فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

تابستان داغ از راه رسید و پرده سینماهای جهان با فیلم های پرفروش به آتش کشیده شد. صاحب نظران سینما، امسال را ‏سال ظهور ابرقهرمانان نام گذاشته اند و به زودی اسپایدرمن 4، هالک 2 و آخرین قسمت از ماجراهای بتمن به نمایش ‏در خواهند آمد. فیلم هایی که بدون شک رکوردهای تازه ای در گیشه به جا خواهند گذاشت. اما تا آن روز از میان فیلم ‏های برتر سینمای جهان در هفته گذشته، هفت فیلم را برای تماشا کردن و نکردن تان انتخاب و مرور کرده ایم…‏

فیلم های روز سینمای جهان

mymomboyfriend.jpg


دوست پسر جدید مادرم‎‎‏ ‏My Mom’s New Boyfriend

نویسنده و کارگردان: جورج گالو. موسیقی: کریس بوردمن. مدیر فیلمبرداری: مایکل نگرین. تدوین: اوگی هس. طراح ‏صحنه: باب زیمبیکی. بازیگران: آنتونیو باندراس[تامی]، مگ رایان[مارتی دوراند]، کالین هنکس[هنری دوراند]، سلما ‏بلیر[امیلی]. 97 دقیقه. محصول 2008 آمریکا، آلمان. نام دیگر: ‏Homeland Security، ‏More Than You ‎Know‏. ‏

هنری دوراند، مامور ‏FBI‏ مادرش را برای انجام ماموریتی ترک می کند، در حالی که نگران حال مادرش مارتی است. ‏چون مارتی چاق، افسرده، سیگاری و تنهاست. اما چند سال بعد، زمانی که هنری به همراه نامزدش امیلی به خانه بازمی ‏گردد به جای مارتی سابق با زنی لاغر اندام، سکسی و دارای دوست پسرهای متعدد و اغلب کم سن و سال روبرو می ‏شود که لحظه ای را برای خوش گذرانی از دست نمی دهد. هنری بعد از رویارویی با یکی از معشوقه های نوجوان ‏مارتی، از او می خواهد تا لااقل دوست پسری در سن و سال خود بیابد. تا اینکه مارتی در طول گردشی تفریحی، ‏تصادفاً با تامی میان سال و مودب برخورد کرده و هر دو نفر شیفته یکدیگر می شوند. به نظر می رسد که این آشنایی ‏می تواند همان چیزی باشد که هنری می خواسته، اما به زودی کشف می کند که تامی سارق مشهور اشیای هنری است ‏و هم اکنون نیز با کمک دو همکارش در صدد طرح و اجرای نقشه سرقت مجمسه ای گران قیمت هستند. این پرونده به ‏FBI‏ ارجاع شده، چون قرار است پول به دست آمده از سرقت به مصرف عملیات تروریستی برسد. هنری از آشنایی ‏مادرش با تامی پرده برمی دارد و بلافاصله مجبور می شود تا از آشنایی آن دو برای دستگیری باند سارقان استفاده کند. ‏چیزی که نه خوش آیند اوست و نه مادرش…‏

چرا باید دید؟

جورج اچ. گالو جونیور متولد 1956 در رشته گرافیک تحصیل کرده، اما با دیدن فیلم خیابان های پایین شهر ‏اسکورسیزی تصمیم گرفت تا وارد سینما شود. بنابراین تحصیل را رها کرد تا اولین فیلمنامه اش را بنویسد. اما اولین ‏نوشته اش-فیلمی برای گروه سه کله پوک- هرگز ساخته نشد. در 1982 با ساخته شدن فیلمنامه اش-که 5 سال روی آن ‏کار کرده بود- به نام ‏Wise Guys‏ وارد هالیوود شد. یک کمدی اکشن دزد/پلیس که گالو در امتداد همین تم دومین ‏فیلمنامه اش فرار نیمه شب را در 1986 نوشت. فرار نیمه شب با حضور رابرت دنیرو و چارلز گرودین به موفقیت ‏تجاری/هنری خوبی دست یافت و موقعیت گالو را در هالیوود تثبیت کرد. بعدها بر اساس شخصیت های فرار نیمه شب ‏سه فیلم تلویزیونی دیگر نیز ساخته شد، اما گالو با نوشتن فیلمنامه خیابان بیست و نهم و کارگردانی آن ترجیح داد در ‏سینما فعالیت کند. گالو تا امروز 5 فیلم دیگر نیز ساخته و دوست پسر جدید مادرم ششمین فیلم او در مقام کارگردانی ‏است. اما ارباب جراید او را به خاطر سهمش در نوشتن فیلمنامه پسران بد و آدم هفت خط کامل[‏The Whole Ten ‎Yards‏] بیشتر به یاد دارند و می ستایند. فیلم پیشین او ‏Local Color‏ نیز توانست نقدهای مثبتی دریافت و جایزه ‏داوران جشنواره لودردیل برای بهترین فیلمنامه را از آن خود کند. ‏

