بعد از سالها بحث و گفتگو در خصوص نگاه و نگرش سیاسی حکومت ایران و برنامه های استراتژیک آن در حوزه امنیت منطقه خاورمیانه، نهایتا آمریکا و متحدان اروپایی آن موفق شدند متحدان صاحب نام ایران را، که روسیه و چین باشند، به این جریان متصل کنند و عملااتحادی بزرگ را شکل دهند.
حکومت ایدئولوگ ایران طی سالهای حیاتش در صدد مذهبی کردن مردم ایران و تقویت شیعیان منطقه بر آمده است. حتی هشت سال جنگ با عراق و متحدان عرب آن هم منجر به رشد و توسعه حس ناسیونالیسم و ظهور حکومتی بر پایه های غرور ملی نشد؛ بالعکس ارزشهای مذهبی در اولویت حکومت اسلامی ایران قرار گرفت و عملا شرایط به گونه ای پیش رفت که این حکومت به یکی از متعصب ترین حکومت های مذهبی جهان تبدیل شد.
از سوی دیگر موج دموکراسی خواهی مردم ایران حاصلی جز شکل گیری دولتی محتاط و کم تجربه در مقابل حجم وسیعی از مطالبات مردم نداشت. اروپا به عنوان مهمترین متحد دولت رفورمیست ایران در ادای وظایف خود آنچنان کم خردانه عمل کرد تا شرایط افول اقتصادی و سیاسی آن را در حضور مردم و رقبای افراطی اش فراهم آورد. در حالیکه متاسفانه عده بسیاری از هموطنان و مطلعین سیاسی ایرانی هم رفتار مطلوب مطبوعات و محافل دانشگاهی اروپا در قبال محمد خاتمی را به حساب دولتهای غربی می گذارند و نتیجه می گیرند که سیاستمداران اروپایی در حمایت از دولت محمد خاتمی سنگ تمام گذاشتند. اما واقعیت این است که ابتدا می بایست تفاوتی اصولی بین رفتار دستگاه سیاست ساز اروپا با ارباب جراید و دانشگاهیان طرفدار توسعه دموکراسی قائل شد و بعد پرسید مفهوم حمایت در نزد سیاسیون چگونه تعبیری دارد؟
سیاستهای اروپا در خصوص پایین نگه داشتن قیمت نفت در سطح 20 د لار در بازار جهانی، معطل کردن و ندادن اعتبار بانکی پنج میلیارد دلاری دولت اصلاح طلب در کنار فراخوانی سفرای خود از ایران ونهایتا نداشتن یک سیاست مدون در خصوص حل و فصل مناقشه اتمی فقط تعداد معدودی از اشتباهات سیاسی دولتهای اروپایی در قبال تنها دموکراسی در حال رشد در کل منطقه استراتژیک خلیج فارس محسوب می شود.
اما تحریم امروز کشوری که یکسره در دستان اقتدار گرایان افراطی قرار دارد حکایتی است متفاوت. “اتحا د بزرگ” بزرگان جهان شکل گرفت و در روندی کند و پر مجادله قدم اول آن که بالغ بر دوسال به طول انجامید در غالب تحریمی محدود و ناکارآمد ظهور پیدا کرد.
قسمت آغازین این قطعنامه تحریم در واقع دوباره نویسی اصلی ترین بند “ان پی تی” است که دستیابی هر کشوری به تکنولوژی تسلیحات اتمی را ممنوع میکند. در ادامه تحریم مسافرت چند چهره شاخص سیاسی ایران را به همراه دارد و مسدود شدن حسابهای مالی آنان.
محدودیت مسافرتی دیپلمات های مورد نظر و مسدود شدن حسابهای خالی آنان، راهکارهایی است که این مجموعه اتحاد بزرگ، در کمال خجالت و شرمساری برای اداره ایران در راه اتمی شدن به جهان دیپلماسی معرفی می کند. در واقع این نوع دیپلماسی ها در عمل با شکست خود، زمینه ساز رفتارهای غیر دیپلماتیک مثل عملیات نظامی خواهند بود. راهکاری ضعیف که بدون شک فضای ذهنی رهبران ایران را آماده و آنان را مصمم به پیگیری جدی تر می نماید . ژست سیاسی غرب در خصوص تلاش دیپلماتیک برای حل و فصل بحران در حال شکل گیری است، و نتیجه ضعیف آن بنظر چندان اهمیتی ندارد. چرا که در نهایت بی تدبیری و کوته نگری دستگاه دیپلماسی خارجی ایران آنچنان مشتاقانه شرایط یک حمله نظامی را فراهم می آورد که هم روسیه از تحویل تکنولوژی بی اعتبار خود معاف شود و هم چین در ساخت و ساز ایران دوباره ویران، جشن شادی بگیرد. و البته قیمت نفت هم بالا بماند تا کارتل های نفتی توان مالی شان کاسته نشود. کشورهای عرب منطقه هم با خاطری آسوده دیگر نگران رشد شیعیان در منطقه نخواهند بود.
در واقع رفتار و گفتار احمدی نژاد طی یک سال گذشته آنچنان با منافع استراتژیک اسراییل هماهنگ بوده که بسیاری از مطلعین امور امنیتی به شدت به این باور نزدیک شده اند که شاید دستگاه امنیتی توانمند موساد توانسته است نزدیکان و مشاوران و یا حتی خود وی را به خدمت گرفته باشد. او مدتهاست که چراغ سبز حمله به ایران را به اسراییل نشان داده و قانونا، بر اساس قوانین سازمان ملل، این کشور را در برخورداری از حق دفاع از خود محق نموده است.
اصرار احمدی نژاد برای شکل گیری یک بحران منطقه ای بسیار سئوال برانگیز است و عجیب این است که تمام عقلگرایان وآشنایان با این امور در ساختار حکومت اسلامی هم زبان در کام کشیده اند . شاید هم آقایان می بینند و می دانند ولی از وحشت عواقب مخالفت با دردانه بی خرد رهبری، مصلحت را در سکوت دیده اند.