ویژه نامه ♦ فروغ و سیاست

نویسنده

دکتر کامران تلطف- سال هاست این فرضیه وجود دارد که رابطه فروغ و گلستان شبیه رابطه شمس و مولانا ‏است. من با این فرضیه مخالفم و اعتقاد دارم اگر بخواهیم به حضور مردی در زندگی او اشاره کنیم، آن مرد ‏پرویز شاپور است و نه ابراهیم گلستان. ‏

forogh5.jpg

فروغ و مرد زندگی اش

بحثی که شما آغاز کردید، در واقع راجع به زندگی شخصی فروغ بود. شما سوالاتی را مطرح کردید و ‏اشاره کردید که بعد از تحقیق برای یافتن پاسخ این سوالات، پرسش های شما بیشتر و بیشتر شد. به نظر شما، چرا ‏زندگی شخصی فروغ برای محققین تا این اندازه مهم و در عین حال مبهم است؟

فکر نمی کنم که مقاله من تنها در باره زندگی شخصی فروغ بوده باشد، بلکه آنچه می خواستم بگویم، این بود که ‏آیا برای کسانی که به شعر فروغ به عنوان یک “ زندگی نامه ” نگاه می کنند، مطالعه تنها متن اشعار کافی است، ‏یا خیر. و به این نتیجه رسیدم که مراجعه به متن، برای پی بردن به رشد فکری فروغ کافی نیست و می بایست از ‏منابع دیگری که خوشبختانه این روزها کم هم نیستند، کمک بگیریم.‏

در سخنان تان، به یک موضوع تازه و تا حدودی جنجال بر انگیز اشاره کردید و آن این که تا امروز ‏همگان بر این باورند که پختگی “ تولدی دیگر ” به خاطر حضور اندیشه پخته ابراهیم گلستان است، حال آنکه شما ‏این موضوع را رد می کنید و بحث پرویز شاپور را به میان می کشید، لطفاً در این باره کمی بیشتر توضیح ‏دهید.

ببینید، در همین سمینار، سخنرانان زیادی آمدند و از ابراهیم گلستان گفتند و از حضور اعجاب برانگیز او که ‏بیشتر به معجزه می ماند. سال هاست که این فرضیه وجود دارد و کار به جایی رسیده است که رابطه فروغ و ‏گلستان را به شمس و مولانا مانند کرده اند. من نه تنها با این فرضیه مخالفم که تازه اعتقاد دارم حتی رابطه شمس ‏و مولانا هم باید با دقت بیشتری بررسی شود.‏

یعنی اگر به زندگی فروغ و حوادث آن و فعالیت های زیادی که او در عمر کوتاه مدتش انجام داده، بیشتر دقیق ‏شویم، آنگاه متوجه می شویم که ابراهیم گلستان، تنها در یک دوره زمانی بسیار کوتاه، در زندگی فروغ حضور ‏داشته و هیچ مدرک معتبری هم در رابطه تاثیر پذیری فروغ از گلستان وجود ندارد. و اگر بخواهیم به حضور ‏مردی در زندگی او اشاره کنیم، آن مرد پرویز شاپور است و نه ابراهیم گلستان. الهامات فروغ از شاپور، در ‏درونمایه های شعری او کاملاً واضح و مشخص است.‏

 

یعنی شما فلسفه حضور استاد را منکر نمی شوید، که این مقام را در زندگی فروغ متعلق به پرویز ‏شاپور می دانید نه ابراهیم گلستان، درست است؟

خیر! من در کل با فلسفه حضور استاد مخالفم. ما همگی دانشجوییم و رسیدن به یک اندیشه پخته و زبان کامل، ‏فرایندی است که حصول نتیجه آن، نیازمند زمان است. در این راه انسان های بسیاری به ما کمک خواهند کرد و ‏در روند فکری ما تاثیر گذار خواهند بود. آن مسائلی که پیرامون پیر ومرشد مطرح می شود، لااقل در زندگی ‏مدرن و سریع امروز، صدق نمی کند.‏

در کل، اتوریته سنت در شرق بسیار زیاد است و یکی از سنت های ذهن شرقی هم این است که در ‏مواجهه با یک ذهن متعالی، نا خودآگاه به دنبال رد پای استاد می گردد، به نظر شما یک نگاه غربی، می تواند این ‏موضوع را درک کند؟

با آنچه درباره شرق می گویی موافقم و باید بگویم در نگرش غربی، موضوع مرید و مراد، نمی تواند به راحتی ‏پذیرفته شود، در واقع محققان غربی، بیشتر به فرآیندی توجه دارند که در طی آن، یک فرد(هنرمند) به بلوغ فکری ‏می رسد.‏

مورد دیگری که اشاره کردید، راجع به مقوله فیمینیسم بود. شما در سخنان تان، بیان کردید که فروغ را ‏یک فیمینیست نمی دانید، لطفا در این باره بیشتر توضیح دهید.

نمی توان شعر فروغ را شعری “ زنانه ” دانست، در واقع خود فروغ هم به این ماجرا اشاره می کند، و زمانی که ‏از او می پرسند، “ آیا شعر شما زنانه است؟ ” این موضوع را یک جور توهین می شمارد و اعتقاد دارد برای او ‏میان مرد و زن، فرقی نیست. و در واقع هم چنین است، زیرا شعر فروغ در واقع، شعری “ انسانی” است و ‏جنسیت ندارد، می توان گفت فروغ در شعرش، به “فردیت” رسیده است. البته فروغ، زمانی که در روابط عاشقانه ‏اش دچار سرخوردگی می شود، مانند هر زن دیگری، ناامید می شود و به نوعی این حس را به اشعارش انتقال می ‏دهد، و در این راه از ژانری استفاده می کند که در تمام طول تاریخ، در اختیار مردان بوده است. این عمل را نمی ‏توان به فیمینیسم نسبت داد زیرا در آن زمان، اصلاً گفتمان فمینیستی مطرح نبوده است.‏