دو فیلم “میم مثل مادر” به کارگردانی رسول ملا قلی پور و “تقاطع” آخرین ساخته ابوالحسن داودی بر پرده است. همکاران ما این دو فیلم روز تهران را بررسی کرده اند.
میم مثل مادر: کامبیز رحیمی
آواز هایی که مادرم به من آموخت
میم مثل مادر - نویسنده و کارگردان: رسول ملاقلی پور- مدیر فیلمبرداری: شاپور پور امین - طراح صحنه و لباس: آیدین ظریف- تهیه کننده: منوچهر محمدی – بازیگران: گلشیفته فراهانی، حسین یاری، جمشید هاشم پور.
خلاصه داستان: سپیده دورانی در جنگ پرستار بوده و آنجا در معرض بمب های شیمیایی واقع شده است. حالا چندین سال از این واقعه می گذرد. سپیده با یک دیپلمات ازدواج کرده و باردار است. در اواسط حاملگی متوجه می شود فرزندش به دلیل اثر داروهای شیمیایی ناقص الخلقه خواهد شد. شوهر اصرار بر سقط جنین دارد. اما سپیده حتی به بهای طلاق شوهر بچه را حفظ می کند. بچه به دنیا می آید و طبق پیش بینی پزشکان ناقص می شود. سپیده او را بزرگ می کند و از او یک نوازنده چیره دست ویولون می سازد. اما خود به دلیل جراحات بی حد شیمیایی جان می سپارد.
رسول ملا قلی پور پس از ساختن فیلم پر هزینه مزرعه پدری که با اقبال عموم مواجه نشد، اما تا امروز کامل ترین فیلم ملاقلی پور به شمار می آید، نوشت و امضا کرد که دیگر فیلم نخواهد ساخت. او نوشت فرزندان شهدا گریبان مرا می گیرند، که درباره جنگ فیلم بساز. اما من دیگر چنین نخواهم کرد.
از این قضیه چیزی حدود یک سال گذشت. تا اینکه در اخبار آمد ملاقلی پور قصد ساختن فیلمی جدید دارد. داستان هم مثل دیگر دلمشغولی های این فیلمساز به مسائل حاشیه ای جنگ می پردازد. داستان فیلم به هیچ وجه بد نیست. جنگ فرزندی معلول به جامعه تحویل می دهد که حتی افرادی که داعیه جنگ داشته اند، همانند شوهر سپیده، توانایی رویارویی با آن را ندارند.
مشکل اصلی فیلم ملاقلی پوراز جایی آغاز می شود که فیلم به نام پدر حاتمی کیا خشم همه را بر انگیخت. آنهم در غلطیدن در دام احساسات گرایی است که قدرت تفکر را از بیننده می گیرد. این فیلمساز پیشتر نشان داده بود که می تواند حرف های خود را در پرده بیان کند و از این طریق با مخاطبش ارتباط برقرار نماید.
اما در میم مثل مادر هرجا فکر می کند زبان فیلم الکن مانده یا با داستانک های فرعی بی ربط خلا را پر می کند و یاآنقدر شخصیت اصلی را در تنگنا قرار می دهد که اشک تماشاگر را در آورد. در همین راستا می خواهم یک فصل از این فیلم را با ساخته قبلی خودش یعنی مزرعه پدری مقایسه کنم تا شاهد مثالی باشد بر این مدعا. در فصلی از فیلم مزرعه پدری زمان در هم می آمیزد و شخصیت اصلی فیلم همسرش را در دل جبهه می بیند. او که دلتنگ و عاشق است، لحظه ای در هم می شکند و با اسلحه اش به تانک می کوبد و اسلحه را متلاشی می کند. این فصل به صورت حرکت آهسته فیلمبرداری شده است. در فیلم میم مثل مادر هم حرکتی آهسته وجود دارد. سپیده برای فرزندش دارو خریده است. دارویی با قیمت بالا. دارویی که دارو فروش ناصر خسرو از او می خواست برای در یافت آن نجابتش را گرو بگذارد. او به مقابل یک مغازه صوت و تصویر می رسد. تلویزیون فصل هایی از در هم شکستن صدام را نشان می دهد. سپیده حالش به هم می خورد و روی زمین می افتد. حمله ور شدن رزمنده فیلم مزرعه پدری کجا و صحنه در هم شکستن سپیده مقابل تلویزیون کجا؟
همانطور که آمد دیگر مسئله ای که داستان را چند پاره می کند داستانک هایی کلیشه ای است. در فیلم مردی ارمنی وجود دارد که همسرش فکر می کرده او مفقود شده و با مردی دیگر ازدواج کرده است. مرد ارمنی پس از مواجهه با این مسئله گوشه عزلت گزیده و دوست فرزند سپیده شده. او چند بار تصمیم به خودکشی می گیرد اما نمی تواند این کار را انجام دهد. تلخی این شخصیت بسیار حساب شده است. اما این تلخی هم به دلیل تمرکز داستان روی سپیده و زند گی اش نمی تواند تاثیر چندانی داشته باشد و الکن می ماند. یکی دیگر از مسائل فیلم میم مثل مادر لحن عصبی ملاقلی پور پس فیلم است. لحنی عصبی که در ساخته های این فیلمساز به موتیفی دوست داشتنی بدل شده است. اما اینجا این لحن هم پس احساسات گرایی فیلمساز محو می شود. ناحق است اگر تمامی این نکات را بگوییم و از فیلمبرداری درخشان پورامین یاد نکنیم. همچنین دکوپاژ فصل سقط جنین سپیده در منزلش، وقتی می دود تا کودکش سقط شود نیز قابل تحسین است.