دوست پسر جدید مادرم که با بودجه ای 25 میلیون دلاری ساخته شده، یک کمدی دزد/پلیس و همزمان یک داستان ‏عاشقانه برای جوانان و میان سال هاست. با گوشه چشمی به شخصیت همسایه شوخ و غریب زوج جوان فیلم پا برهنه ‏در پارک که این بار قرار است آنتونیو باندراس مزه لذت واقعی و اگزوتیک را به مگ رایان بچشاند. فیلم که از لحظه ‏کلید خوردن پروژه چند نام- مانند امنیت ملی و بیش از آن چه تو می دانی- عوض کرده، سرانجام با نام فعلی به نمایش ‏در آمده و قصه دور از انتظاری به تماشاگر وعده نمی دهد. همه چیز قابل پیش بینی است، اما آن چه بر جذابیت فیلم یم ‏افزاید انتخاب درست بازیگران است که انگار برای این نقش ها آفریده شده اند. البته بازیگران فرعی مانند آشپز ایتالیایی ‏که هر شب با دسته گلی پشت در خانه مارتی آمده و زیر گریه می زند یا رئیس سیاه پوست هنری نیز سهمی قابل توجه ‏در توفیق فیلم دارند. ‏

فیلمنامه نیز با حرف هایی مد روز زینت پیدا کرده، اما از همه جالب تر حرف های مارتی درباره مطالعه قرآن، قبالا ‏و… است که او را به سوی انتخاب زندگی اپیکوریستی فعلی اش راهنمایی کرده است[ شحخصاً نمی دانم چگونه می ‏شود با مطالعه این کتاب ها به چنین نتیجه ای رسید]. کالین هنکس فرزند تام هنکس نیز پا جای پای پدر گذاشته و در ‏قالب پسری ساده لوح می درخشد. گالو تمامی سعی خود را کرده تا فیلم را بامزه و مفرح از کار بیاورد، اما فیلمنامه ‏کلیشه ای راه را بر او و قابلیت های بازیگری باندراس بسته است. مخصوصاً مامور سیا از آب در آمدن او در انتهای ‏کار که بسیار باسمه ای به چشم می آید. تنها نکته جالب برای شرقی پذیرفته نشدن مادر معتقد به آزادی های جنسی از ‏سوی پسرش است که سرچشمه همه حوادث فیلم نیز محسوب می شود. اگر طالب یک کمدی عاشقانه سبک و مفرح ‏هستید، دوست پسر جدید مادرم می تواند رضایت خاطرتان را برآورده کند!‏

ژانر: اکشن، کمدی، عاشقانه، مهیج. ‏

‏ ‏

warlords.jpg

جنگ سالاران‎ ‎‏ ‏Tau ming chong

کارگردان: پیتر چان. فیلمنامه: تین نام چون، جونلی گیوو، جیپینگ هه، جینژین هوآنگ، یو یو یئوت چون هویی، لن ‏ژو، جیمز یئون. موسیقی: کوانگ وینگ چان، پیتر کام، لئون کو. مدیر فیلمبرداری: آرتور وانگ. تدوین: کریس بلوندن، ‏وندرس لی. طراح صحنه: چونگ مان یئه. بازیگران: جت لی[ژنرال پنگ]، اندی لائو[ار-هو]، تاکشی کانه ‏شیرو[جیانگ وویانگ]، جینگلئی ژو[لیان]. 126 دقیقه. محصول 2007 چین، هنگ کنگ. نام دیگر: ‏Ci ma، ‏The ‎Warlords، ‏Warlords‏. برنده جایزه بهترین جلوه های ویژه تصویری و نامدز جایزه بهترین بازیگر/جت لی-بهترین ‏فیلمبرداریبهترین تدوین و بهترین فیمل از مراسم فیلم های آسیایی، برنده جایزه بهترین جلوه های ویژه تثیری از ‏جشنواره دانشجویی پکن، برنده جایزه بهترین فیلمبرداری-بهترین کارگردانی و بهترین فیلم از مراسم فیلم های هنگ ‏کنگی. ‏

ژنرال پنگ که بعد از نبردی خونین و از دست دادن تمامی سپاهیانش زنده مانده، توسط زنی ناشناس نجات داده شده و ‏امید به زندگی را دوباره به دست می آورد. سپس به گروهی از راهزنان به سرکردگی جیانگ وویانگ می پیوند. کسانی ‏که برای سیر کردن شکم خود و اهالیدهکده شان دست به دزدی و غارت می زنند. جیانگ وویانگ بعد از نجات جانش ‏توسط پنگ در یک نبرد، او را به دیدار برادر بزرگ ترش ار-هو می برد. در آنجا پنگ درمی یابد که زن ناشناس لیان ‏نام داشته و همسر ار-هو است. پنگ بعد از حمله ای نافرجام به کاروان آذوقه، از ار-هو و جیانگ وویانگ می خواهد ‏تا دست از راهزنی برداشته و سپاهیگری پیشه کنند. آن سه سوگند برادری یاد کرده و به ارتش امپراطوری می پیوندند. ‏به زودی موفقیت های بزرگی کسب کرده و به شهر تایپینگ حمله می کنند. اما زمانی که شهر را بعد از محاصره ای ‏طولانی فتح می کنند، پنگ دستور کشتار سربازان اسیر شده را می دهد. در حالی که ار-هو به فرمانده آنها قبل از تسلیم ‏شدن، قول داده بود تا چشم زخمی به سربازان و اهالی بی گناه شهر وارد نشود. این کار باعث ایجاد اختلاف میان ار-هو ‏و پنگ می شود، اما جیانگ وویانگ تصمیم پنگ را با وجود غیر انسانی بودنش درست می داند. اما جیانگ وویانگ ‏نیز بعدها با اطلاع از رابطه لیان و پنگ بر وی می شورد. پنگ که ار-هو را در پی دسیسه ای به قتل رسانده، مجبور ‏می شود با جیانگ وویانگ نبرد کند. اما غافل از اینکه امپراطریس هرگز به وی اعتماد نکرده و مشاوران او نیز دسیسه ‏قتل وی را چیده اند. ژنرال پنگ به دست جیانگ وویانگ کشته می شود و مدتی بعد قاتل نیز اعدام می شود. ‏

