”صدرا” درباره دستیابی ایران به تکنولوژی پرتاب ماهواره نوشته است:
ایران هشتمین کشور دارنده این تکنولوِژی است! خب اگر هفت کشور دارنده این فنآوری را آمریکا فرانسه آلمان روسیه چین و… فرض کنیم میماند دهها کشور توسعه یافته دیگر مثل نروژ سوئیس سوئد دانمارک کانادا استرالیا و امثالهم. آیا آنها پول ندارند؟ حوصله ندارند؟ عرضه ندارند؟ خبر ندارند؟ علم و تکنولوژی ندارند؟ اسپرم آریایی ندارند؟ ایمان شیعی اثنا عشری ندارند؟ دوستان خوبی مثل کره شمالی ندارند؟ یا…..
هیچ کس حق ندارد بگونه ای دیگر بیاندیشد. اگر تنها رسانه موجود در ایران حکم کند که اولاًایران به فن آوری طراحی و ساخت پرتاب ماهواره دست یافته است و ثانیاً این دست یابی اتفاق خوب و غرورآفرینی است؛ همه باید بپذیرند و احساس غرور کنند.
ادبیات انقلاب؟!
“مرجان فولادوند” در آستانه سیسالگی انقلاب اسلامی، درباره ادبیات انقلاب نوشته است:
دیروز دوستی زنگ زد که روزنامه ی جام جم را ببین. نوشته بود که من گفته ام ادبیات انقلاب باید در دانشگاه تدریس شود و اینکه خلق داستان بیش از هرچیز نیازمند آموزش های آکادمیک است!
این اولین بار نیست که از قول من حرف هایی نقل میشود که آنها که مرا میشناسند از روی انتخاب کلمات میتوانند بفهمند که این ادبیات گفتاری من نیست. ماجرا از گفتگوی نسبتا طولانی با خبرنگاری شروع شد که از من پرسید نظرتان در باره ی ادبیات انقلاب چیست و من گفتم که معنی دقیق این اصطلاح چیست؟ ادبیات انقلاب یعنی چه؟ ادبیاتی که در طی این سی سال به وجود آمده و به اعتبار دوره ی تاریخی، این اسم را به آن میدهیم؟ مثل ادبیات دوران صفوی یا دوره ی سامانی؟ واضح است که در این تعریف، همه ی آثار خلق شده حتا با موضوعات کاملا متفاوت و بی ربط به فضای انقلاب را هم شامل می شود!
حربه انتخاباتی موقت اصلاحطلبان
“آیدین فرنگی” معتقد است باید میان رایندادن و تحریم قایل به تفکیک شد:
بین دو گزینه “رای ندادن” و “تحریم انتخابات” بایستی تفاوت قائل شد؛ چراکه اولی نتیجه نیافتن کاندیدای مطلوب است و دومی موضعی سیاسی که میتواند تا مدتها ثابت بماند. دومین دوره انتخابات شوراهای شهر از نظر جناح پیروز در دوم خرداد، سالمترین و آزادترین انتخابات برگزار شده در سالهای اخبر معرفی میشود؛ انتخاباتی که آن را باید سرآغاز سلسله شکستهای نیروهای دوم خردادی به حساب آورد. البته تحلیلگران این جناح در نوشتهها و سخنرانیهای خود به جای بررسی دلایل آن شکست، سعی در فراموشی یا نادیده گرفتن واقعه مذکور دارند.
ستاد انتخاباتی آقای معین به عنوان ستاد اصلاحطلبان پیشرو در گرماگرم رقابت انتخاباتی سال ۸۴ شعار “تشکیل جبهه دموکراسیخواهی” را به سرعت مطرح و به عنوان مهمترین برنامه خود معرفی کرد. سردمداران طیف پیشرو دوم خرداد اعلام کرده بودند که این ایده نه نتیجه یک بازی تبلیغاتی که محصول یک باور فکری است و در صورت شکست در انتخابات نیز تشکیل جبهه مذکور دنبال خواهد شد. اما گذشت زمان مشخص کرد آنچه به عنوان باور فکری اصلاحطلبان پیشرو مطرح میشده، چیزی جز یک حربه انتخاباتی موقت نبوده است. چرا که دیگر در هیچ سخنرانی و یادداشتی حرفی از آن وعده به میان نیامد تا برای همیشه به دست فراموشی سپرده شود.
یکبار شانس آوردید و بخت یارتان بود!
