دکتر کامران تلطف- سال هاست این فرضیه وجود دارد که رابطه فروغ و گلستان شبیه رابطه شمس و مولانا است. من با این فرضیه مخالفم و اعتقاد دارم اگر بخواهیم به حضور مردی در زندگی او اشاره کنیم، آن مرد پرویز شاپور است و نه ابراهیم گلستان.
فروغ و مرد زندگی اش
بحثی که شما آغاز کردید، در واقع راجع به زندگی شخصی فروغ بود. شما سوالاتی را مطرح کردید و اشاره کردید که بعد از تحقیق برای یافتن پاسخ این سوالات، پرسش های شما بیشتر و بیشتر شد. به نظر شما، چرا زندگی شخصی فروغ برای محققین تا این اندازه مهم و در عین حال مبهم است؟
فکر نمی کنم که مقاله من تنها در باره زندگی شخصی فروغ بوده باشد، بلکه آنچه می خواستم بگویم، این بود که آیا برای کسانی که به شعر فروغ به عنوان یک “ زندگی نامه ” نگاه می کنند، مطالعه تنها متن اشعار کافی است، یا خیر. و به این نتیجه رسیدم که مراجعه به متن، برای پی بردن به رشد فکری فروغ کافی نیست و می بایست از منابع دیگری که خوشبختانه این روزها کم هم نیستند، کمک بگیریم.
در سخنان تان، به یک موضوع تازه و تا حدودی جنجال بر انگیز اشاره کردید و آن این که تا امروز همگان بر این باورند که پختگی “ تولدی دیگر ” به خاطر حضور اندیشه پخته ابراهیم گلستان است، حال آنکه شما این موضوع را رد می کنید و بحث پرویز شاپور را به میان می کشید، لطفاً در این باره کمی بیشتر توضیح دهید.
ببینید، در همین سمینار، سخنرانان زیادی آمدند و از ابراهیم گلستان گفتند و از حضور اعجاب برانگیز او که بیشتر به معجزه می ماند. سال هاست که این فرضیه وجود دارد و کار به جایی رسیده است که رابطه فروغ و گلستان را به شمس و مولانا مانند کرده اند. من نه تنها با این فرضیه مخالفم که تازه اعتقاد دارم حتی رابطه شمس و مولانا هم باید با دقت بیشتری بررسی شود.
یعنی اگر به زندگی فروغ و حوادث آن و فعالیت های زیادی که او در عمر کوتاه مدتش انجام داده، بیشتر دقیق شویم، آنگاه متوجه می شویم که ابراهیم گلستان، تنها در یک دوره زمانی بسیار کوتاه، در زندگی فروغ حضور داشته و هیچ مدرک معتبری هم در رابطه تاثیر پذیری فروغ از گلستان وجود ندارد. و اگر بخواهیم به حضور مردی در زندگی او اشاره کنیم، آن مرد پرویز شاپور است و نه ابراهیم گلستان. الهامات فروغ از شاپور، در درونمایه های شعری او کاملاً واضح و مشخص است.
یعنی شما فلسفه حضور استاد را منکر نمی شوید، که این مقام را در زندگی فروغ متعلق به پرویز شاپور می دانید نه ابراهیم گلستان، درست است؟
خیر! من در کل با فلسفه حضور استاد مخالفم. ما همگی دانشجوییم و رسیدن به یک اندیشه پخته و زبان کامل، فرایندی است که حصول نتیجه آن، نیازمند زمان است. در این راه انسان های بسیاری به ما کمک خواهند کرد و در روند فکری ما تاثیر گذار خواهند بود. آن مسائلی که پیرامون پیر ومرشد مطرح می شود، لااقل در زندگی مدرن و سریع امروز، صدق نمی کند.
در کل، اتوریته سنت در شرق بسیار زیاد است و یکی از سنت های ذهن شرقی هم این است که در مواجهه با یک ذهن متعالی، نا خودآگاه به دنبال رد پای استاد می گردد، به نظر شما یک نگاه غربی، می تواند این موضوع را درک کند؟
با آنچه درباره شرق می گویی موافقم و باید بگویم در نگرش غربی، موضوع مرید و مراد، نمی تواند به راحتی پذیرفته شود، در واقع محققان غربی، بیشتر به فرآیندی توجه دارند که در طی آن، یک فرد(هنرمند) به بلوغ فکری می رسد.
مورد دیگری که اشاره کردید، راجع به مقوله فیمینیسم بود. شما در سخنان تان، بیان کردید که فروغ را یک فیمینیست نمی دانید، لطفا در این باره بیشتر توضیح دهید.
نمی توان شعر فروغ را شعری “ زنانه ” دانست، در واقع خود فروغ هم به این ماجرا اشاره می کند، و زمانی که از او می پرسند، “ آیا شعر شما زنانه است؟ ” این موضوع را یک جور توهین می شمارد و اعتقاد دارد برای او میان مرد و زن، فرقی نیست. و در واقع هم چنین است، زیرا شعر فروغ در واقع، شعری “ انسانی” است و جنسیت ندارد، می توان گفت فروغ در شعرش، به “فردیت” رسیده است. البته فروغ، زمانی که در روابط عاشقانه اش دچار سرخوردگی می شود، مانند هر زن دیگری، ناامید می شود و به نوعی این حس را به اشعارش انتقال می دهد، و در این راه از ژانری استفاده می کند که در تمام طول تاریخ، در اختیار مردان بوده است. این عمل را نمی توان به فیمینیسم نسبت داد زیرا در آن زمان، اصلاً گفتمان فمینیستی مطرح نبوده است.