چرا باید دید؟

پیتر چان متولد 1962 هنگ کنگ است. والدینش چینی و تایلندی بودند و پیتر نیز کودکی را بانکوک گذراند، بعدها به ‏آمریکا رفت و در آنجا درس خواند و موفق شد تا وارد دانشگاه ‏UCLA‏ شود. وقتی در 1983 به هنگ کنگ بازگشت، ‏وارد صنعت سینما شد و بعد از مدتی دستیار کارگردانی و تهیه کنندگی و همکاری با کسانی چون جکی چان و جان وو ‏در 1991 با فیلم آلن و اریک: میان سلام و خداحافظی به کارگردانی رو آورد. در 1996 با فیلم رفقا: یک داستان ‏تقریباً عاشقانه به شهرت رسید و جوایزی نیز از جشنوراه های آسیایی به دست آورد. دومین برگ برنده کارنامه اش ‏اپیزود رفتن به خانه در قسمت دوم فیلم سه خارج از سری بود که در سال 2002 به نمایش در آمد. فیلم قبلی اش شاید ‏عشق (2005) نیز نظر منتقدان و داوران جشنواره ها را جلب کرد، اما جنگ سالاران با هر مقیاسی سنجیده شود، ‏بزرگ ترین فیلم کارنامه اوست. ‏

جنگ سالاران با بودجه ای 40 میلیون دلاری و صحنه های نبردی که با 8 دوربین فیلمبرداری شده اند، به جرات یکی ‏از بزرگ ترین پروژه های سینمایی چینی/هنگ کنگی است. یک فیلم تاریخی که قرار است در کنار یادآوری عظمت و ‏شکوه آن دوران، واقعه ای که جایگاهی چون جنگ های داخلی آمریکا یا درگیری های فرانسه و پروس در تاریخ این ‏منطقه را دارد، بازگو کند. اما با تاکید بر این نکته که قهرمان ها هستند که تاریخ را می سازند و در چین زمانه ای جان ‏بیگناهان ارزشی ندارد. چون همین قهرمان ها نیز برای غلبه بر آشفتگی پیرامون باید معصومیت خود را زیر پا ‏بگذارند. چیزی که در صحنه کشتار اسیران با نمایش قطرات اشک ژنرال پنگ یا جیانگ وویانگ بسیار روی آن تاکید ‏می شود. اما فیلم در کنار نمایش صحنه های چشمگیر نبرد، داستان عاشقانه ای را نیز روایت می کند که به خوبی در ‏دل حوادث فیلم جا افتاده است. ‏

میانه قرن نوزدهم، تاریک ترین دوران تاریخ چین است و طبعاً بهترین موقعیت برای شکل گیری درامی درباره ‏دوستی، برادری، جاه طلبی و خیانت است. البته فیلم واجد تمی نیهیلیستی و ضد جنگ نیز هست که با نوشته هایی در ‏آغاز و پایان فیلم بر آن تاکید می شود. با این حال تماشاگر غربی آن را به عنوان فیلمی از جت لی ارزیابی خواهد کرد و ‏به عنوان نمونه ای عظیم از گونه فیلم های رزمی به تماشای آن خواهد رفت. البته دست خالی نیز از سالن بیرون نخواهد ‏آمد، چون صحنه های نبرد به راستی شکوه و جلال خاصی دارند که بازی سه هنرپیشه اصلی، مخصوصاً اندی لائو، به ‏زیبایی آنها می افزاید. جنگ سالاران در مقایسه با نمونه های دیگر این سینما، یک محصول آبرومند و شایسته جایگاهی ‏بهتر است که یقیناً آن را به دست خواهد آورد!‏

ژانر: اکشن، درام، تاریخی، جنگی. ‏

kalakha.jpg

کلک ها‏‎ ‎‏ ‏Sztuczki

نویسنده و کارگردان: آندری یاکیمووسکی. موسیقی: توماش گاسووسکی. مدیر فیلمبرداری: آدام بایرسکی. تدوین: ‏چزاری گرژسیوک. طراح صحنه: اوا یاکیمووسکا.. بازیگران: توماش اسپریک[پدر استفک و الکا]، یوآنا ‏لیژووسکا[ویولکا]، مارزینا ژتوکا[مادر ویولکا]، اولینا والندژیاکالکا]، دامیان یو1[اشتفک]، رافال ‏گوزنیچاک[یرژی]. 95 دقیقه. محصول 2007 لهستان. نام دیگر: ‏Tricks‏. برنده جایزه فیپرشی و نامزد جایز بزرگ ‏جشنواره براتیسلاوا، نامزد جایزه بزرگ جشنواره سینمای جوان اروپای شرقی- ‏Cottbus، برنده جایزه بهترین ‏فیلمبرداری و شیر طلایی جشنواره فیلم لهستانی، برنده جایزه ویژه داوران و نامزد جایزه داوران بین المللی از جشنواره ‏سائو پولو، برنده جایزه بهترین بازیگر/دامیان یو1 و نامزد جایزه بزرگ جشنواره توکیو، برنده پلاک سینمای اروپا و ‏جایزه لانترنا ماجیکا از جشنواره ونیز. ‏