“جعفر گلابی” معتقد است اصرار برای کشاندن خاتمی به میدان انتخابات دهم؛ غیرعاقلانه است چون همه چیز، همه وقت با شانس و بهت و اقبال پیش نمیرود:
گویی اگر کسی یک بار شانسی میآورد و مجموع حوادث نا خود آگاه یارش میشوند باید این شانس را آنقدر بیازماید تا نتیجه معکوس بگیرد، البته در کشور ما که متاسفانه سازمانها ی قوی نظر سنجی وجود ندارد ورفتار خود مردم هم هنوز تابع تدابیر دراز مدت نیست هیچ راهی جز تکیه بر آخرین ومنطقی ترین عملکرد بروز یافته از سوی جامعه وجود ندارد اما چیزی که تعجب آور ونامتجانس مینماید اصرار وتاکید وقاطعیت بر تحلیل ها و محتمل ندانستن درصدی از خطا در آنها است، فکر میکنم حتی در کشوری مثل آمریکا که دارا ی یک دمکراسی نهادینه شده و نهادهای قوی مدنی است ونظر سنجی ها در آن سامان از دقت بالایی برخوردار است تحلیلگران و سیاسیون تا این حد روی تحلیلهای خود جزم و حتم داشته باشند، آنجا که محبوبیت کاندیداها طبق آخرین نظر سنجی ها و با پیشرفته ترین متدها ساعت به ساعت استخراج و اعلام عمومی پیدا میکرد.
رانندهای تحلیلی!
”حسین نوروزی” راوی داستانهایی واقعی از زندگی روزمره درباره انقلاب است. یکی از داستانکهای او جنین است:
میگوید: “آقای میرحسین! تو هیچ فکر کردی چهجوری میخوای کشور رو اداره کنی؟ گیرم که رای هم آوردی… کی رو میگذاری رییس صدا و سیما؟ شورای نگهبانت کیا هستن؟ مگه تو چننفر آدم دوُر و برت داری؟ برای اون چاقوکش و موادفروش چه طرحی داری؟”
از پل گیشا رد میشویم. میگوید: “برای ماهوارهها چه برنامهای داری؟ برای ارتش چی؟ اینهمه سپاهی رو مرخص کردی رفتند، خب! این آدما رو کجا میخوای استخدام کنی کار بهشون بدی؟ توی ارتش که نمیشه. اینا از اول اون حکومت هم آبشون با ارتش توی یه جوب نمیرفت. برای نیروی انتظامی چه فکری کردی؟ با این بنزها میخوای چه کنی بالاخره؟ مزایده میگذاری؟ رنگ لباس پلیس رو عوض میکنی؟ آخوندا رو چه میکنی؟ برای اقلیتهای مذهبی برنامهای داری اصلا؟”
به بیمارستان نزدیک میشویم. کرایه را میدهم میگویم: تقاطع امیرآباد لطفا. میگوید:«بله عزیزجون.. اینه قصه! یعنی وقتی یکی میخواد بیاد حکومت کنه، باید فکر همهجاش رو کرده باشه.. خدمت شما بقیهء کرایه!». او، رانندهای تحلیلی است. او انتخابات در ایران را با انقلاب عوضی گرفته است. خودش میگوید حواساش به اینکه چی میگذرد در مملکت، هست!
این هم از دولت اوباما!
”حاجی واشنگتن” با توجه به رسواییهای مطرح در مورد نامزدهای معرفی شده از سوی اوباما برای تصدی مقامهای دولتی نوشته است:
هیلاری کلینتون امروز دوباره حرف های اوباما درباره دراز بودن دست آمریکا به سوی ایران و باز نشدن گره مشت ایران رو تکرار کرد. یکی نیست بهش بگه خواهر من، اگر قرار باشه مشتشون رو باز کنن که دستشون رو میشه. انتظاراتی داریدها!
من گاهی از درک اینکه تو سر سیاستمدارها چی میگذره، عاجز میشم. فکر میکنم باراک اوباما هم از دست دور و بری هاش عاجز شده که امشب در گفتگو با اندرسون کوپر رسما گفت اشتباه کرده. تا حالا مشخص شده که سه نفر از یاران اوباما تخلف مالیاتی داشتن. تام داشل، رهبر سابق دموکرات های سنا پس از چند روز کش و واکش درباره صدوچهل هزار دلار مالیات معوقه پیشین خود، اعلام کرد از نامزدی وزارت بهداشت انصراف داده. اتفاقا خانم ننسی کیلفر هم که قرار بود در کابینه اوباما عهده نظارت بر بودجه فدرال رو بر عهده داشته باشه به خاطر نهصد دلار تخلف مالیاتی کناره گیری کرد. گایتنر، وزیر دارایی جدید آمریکا هم سابقه سی و چهار هزار دلار تخلف مالیاتی داشت ولی موفق شد رای اعتماد بگیره. اوباما با شعار تغییر به کاخ سفید رفت. مهم ترین بخش شعار تغییر هم مربوط به تغییر در ساختار سیاسی واشنگتن بود. حالا رسانه ها دارند از او انتقاد میکنند که چرا گزینه های کابینه خودش رو بدون دقت کافی انتخاب کرده.
