیک از جریان نواندیش مذهبی مبارز را قائل بودیم. باید با توطئه مشترک ارتجاع و ساواک مقابله ایدئولوژیک صورت می گرفت و جریان شریعتی در مسیر درست ادامه پیدا می کرد. کارکرد دیگر هم حمایت از جنبش توده ای بود که در واقع با حضور آقای خمینی در حال ایجاد بود؛ این سه کارکرد مبنای تشکیل جنبش شد.

با انقلاب چگونه مواجه شدید؟

انقلاب که پیروز شد ما به فعالیت های خود ادامه دادیم؛ البته آن موقع در فکر تشکیل حزب نبودیم؛ ولی بعد از پیروزی انقلاب دو مسئله باعث شد که جنبش به حیات خودش ادامه بدهد.

یکی اینکه ما فکر می کردیم سازمان مجاهدین در مبانی ایدئولوژیک اش که به نظر ما نقطه ضعفهای جدی داشت و همان ها باعث آن بحران شده بود، تجدیدنظر خواهد کرد؛ و دوم اینکه به لحاظ تشکیلاتی دموکراتیزه تر خواهد شد ولی هیچیک از اینها اتفاق نیافتاد. بنابراین ما فکر کردیم باید سنگر و پناهی برای نیروهای مبارز و فعال مذهبی و مترقی وجود داشته باشد.

نکته دیگری که ما را در ادامه فعالیت مصمم کرد، این بود که وقتی انقلاب پیروز شد، نیروهایی که جایگزین شده و قدرت را به دست گرفته بودند، از نظر ما ترکیب و ماهیتی داشتند که از درون آن امکان تحقق هدفهای انقلاب وجود نداشت. بنا براین لازم دیدیم در عرصه عمومی و در متن جامعه به مبارزه فکری ـ سیاسی ادامه بدهیم و به پایه های فکری جنبشی که برای آزادی و برابری و عدالت اجتماعی آغاز شده است، استحکام ببخشیم و نهادهای مردمی به وجود بیاوریم که بتواند دستاوردهای انقلاب را حفظ کند و تکامل ببخشد. ما همانطور که گفتم، مطمئن بودیم که از حاکمیت شکل گرفته، این امر بر نمی آید. بنابراین ما یک بیانیه تحلیلی مفصل در باره شرایطی که انقلاب در آن قرار دارد و ضرورت ادامه این نوع فعالیت ها منتشر کردیم و نشریه امت را انتشار دادیم. این بهار سال 1358بود.

تحلیل ما این بود که این انقلاب به لحاظی زودرس بوده و بهمین دلیل فوق العاده آسیب پذیر است. مردم تشکل، سازماندهی و خودآگاهی فکری لازم برای حفظ آن را ندارند وبا توجه به نیروهایی که در قدرت هستند و با توجه به تضاد ها و کشمکش هایی که در میان شان موجود است، این امکان وجود دارد که آزادی بعنوان عمده ترین دستاورد این انقلاب از بین برود و طبیعتاً از مسیری که انتظار می رفت منحرف بشود. لذا فکر کردیم باید در درون جامعه، هر کجا که امکان دارد، مردم را به سازماندهی و ایجاد تشکل های صنفی، مدنی و سیاسی تشویق کنیم. در همین ارتباط شعار شوراها را بطور جدی دنبال کردیم تا آنجا که به کمک آقای طالقانی به تأیید آقای خمینی هم رسید و در قانون اساسی هم ثبت شد. دوستان جنبش در همه جا در تشکیل شوراهای محلات، کارگری، دهقانی و هر جا که می توانستند فعالانه شرکت می کردند. آنان در تقسیم اراضی در هیئت های 7 نفره فعال شدند برای اینکه بتوانند به دهقانان آگاهی داده و شوراهای ده را شکل بدهند و در واقع اصلاحات ارضی انجام بگیرد.

در جهاد سازندگی فعال شدند که از اولین ارگان هایی بود که تشکیل شد و کارش یعنی آبادانی و جاده کشی موجب توسعه فرهنگی دهات هم می شد. بعد هم که جنگ شروع شد باز دوستان جنبش در دفاع و دفع تجاوز در تمام کشور تا فتح خرمشهر بسیج شدند و چندین ده نفر از آنان در جبهه ها به شهادت رسیدند؛ در حالیکه چندی قبل از آن جریان انحصار طلب شروع به شناسایی و بیرون کردن دوستان ما از جبهه ها کرده بود.