استفک 6 ساله، به همراه مادر و خواهر 18 ساله اش الکا زندگی می کند. پدرشان سال ها قبل آنها را ترک کرده و با ‏زنی دیگر زندگی می کند. مادر فروشنده مغازه است و الکا که با یرژی مکانیک دوست است، در صدد به دست آوردن ‏کاری در یک شرکت بزرگ است. برای این کار دانستن زبان ایتالیایی و قبول شدن در مصاحبه حضوری الزامی است. ‏الکا و استفک که مرتباً برای رفت و آمد به شهر از ایستگاه راه آهن نزدیک محله استفاده می کنند، همواره مردی را می ‏بینند که استفک یقین دارد پدر اوست. اما الکا انکار می کند. بنابر این استفک که زندگی خودشان را بدون حضور پدر ‏کم رمق می داند، تصمیم می گیرد با استفاده از کلک هایی که بلد است مسافر هر روزه قطار را به سوی مغازه محل ‏کار مادر و در نتیجه به بازگشت به سوی خانواده پیشین هدایت کند. قماری پر مخاطره که سرانجامی خوش خواهد ‏یافت…‏

چرا باید دید؟

آندری یاکیمووسکی متولد 1963 ورشو، فارغ التحصیل فلسفه از دانشگاه همین شهر و دانشکده رادیو و تلویزیون ‏دانشگاه سیلسیا در کاتوویچ است. از سال 1991 با ساختن فیلم های کوتاه شروع به کارگردانی کرده و بعدها به ‏مستندسازی روی آورده است. فیلم های کوتاه و مستندش جوایز زیادی از جشنواره های داخل و خارج لهستان کسب ‏کرده اند. اولین فیلم بلندش را با نام چشم هایت را لوچ کن/دزدکی نگاه کن در سال 2002 ساخت که 14 جایزه محلی و ‏بین المللی معتبر از جمله جایزه فیپرشی جشنواره مانهایم-هایدلبرگ برای بیان شاعرانه اش به دست آورد. حقه ها دومین ‏فیلم او بعد از کارگردانی اپیزودی کیف از فیلم همبستگی، همبستگی.. در سال 2005 است. ‏

یکی از موفق ترین فیلم های سینمای لهستان در سال گذشته که سرانجام به پخش جهانی نیز یافت. فیلمی سرشار از ‏طنزی ظریف درباره اتومبیل ها، زن ها و عشق…‏

آندری یاکیمووسکی از چشم استفک 6 ساله و الکای 18 ساله نشان می دهد که چگونه می توان به سرنوشت رشوه داد! ‏تعجب نکنید راز فیلم در همین جمله نهفته است. این دو نفر می کوشند با راه هایی عجیب و غریب مسیر پدری فراری ‏را عوض کنند. باعث می شوند تا قطار را از دست بدهد و بعد از گشتی در شهر، سرانجام سر از مغازه همسر سابق ‏دربیاورد. یاکیمووسکی در نار این داستان به ظاهر برای کودکان و نوجوان ها، تابلویی دقیق و زیبا از زندگی در ‏لهستان امروز و مخصوصاً در میان محلات فقیر و متعلق به طبقه کارگر ترسیم می کند. تصویری که با وجود فقر ‏محلات دل نشین است، چون زندگی در آن جاری است. ‏

لحن فیلم میان جدی و شوخی در نوسان است[صحنه دلخواه من تلاش خواهر و برادر مشتری جور کردن برای سیب ‏فروشی دوره گرد است] و گاه جنبه شاعرانه نیز به خود می گیرد. بنابر این اگر تنها به دنبال کمدی هستید، این فیلم را ‏نبینید. اما دوستداران سینمای روپای شرقی و کارگردان های جوان لهستانی که به زودی جای فیلمسازان مکتب ‏لودز(لوژ) را پر خواهند کرد، از این قاعده مستثنی هستند!‏

ژانر: درام. ‏

chanous.jpg

ترانه های عاشقانه‏‎ ‎‏ ‏Les Chansons d’amour

نویسنده و کارگردان: کریستف اونوره. موسیقی: الکس بیوپن. مدیر فیلمبرداری: رمی شورین. تدوین: شانتال هیمان. ‏طراح صحنه: ساموئل دشور. بازیگران: لویی گارل[اسماعیل بنولیل]، لودوین سانیه[ژولی پومری]، کیارا ‏ماسترویانی[ژان]، کلوتیلد هسمه[آلیس]، گرگوار لوپرینس ریگو[اروان]، بریژیت روئن[مادر ژولی]. 100 دقیقه. ‏محصول 2007 فرانسه. نام دیگر: ‏Love Songs‏. برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم های عاشقانه ‏شربورگ، نامزد نخل طلا از جشنواره کن، برنده جایزه بهترین موسیقی و نامزد جوایز بهترین صدابرداری، بهترین ‏بازیگر تازه کار/گرگوار لوپرینس ریگو و کلوتیلد هسمه از مراسم سزار، برنده جایزه ویژه داوران از جشنواره تورینو، ‏برنده جایزه بهترین موسیقی از مراسم ستاره طلایی/‏‎ Étoiles d’Or‏. ‏