عادت دیرینه روشنفکر ایرانی
“احسان رمضانیان” درباره یک خصوصیت عمده روشنفکر ایرانی نوشته است که ریشه در شیفتگی قدیمی او به ادبیات چپ دارد:
گویا این رسم روشنفکرانه از کشور چپ زده ما هنوز رخت بر نبسته که هرگاه شخص روشنفکر ما نامی از آزادی ببرد، ناسزایی را نیز بنا به عادت نثار امپریالیسم جهانی کند. این رسم هر چند رنگ و لعاب گذشته را ندارد اما همچنان پابرجاست و منسوخ نشده است. روشنفکر ما که شب در شهری سر بر بالین میگذارد که قبرستان هزاران انسان خفته در خاوران است، از نقض حقوق انسانی در گوانتانامو میگوید. و اکنون که با درایت اوباما، این زندان نیز بسته خواهد شد؛ به ناچار به دنبال سوژه جدیدی برای تخریب چهره دموکراسی استوار امریکایی میگردد.
ما که با تئوری توطئه به دنیا میآییم، با تئوری توطئه بزرگ میشویم و با تئوری توطئه سر بر بالین مرگ میگذاریم، نباید هم از شورمندی لیبرال دموکراسی به شوق آییم. در نظر ما این پرده ایست از نمایش عمو سام برای استیلای بیشتر بر جهان و مکیدن خون ملتهای آزاده جهان! همین حرفها را، اینبار با زبانی دیگر میشنویم. آنجا که تحقق رؤیای مارتین لوتر کینگ را به سخره میگیرند.
ربط دموکراسی و مالیات
”محمد فکری” مطلب مفصلی دارد در مورد دولت رانتبر. او با استناد به تعریف چنین دولتی توسط دکتر حسین مهدی، به مقایسهی وضع موجود و مقطع پیش از انقلاب دست زده است:
نظریه دولت رانتی برای نخستین بار در دهه هفتاد توسط دکتر حسین مهدی مطرح شد، وی دولتی را رانتی مینامد که بیش از چهل و دو درصد منابع درآمدی اش از طریق صدور مواد خام معدنی و زیرزمینی تامین میشود. اوج گیری ناگهانی قیمت نفت در سال های آغازین دهه پنجاه باعث شده بود تا محمد رضا پهلوی پادشاه ایران اعتماد به نفس بی سابقه ای پیدا کند، به دنبال افزایش بهای نفت رفتار و افکار شاه نیز تغییر کرد، پادشاه افکار بلند پروازانه ای را در سر میپروراند و قصد داشت تا هرچه سریعتر ایران را به دروازه های تمدن برساند.
مهدی با این نظریه، شرایطی را تبیین میکند که در آن زمامداران با تکیه بر درآمدهای ناشی از منابع طبیعی و مدنی نظیر نفت، مس، نیشکر و… خود و دولتشان را قدرتمند و بی نیاز از جامعه احساس میکنند، دولت برخوردار برای کسب درآمد از طریق مالیات گیری خود را به مردم محتاج نمی بیند و متقابلا پاسخگو هم نیست، چرا اگر مالیات از مردم میگرفت باید پاسخ هم میداد که آن مالیات ها را کجاها خرج کرده، کدام سرمایه گذاری را با آن انجام داده، کدام طرح عمرانی را به بهره برداری رسانده و… ولی وقتی درآمدش از منبعی غیر مردمی تامین شود خود را سوار بر فرق جامعه احساس میکند و حتی خواسته های خود را هم بر مردم تحمیل میکند.
آقای افخمی، به پیشکسوت احترام بگذار
“بهزاد افشاری” منتقد رفتار غیراخلاقی بهروز افخمی نسبت به ناصر تقوایی کارگزدان شهیر ایرانیست:
دیشب در شبکه ی سه برنامه ای بود با حضور بهروز افخمی که آقای جیرانی مجری اش بود. بحث درباره ی کوچک جنگلی بود. پروژه ای که در اوایل انقلاب ناصر تقوایی آن را شروع کرد اما با مشکلاتی مواجه شد و بالاخره بهروز خان افخمی آنرا ساخت. آقای افخمی فیلمساز فرهیخته ای است و تعجب من از این است که چرا و چطور به خودش اجازه داد بارها و بارها ناصر تقوایی را به ناتوانی متهم کند.آنهم از رسانه ای که حق پخش صدا و تصویر ناصر تقوایی را ندارد تا بنده ی خدا بتواند از خودش دفاعی کند!
آقای افخمی دایم میگفت از پشت صحنه ی فیلم برایم خبر میآوردند که این فیلم، فیلم بشو نیست و تقوایی نمی تواند آن را جمع کند! من خودم هم که راش ها را دیدم فهمیدم که این فیلم، فیلم بشو نیست. درنهایت دیدم که کسی جز خودم جسارت و توانایی کارگردانی کردن سریال میرزا کوچک خان را ندارد و رفتم و این کار را کردم. افخمی گفت هیچ کارگردان مطرحی حاضر نبود جایگزین تقوایی شود و من باید این کار را میکردم!
یکی که کنار من نشسته بود و تلویزیون نگاه میکرد عصبانی شد و گفت مگر ناصر تقوایی نوکر بابای افخمی بوده که اینهمه با بی احترامی هی تقوایی تقوایی میکند و یک آقا هم اول اسمش نمی گذارد. راست میگفت افخمی خیلی بد حرف میزد.