خلاصه اینکه ما کلاً فعالیتمان را در حوزه عمومی تعریف کردیم؛ یعنی به رغم اینکه برای ما امکان حضور در ساختار قدرت بالا بود، ما از این امراستقبال نکردیم. جز در شورای انقلاب که خود من شرکت کردم وپیشنهادهایی داشتم برای تغییر ترکیب شورا، به نحوی که بتواند همه نیروهای شرکت کننده در انقلاب را در بر بگیرد و آنان بتوانند در آنجا نمایندگی داشته باشند و به این ترتیب وحدتی در میان همه نیروها ایجاد شود و تضادها جای خود را به هماهنگی بدهد؛ که متأسفانه این هدف پیش نرفت.

اینکه شما نخواستید در ساخت قدرت باشید، یعنی اینکه معتقد به تماس با بدنه جامعه بودید و با آن ارتباط گرفتید. امروز بعد از سی سال می توانید بگویید دستاوردتان چه بوده است؟

ببینید؛ آن تفکر، رفتار و سلوک سیاسی که ما طرح کردیم و مبانی فکری و ایدئولوژیکی که در آن زمان به میان آوردیم، جریانی ایجاد کرد که همان زمان به خط سوم موسوم شد؛ که بعدها خواستند از این عنوان استفاده هایی بکنند که ما وارد آن نشدیم. اما تفکر سیاسی ما از یک طرف در مقابل حاکمیتی بود که به طرف انحصارگرایی و خشونت و دفع همه دگر اندشان می رفت؛ و از سوی دیگر در مقابل جریانات سیاسی که مسیر غلط خشونت را، به قصد براندازی و تسخیر قدرت پی گرفته بودند. ما مطمئن بودیم که این روشها به هیچوجه به نتیجه نمی رسند. یعنی نه تنها نتیجه اش آنطور که آنها می خواهند تسخیر قدرت نیست بلکه تأثیرش برای آینده کشور و در روند دموکراسی و آینده انقلاب و جامعه مضر است. ماهردو را به طور جدی نفی کردیم.

نتیجه اش؟

ما پیشنهادهایی برای نوعی هماهنگی میان تمام نیروها مطرح کردیم که متأسفانه مورد قبول نیروها قرار نگرفت؛اما تحلیل و اندیشه ما، جای وسیعی درمیان نیروهای روشنفکری جامعه و تحصیل کرده ها و بدنه انقلاب از دو سو ـ یعنی چه در میان نیروهای صادقی که وارد سپاه و ارگانهای دولتی شده بودند و چه این سو در بدنه اجتماع میان قشرهای روشنفکر و آزادیخواه ـ ایجاد کرد و آنان متقاعد می شدند که حرکت باید با اعتدال همراه باشد و هر نوع خشونت نتیجه اش جز قربانی کردن آزادی ها و دستاوردها نیست.

با خشونت اولا در آن شرایط امکان تسخیر قدرت اصلا وجود نداشت و ثانیاً و به فرض هم که موفق می شد، جز تداوم و باز تولید سیرخشونت حاصلی برای ما نداشت. بخش بزرگی ازروشنفکران که در آنموقع و تا کنون فعال بوده و هستند، با این تفکر رشد و کار در عرصه عمومی را انتخاب کردند. یعنی با استراتژی تسخیر مستقیم قدرت، حال چه از طریق نوعی رادیکالیسم، و چه از طریق پارلمان، کار دموکراسی و آزادی در ایران به سامان نمی رسد چون این در واقع دور زدن توده هاست و همه ساختار ها و بنیانهای فرهنگی بدون تغییر باقی می مانند. کار باید از پایین آغاز شود و یک جنبش فکری به وجود بیاید و نهادهای مدنی را سازماندهی کند که پایه دموکراسی قرار بگیرند.