اسماعیل با ژولی زندگی می کند. تا اینکه آن دو تصمیم می گیرند آلیس، همکار اسماعیل، را نیز به رختخواب شان راه ‏دهند. تا اینکه یک شب، در پی حادثه ای که منجر به فوت ژولی می شود، اسماعیل مجبور به اقامت در آپارتمان یک ‏دوست و آشنایی با برادر نوجوان وی به نام اروان می شود. اروان به زودی میل به زندگی را در اسماعیل نومید و درهم ‏شکسته زنده کرده و رابطه ای عاشقانه میان شان شکل می گیرد. ‏

چرا باید دید؟

کریستف اُنوره متولد 1970 بریتانی، رمان نویس، نمایشنامه نویس و مولف کتاب های کودکان، استاد دانشکده ملی ‏سینمایی فرانسه[ فمیس] است. قبل از اینکه فیلمساز شود، در کایه دو سینما نقد فیلم می نوشت. کتابش همه علیه ‏لئو[منتشر شده در 1995 که در سال 2002 توسط خودش به فیلم برگردانده شد] یکی از پر سر و صداترین کتاب های ‏فرانسه است که به ایدز را به شکلی واضح برای کودکان توضیح می دهد. او یکی از میراث داران موج نو و سینمای ‏مولف است که با فیلم قبلی خود “در پاریس” تحسین تمامی منتقدان هموطن اش را برانگیخت. او اولین فیلم بلندش 17 ‏بار سسیل کاسار در سال 2002 ساخته، بعد از همه علیه لئو نامش با اقتباس از کتاب مادرم نوشته ژرژ باتای [یک ‏مطالعه بی نظیر درباره عقده ادیپ] بر سر زبان ها افتاد. چهارمین فیلم بلندش در پاریس حال و هوایی فلسفی داشت و ‏اینک پنجمین فیلم بلندش که یکی از شخصیت های آن- ژولی پومری- بر اساس زندگی و مرگ دوست خود اُتوره نوشته ‏شده، و به نوعی از نظر برخورد جشنواره ها و منتقدان یکی از بهترین فیلم های کارنامه وی به شمار می رود. ‏

بسیاری از فیلم های کریستف اُنوره به همجنس گرایان زن و مرد و روابط آنها می پردازد و ترانه های عاشقانه نیز از ‏این قاعده مستثنی نیست. اگر فیلم های موزیکال فرانسوی مثل چترها شربورگ و اصولا کارهای ژاک دمی را دیده ‏باشید، این گونه فیلم ها برایتان آشناست. فیلم هایی که با سینمای موزیکال آمریکایی و صحنه مجلل رقص و آوازش هیچ ‏سنخیتی ندارند. فیلم ها در مکان های معمولی می گذرند و اُنوره نیز داستانش را با آوازهایی اندک و اشعاری بسیار ‏شبیه به مکالمات روزمره روایت کند. فیلم از دیدگاه یک پاریسی درباره این شهر، آدم هایش، روابط خانوادگی، روابط ‏جنسی و عشق به زندگی و دیگری ساخته شده است. طبیعی است یافتن فیلم هایی با تم رابطه سه نفره در سینمای فرانسه ‏عادی است، چیزی که در سینمای کشورهای دیگر هنوز تابو محسوب می شود. اما اُنوره در انتهای نیمه اول فیلم با ‏حذف این مثلث، رابطه همجنس گرایانه میان مردها را جایگزین آن می کند و شوکی دیگر به تماشاگر وارد می سازد. ‏البته پیرنگ های دیگری چون حضور خواهر ژولی که قصد دارد پا به رختخواب اسماعیل بگذارد، در فیلم وجود دارد ‏و بر پیچیدگی درام می افزاید. ‏

فیلم با بودجه ای اندک حدود 2 میلیون دلار تولید شده، اما واجد همه ویژگی های یک فیلم با ارزش با حال و هوای صد ‏در صد پاریسی است. اگر می خواهید ببینید پاریسی ها چگونه آوازخوانان از بستری به بستری دیگر پا می گذارند، ‏ترانه های عاشقانه را ببینید. اما به دوستدارن شانسون های فرانسوی توصیه می کنم گوش هایشان را موقع تماشای فیلم ‏بگیرند!‏

ژانر: درام، موزیکال. ‏

sifri.jpg

وقتی بگویم صفر‎ ‎‏ ‏Sıfır Dediğimde

کارگردان: گوکهان یورگانجیگیل. فیلمنامه: گوکهان یورگانجیگیل بر اساس قصه ای از آکیف مالاتیالی، آلیهان آیدین، ‏آصلی آوجو، جم ایشری، مورات پای، اوکان چولو، صابری ناشیت باتلو، ئومیت جانکای. موسیقی: ولکان توپساکال. ‏مدیر فیلمبرداری: دوغان ساری گوزل. تدوین: ساواش دوغان. طراح صحنه: ئومیت ارزوروملو. بازیگران: اوکتای ‏کاینارجا[اُعوز]، هازیم کورموکچو[ملیح]، گورکم یلتان[نوین]، داملا توکل[آصلی]، سمیح سرگن[موفیت]، ئوزهان ‏جاردا[طلعت]، آیکوت بیلگین[ایبو]، ریضا پکوتسال[ایستاوریدیس]. 90 دقیقه. محصول 2007 ترکیه. ‏

آصلی که در سال آخر دانشکده هنرهای زیبا-رشته نقاشی- تحصیل می کند، بعد از امانت گرفتن کتابی عتیقه از استادش ‏آن را به همراه کیفش گم می کند. اما مشکل اینجاست که او وقایع روزهای گذشته را که منجر به گم شدن کیف و کتاب ‏استادش شده، به یاد نمی آورد. جست و جو ها نتیجه نمی دهد و آصلی به اصرار نوین دوست نزدیکش که در دانشکده ‏طب تحصیل می کند، به سراغ روانپزشکی به نام ملیح می رود. در آنجا نوین از دکتر ملیح می خواهد تا با استفاده از ‏هیپنوتیزم به بازگردان حافظه آصلی کمک کند. ملیح می پذیرد، اما در میانه خواب مغناطیسی آصلی با مردی به نام ‏اُعوز آشنا می شود که زندگی او را به هم خواهد ریخت…‏

چرا باید دید؟

گوکهان یورگانجیگیل در سال 1970 در ایدین به دنیا آمده، در هنرستان فنی کایسری و سپس در ‏ITU‏ مهندسی ماشین ‏آلات خوانده است. از دوران دبیرستان شروع به نوشتن قصه کرده و در دوران دانشگاه با دستیار کارگردانی وارد سینما ‏شده است. او دستیار حالیت رفیع[سریال جزیره سگ ها] و یوجل چاکماکلی بوده و از 1997 بر اساس نوشته های خود ‏در آلمان، قرقیزستان، قزاقستان و آمریکا فیلم های کوتاه و مستند ساخته است. هم اکنون یک رمان در دست انتشار دارد ‏و به کار در زمینه سینما و ادبیات همزمان ادامه می دهد. وقتی بگویم صفر اولین فیلم بلند اوست که ظاهر یک تریلر ‏روانشناختی را دارد. البته برای کسانی که علوم عامیانه را دنبال می کنند یا هیپنوتیزم را از ورای فیلم های ساده لوحانه ‏می شناسند، می تواند چیز غافلگیر کننده ای نباشد. اما زمانی که دریابند فیلم بر اساس داستانی واقعی شکل گرفته، یقیناً ‏یکه خواهند خورد. ‏

وقتی بگویم صفر که در آغاز محکوم نام داشت، با استفاده از مشاوره 9 متخصص ساخته شده و تجربیات دکتر هالوک ‏ساواش در 1991 ساخته شده است. اما گوکهان یورگانجیگیل کوشیده تا با افزودن کهن الگوها و استفاده از قصه های ‏اساطیری-مانند سیمرغ و کوه قاف، و پر سیمرغ- بر رازآمیز بودن آن بیفزاید و در این راه از دست اندازی به کتب ‏قدیمی مانند بوستان سعدی و مینیاتورها نیز ابایی ندارد. ساخته شدن چنین فیلمی در سینمای ترکیه بی تردید یک حادثه ‏است و می شود آن را قدمی برای نزدیک شدن به سینمایی از نوع دیوید لینچ قلمداد کرد. البته هنوز آن پیچیدگی و غنای ‏فیلم های لینچ در وقتی بگویمصفر به چشم نمی خورد، که می تواند ناشی از کم تجربگی سازنده اش باشد. اما نوع ‏روایتی که فیلمساز انتخاب کرده، نوع تدوین و استفاده اش از نقاشی متحرک یا افکت های ویژه بصری نوید بخش تولد ‏کارگردانی خوش قریحه در این منطقه از دنیاست. در نگاهی کلی می شود فیلم را یک افسانه سینمایی نیز نام داد که خود ‏را مدیون آموزه های یونگ می داند و پر از سمبل ها و نشانه هاست. اگر دوست دارید فیلم پیچیده و رازالود ببینید، ‏منتظر شنیدن کلمه صفر نباشید! چون شما برای دیدن این فیلم نیازی به هیپونتیزم شدن ندارید! ‏

ژانر: درام، فانتزی، رازآمیز، مهیج. ‏

diarydead.jpg

خاطرات مردگان‎ ‎‏ ‏Diary of the Dead

نویسنده و کارگردان: جورج ای. رومرو. موسیقی: نورمن اورنشتاین. مدیر فیلمبرداری: آدام سویکا. تدوین: مایکل ‏داهرتی. طراح صحنه: روپرت لازاروس. بازیگران: شاون رابرتز[تونی راولو]، جاشوا کلوز[جیسون کرید]، میشله ‏مورگان[دبرا]، جو دینیکول[الیوت استون]، اسکات ونتورث[اندرو مکسول]، جورج بازا[بایکر]، امی کیوپاک ‏لالوند[تریسی ترومن]، تاتیانا ماسلنی[مری]، مگان پارک[فرانسیس شین]، آلن ون اسپرنگ[کلنل]، لورا د ‏کارتریت[بری]، کریس وایولت[گوردو]، تاد ویلیامز[برادی]، نیک الاچیوتیس[فرد]، جورج رومرو[رئیس پلیس]. 95 ‏دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نام دیگر: ‏George A. Romero’s Diary of the Dead‏. برنده جایزه منتقدان ‏جشنواره ‏Gérardmer‏. ‏