در واقع جریانی که تسخیر قدرت را از راه خشونت آغاز کرده بود، به کلی شکست کلی خورد؛ یعنی بعد از سی سال هیچ اثری از آن فعالیتها، از آن نیروی عظیمی که در بدنه جامعه متراکم و متمرکز شده بود باقی نماند. از آن طرف هم جریان حاکمیت که از گسترش خشونت استقبال کرده بود، هر روز بیشتر ساختاراً به طرف تمرکز و اقتدار گرایی سیر کرد. اما من معتقد هستم که همه روشنفکران ایران جز اقلیت بسیار کوچکی به این استراتژی یعنی فعالیت معتدل و آرام سیاسی رسیده اند. کسب قدرت از طریق فعالیت در عرصه عمومی و نه رادیکالیزم افراطی و خشن، این بینش امروزفراگیر شده. این موفقیت کوچکی نیست. حتا در خارج کشورکه نیروهایی آنجا هستند که شاید بیش از همه آسیب دیده اند و تفکر رادیکال نسبت به تغییر حاکمیت داشتند، اما بینش اکثریت آنان نیز از دهه دوم به بعد تا امروز بسیار تغییر کرده و بیشتر به تغییرات تدریجی معتقد و پابند شده اند. این جریانی هم که در حاکمیت در دهه هفتاد پیدا شد، یعنی اصلاح طلبان که از درون سنت گرایی حاکمیت جوشیدند و بیرون آمدند، درست مسیری را طی میکنند که ما مطرح کرده و تعقیب می کردیم. یعنی در درون حاکمیت هم شکاف بوجود آمد. یعنی بخشی که بیشتر افراد جوانتر و تحصیل کرده ها بودند، سیاست های انحصار طلبی را کنار گذاشتند و به دموکراسی و دموکراتیزه کردن روی آوردندو با شعار جامعه مدنی و توسعه سیاسی وارد عرصه شدند. اینها موفقیت های خط سیاسی جنبش است. من معتقدم در هر دو سو نیروهای زیادی آزاد شدند و به مسیری که جنبش انتظار داشت پیوستند. اتفاقاً جالب است که بدانید بخش بزرگی از همین نیروهای اصلاح طلب ِفعال در بدنه نهادهای مختلف، عناصرفعال جنبش هستند که زمانی آن جا فعالیت می کردند و اینک با آن اندیشه ها در جاهای مختلف فعالیت می کنند.

خوب این اگر پیشرفت و موفقیت تفکر سیاسی و نظری شما باشد، می توان پرسید که در عرصه تشکیلات چه کار کرده اید؟ شما الان در چه نقطه ای نسبت به سی سال پیش هستید؟ نشریه امت هم که دیگر منتشر نمی شود. یا شاید از آنجایی که نام جنبش بر خود دارید، و حزب نیستید، در پی موفقیت تشکیلاتی هم نیستید.

نه ما مشخصات حزب را نداریم. یعنی در ایران دو ساختار عمده به لحاظ تشکیلاتی می توانست مطرح باشد. یک ساختاری که در دهه چهل و پنجاه ایجاد شد و قبل از آن هم حزب توده داشت. یک تشکیلات متمرکز با یک سانترالیزم قوی که به صورت هرمی و عمودی شکل می گیرد ومرکزیت قوی و اقتدار گرا دارد. این تشکیلات برای تسخیر انقلابی قدرت ساخته شده است. به نظر من اینگونه پروسه ها کلاً شکست خورده و در قرن گذشته این شکست اثبات شده است.