جیسون کرید دانشجوی وسواسی فیلمسازی که به همراه استادش و تعدادی از دانشجویان دختر و پسر دیگر برای ساخت ‏فیلمی ترسناک به جنگل پنسیلوانیا رفته اند، از رادیو خبرهاییی مبنی بر بروز بحرانی بزرگ و استیلای زامبی ها بر ‏شهرها می شنوند. رایدلی، بازیگر اصلی فیلم که از پیشرفت کار ناراضی است، سوار اتومبیل گران قیمت خود شده و ‏آنجا را ترک می کند. جیسون و باقیمانده گروه-دبرا، تونی، تریسی، الیوت- و استاد کلبی مسلک والکلی شان مکسول نیز ‏سوار کاروان خود شده، و به سوی خانه های شان به راه می افتند. اما به زودی مجبور به جنگیدن با زامبی ها شده و در ‏نهایت سر از خانه اشرافی و بزرگ رایدلی درمی آوردند. اما غافل از اینکه….‏

چرا باید دید؟

جورج اندرو رومرو متولد 1940 نیویورک است. در دانگاه پیتزبورگ درس خوانده و بعد از فارغ التحصیلی شروع به ‏ساختن فیلم های کوتاه و تبلیغاتی کرده است. او و دوستانش در دهه 1960 با تاسیس یک شرکت و ساختن فیلم های ‏ارزان قیمت موجی از فیلم های عامه پسند ترسناک به راه انداختند که تا امروز ادامه یافته است. این واقعه باعث شده تا ‏رومرو را به عنوان یکی از ستایش شده ترین فیلمسازان این ژانر در چهار گوشه دنیا به رسمیت بشناسند، اما او هرگز ‏فیلمسازی هالیوودی نشده و یا بهتر است بگوییم به هالیوود دعوت نشده است. شهرت با فیلم شب مردگان زنده در 1968 ‏به سراغ وی آمد. فیلمی سیاه و سفید با بودجه ای 100 هزار دلاری که بعدها با فیلم هایی چون سحرگاه مردگان[1978) ‏ادامه یافت. اما در پایان دهه 1980 سقوطی فاحش در کارنامه وی ظاهر شد. روز مردگان(1985) از سوی منتقدان ‏استهزا شد و در گیشه نیز موفقیت چندانی به دست نیاورد. فیلم های بعدی او مانند اقتباس اش از داستان استیون کینگ ‏به نام نیمه تاریک(1993)، گردن گلفت(2000) و حتی بازسازی شب مردگان زنده(2000) نیز شکست های تجاری ‏فاحشی بیش نبودند. تا اینکه سرانجام در سال 2005 با فیلم سرزمین مردگان توانست به اندازه های روزهای اوج خویش ‏بازگشته و شروعی تازه را تجربه کند. ‏

خاطرات مردگان که قرار است ادامه آن در سال 2009 به نمایش در آید، به سبک و سیاق استاد فقط با دو میلیون دلار ‏تولید شده و رفقا و ستایش کنندگانش از جمله تارنتینو، وس کریون، دل تورو، سایمون پگ و استیون کینگ صدای شان ‏را در نقش گویندگان اخبار رادیویی زینت بخش لحظاتی از فیلم کرده اند. خود استاد هم در نقش رئیس پلیس ظاهر شده و ‏در متداد فیلم های قبلی آن را پر از صحنه های خبری کرده است. البته مانند فیلم های اخیر مانند پروژه جادوگر بلر یا ‏کلاورفیلد که همه چیز را از ورای فیلم های گرفته شده توسط شخصیت های داستان روایت می کردند، استاد ترفندی به ‏کار بسته و آن را با نام ‏‎”The Death of Death”‎‏ و دست پخت جیسون کرید فیلمساز بعد از این [یعنی یک فیلم خانگی ‏ترسناک و در عین حال بامزه]به خورد خلق الله می دهد. ترفندی نه چندان تازه و نه در خور نام ایشان، که شخصاً از ‏درک لحظات خنده دار آن عاجزم و نمی توانم بفهمم چگ.نه ممکن است انسان های عادی با دیدن این صحنه های خونی ‏زیر خنده بزنند!‏

می ماند تعابیر فرامتنی همکاران درباره کابوسی که می تواند قرن تازه را تهدید کند و غیره… که ترجیح می دهم در ‏قالبی فیلمی جدی تر و حتی از نظر خلق هیجان موفق تر آنها را تماشا کنم. خاطرات مردگان برای من در جا زدن ‏فیلمسازی است که 40 سال قبل در اوج بود و حالا باید نوه های با استعادادش جای این پدربزرگ آشنا و دل داده به ‏کلیشه ها را بگیرند!‏