حال آنکه تشکیلاتی که ما به نام جنبش ایجاد کردیم، تشکیلاتی افقی بود. یعنی یک جریان گسترده جاری در سراسر در کشور که می بایست بوجود بیاورد. مورد ما مثل این پدیده اکونومی که در بیولوژی و در زندگی گیاهان وجود دارد، بود. گیاه بطور افقی ریشه اش را گسترش می دهد و هرجا که ریشه میرود و درهر مقطع می تواند گیاه جدید سبز کند و به حیات خود ادامه بدهد، بدون وابستگی به آن ریشه اولیه. رشد آنجا یک جریان تک محوری نیست که اگر ساقه یا ریشه اش قطع شود به کلی از میان برود. جریان ما نیز مانند آب که جاری می شود، مانند بذرهایی که همه جا پراکنده شدند بود. چون ما معتقد به یک جریان جنبشی بودیم که در جامعه گسترده شود بطوریکه وقتی به یک نظام ارزشی تفکر به یک سلوک سیاسی مجهز می شوند، هر جا که هستند حتا اگر ارتباط تشکیلاتی نداشته باشند خودشان این تفکر و این سلوک سیاسی را باز تولید کنند؛ و چون اصل سیاست درون محیط عمومی ساخته می شود و در میان توده ها و درمیان همه اقشار اجتماعی، ناچار در سطح فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همین تفکر را باز تولید می کند و سیاستی که تولید می کند، و قدرتی که ایجاد می کند خواه ناخواه بسمت این ارزش ها گرایش دارد. ساخت قدرت هم که باید از درون جامعه تأثیر بگیرد، در شرایط دموکراتیک که نحوه تأثیرش معلوم است و در شرایط غیر دموکراتیک هم خواه ناخواه و از طرق مختلف زیر فشار خواست جامعه قرار گرفته و مجبور می شود که تمکین کند؛ به شرطی که امکان شکل گیری نهادها هم داده شود. چیزی که اینجا هست این است که اینها موفق شدند همه امکانات شکل گیری نهادهای مدنی را یکی یکی از بین ببرند و محدود کنند. بدون آنکه با یک مقاومت جدی و مؤثر روبرو بشوند. این به دلیل ماهیت سیستم است و جای بحث جدی دارد که چرا اینطورست وعوامل نیرومندی و پایداری سه دهه نظام جدید در چیست؟ این یک بخش جدا و مستقلی را می طلبد.

آقای پیمان بپردازیم به مهمترین اتفاق سیاسی که پیش رو داریم، یعنی انتخابات آتی و ببینیم این تفکر و نگاه را شما چگونه با آن پیوند می زنید؟

ببینید اصولاً نگاه ما به انتخابات یک نگاه استراتژیک نیست. یعنی انتخابات برای ما اهمیت استراتژیک ندارد به این معنی که معتقد نیستیم بوسیله انتخابات و حتا حضور در مجلس و یا ساختار قدرت می شود تغییرات ساختاری در جهت دموکراسی و عدالت اجتماعی بوجود آورد. نگاه ما نگاهی تاکتیکی است به این معنا که چون باید کار اصلی در عرصه عمومی انجام بگیرد، این مثبت است اگر امکانی فراهم شود که کسانی بتوانند بروند مجلس به عنوان سخنگوی مردم و در آنجا به عنوان چتر حمایتی که می تواند امکان سازی کند تا یک گرایش فکری و سیاسی در امنیت بیشتری رشد کند، مانند نقشی که اقلیتهای مجلس 14و15و 16 در دوران فئودالیسم بازی کردند. یعنی جنبش اصلی در درون جامعه رشد می کرد و اثر گذار بود ولی این اقلیت در پارلمان از آن حمایت می کرد و به آن امنیت می داد و جنبش ترغیب و تشویق می شد. در یک چنین تعاملی نهضت توانست پیروز بشود.

حالا اگر چنین امکانی برای رفتن این نیرو به مجلس فراهم بشود که برود و دفاع کند، نه مثل اقلیت در این دوره مجلس که هیچ کاری انجام نداد. اگر با این اعتقاد بروند که می خواهند خواستهای مردم را باز تاب بدهند، این خوب است و اشکالی ندارد. اما در شرایط فعلی به نظر می آید که بیش از گذشته بسته و محدود می شود و امکان حضور بخش بزرگی از اصلاح طلبان نیز که به نوعی هنوز درون حاکمیت هستند و خودی محسوب می شوند، از بین می رود از این بابت بعید است که جایی برای حضور فعال نیروهای مستقل برای شرکت در انتخابات باشد. با این وجود ما هنوز و با همین تحلیل، ناظر هستیم و می خواهیم ببینیم که ائتلافات چگونه پیش می رود. به نظر ما این ائتلافها با دشواری زیادی مواجه است؛ چون اختلافات میان اصلاح طلبان بسیار شدید است؛ به دلیل شکست سختی که خوردند و تحلیلی که هرکدام از این شکست دارند و بعضاً یکدیگر را در این شکست مقصر می دانند، واین مانع از یک وحدت جدی است. از طرف دیگر چون استراتژی مشخص و واحدی هم ندارند امکان استفاده مؤثر بین اصلاح طلبان وجود ندارد؛ طرف مقابل هم دارد از این وضعیت نهایت استفاده را کرده و شانس حضورشان را از بین می برد.