ژانر: فانتزی، ترسناک، مهیج. ‏

‏ ‏

penelope.jpg

پنه لوپ‎ ‎‏ ‏Penelope

کارگردان: مارک پالانسکی. فیلمنامه: لزلی کیونی. موسیقی: جابی تالبوت. مدیر فیلمبرداری: مایکل آماتیو. تدوین: جان ‏گرگوری. طراح صحنه: آماندا مک آرتور. بازیگران: کریستینا ریچی[پنه لوپ ویلهرن]، جیمز مک آوی[جانی/مکس]، ‏کاترین اوهارا[جسیکا ویلهرن]، پیتر وینکلیج[لمون]، ریچارد ئی. گرانت[فرانکلین ویلهرن]، ریس ویترسپون[آنی]، ‏سایمون وودز[ادوارد وندرمن]، رونی آنکونا[واندا]، مایکل فیست[جک.ویچ]، نایجل هیورز[آقای وندرمن]، لنی ‏هنری[کرول]، کریستینا گرترکس[خانم وندرمن]. 104 دقیقه. محصول 2006 انگلستان، آمریکا. ‏

پنه لوپ ویلهرن فرزند خانواده ای ثروتمند و متشخص است. اما والدینش او را از کودکی در خانه محبوس کرده و ‏اجازه خروج از منزل را به او نمی دهند. چون پنه لوپ با دماغی بزرگ و شبیه خوک به دنیا آمده و دیگران با دیدن او ‏وحشت می کنند. خانم و آقای ویلهرن این اتفاق را ناشی از طلسمی قدیمی می دانند و تلاش دارند تا شوهری برای ‏دخترشان دست و پا کنند. اما همه جوانان برومند شهر بعد از دیدن دماغ بانو پنه لوپ ویلهرن پا به فرار می گذارند. تا ‏اینکه یکی از آنها به اسم واندرمن که فرزند بانکداری متنفذ نیز هست، به وحشت افتاده و سر از دفتر کار لمون، ‏روزنامه نگاری فضول و کوتوله در می آورد که سال ها قبل یک چشم خود را در تلاش برای گرفتن از پنه لوپه از ‏دست داده است. لمون برای اثبات حرف های پسر بانکدار به سراغ جوانی قمارباز و خوش سیما به نام جانی رفته و از ‏وی می خواهد تا در لباس خواستگار وارد خانه ویلهرن ها شده و اطلاعات و مدارک بیشتری به دست بیاورد. جانی از ‏پشت آینه یک طرفه با پنه لوپ آشنا و هم صحبت می شود. اما به زودی میانه آن دو شکرآب شده و پنه لوپه از خانه می ‏گریزد. مدتی بعد در اثر بی پولی عکس خود را در ازای 5 هزار دلار به لمون می فروشد، اما نتیجه چاپ شدن ‏تصویرش در روزنامه ها بر خلاف تصور همگان، همدلی و برخورد خوب از سوی مردم است. واندرمن نیز از ‏برخورد رسانه ها هراسیده، بر اثر فشارهای پدرش راضی به ازدواج با پنه لوپ می شود. اما پنه لوپه حاضر به ازدواج ‏با او نیست…‏

چرا باید دید؟

سابقه مارک پالانسکی قبل از ساخت پنه لوپ محدود است به تهیه کنندگی و کارگردانی چند برنامه تلویزیونی، ‏دستیارکارگردانی در فیلم های جزیره، وحشت در امیتی ویل و کارآموزی در پشت صحنه فیلم های پرل هاربر و ‏آرماگدون و نوشتن و ساخت دو فیلم کوتاه، و بدیهی است که همکاری با کسی چون مایل بی می توانسته و حتما ‏شگردهای روایی خوبی به وی آموخته است. ‏

اما داستان انتخاب شده که بر خلاف تصور تم خود باوری و پذیرش شرایط همان طور که هست را دارد، موجب سقوط ‏وی شده است. فیلم که دو سال قبل ساخته شده، با تاخیری قابل توجه و زمانی به نمایش در می آید که بازیگر مرد اول ‏آن-جیمز مک آوی- با کفاره به شهرتی قابل توجه رسیده و حضورش در چنین فیلمی می توانی امتیازی منفی برای او ‏به حساب آید. ‏

پنه لوپ در یک کلام قصه پریان است، اما سیندرلا نیست. قصه دختری زشت است که طلسمی دیرین او را به کفاره ‏گناهی که اجدادش صورت داده اند، اسیر خود ساخته و شاهزاده سوار بر اسیب سفید هم نمی تواند او را از چنگ آن ‏برهاند. او باید چهره اش را همان گونه که هست بپذیرد و دوست داشته باشد. چیزی که تماشاگر باید یک ساعت و نیم از ‏وقت گرانبهای خود را برای فهمیدن آن باید هدر دهد. ‏

پالانسکی که فیلم را با 15 میلیون دلار ساخته، هنوز نتوانسته این مبلغ را از جیب تماشاگر نوجوان بیرون بکشد. با این ‏حساب آینده شغلی او چندان روشن به چشم نمی آید. آنچه باعث افسوس است،هدر رفتن بازیگرانی کاترین اوهارا است ‏که نقش هایی به شدت فراموش شدنی را پذیرفته اند!‏

اگر فرزندان کم سن و سال تان وقت و پول اضافی دارند، آنها را به تماشای پنه لوپ ترغیب کنید. شاید آنها چیز مهمی ‏از تماشای فیلم یاد نگیرند، ولی فکر می کنم سکانس اول فیلم[روایت نفرین قدیمی] ارزش دیدن دارد و می تواند ‏نویدبخش کارهای منسجم بعدی پالانسکی باشد.‏

ژانر: کمدی، فانتزی، عاشقانه. ‏