نمی دانم چه اتفاقی رخ داده که همه هنر مندان در این دوره قصد شیر فهم کردن مخاطب را دارند. اگر چنین نبود امروز میم مثل مادر را بیشتر دوست می داشتیم.
ایفای نقش سپیده را گلشیفته فرا هانی بر عهده دارد. بازیگری که تبدیل به ستاره نشد، اما نشان داد می توان بر ا و به عنوان یکی از قابلیت های عرصه بازیگری حساب کرد. او در این فیلم سه برهه سنی از زندگی یک مادر را بازی کرد. چقدر دلپذیر بود در فصلی که شوهر پس از چند وقت دوری به دیدن سپیده می آید. او در خود است وفکر می کند. به دلیل شیمی درمانی مو هایش ریخته. تا شوهر را می بیند روسری بر سر می کشد و از وضعیت خود شرم می کند. این صحنه خود بزرگترین شرم باد بر آنانی است که بر هیمنه جنگ ایران و عراق دامن زدند.
جمشید هاشم پور هم در نقش مرد تنهای ارمنی پذیرفتنی است. این بازیگر مشهور سینمای اکشن می رود تا نام خود را به عنوان یکی از بازیگران خوب سینمای ایران ثبت کند. شاید بدانید که او این روزها در فیلم بهروز افخمی نقش آیت اله خمینی را ایفا می کند.
تقاطع : مهدی شکیبائی
مدرنیته درچهارراه حوادث
کارگردان: ابوالحسن داوودی، تهیه کنندگان: ناصر شفق، سعید حاجی میری- نویسنده: ابوالحسن داوودی، فرید مصطفوی - مدیر فیلمبرداری: بهرام بدخشانی - مدیر تولید: بیتا منصوری - صداگذار: مسعود بهنام -تدوین : بهرام دهقان
طراح صحنه و لباس: امیرحسین اثباتی - عکس: مقداد شمس الواعظین، حیدر رضایی - چهره پرداز: رضا رادمنش- صدابردار: محمد مختاری - موسیقی: محمدرضا علیقلی - بازیگران : فاطمه معتمدآریا، بهرام رادان، بیژن امکانیان، باران کوثری، سروش صحت، علیرضا حسینی، خاطره اسدی، السا فیروزآذر، صغری عبیسی، محسن قاضی مرادی، مجید مظفری، مهوش وقاری، شمسی فضل الهی، وحید رزاقی، حسین روزبه، الهام فرج پور، سهند جاهدی، احسان حق شناس، نیره فراهانی.
” تقاطع” دارای فیلمنامه ایی قوی و منسجم دارد که دارای ساختمانی تو در تو و پیچیده به لحاظ روایت است. یعنی ما بعنوان مخاطب بطور همزمان شاهد روایت زندگی چندین خانواده می باشیم که همه آنها دریک نقطه با هم مشترک هستند و در واقع در یک تقاطع به هم می رسند وآن عنصر، تصادف است. پدرام “بهرام رادان”
و امیر “علیرضا حسینی” دو دوست صمیمی هستند که برای گشتن در شهر، اتومبیل مادر پدرام “زهره حمیدی” را می گیرند و به گشت زنی در شهرمشغول می شوند. مهسا “باران کوثری” مجری برنامه کودک تلویزیون می باشد که خواهرش “شراره دولت آبادی” که بارداراست و قصد سفر به خارج از کشور را دارد سوار بر ماشین مهسا در حال گشتن در شهر می باشند. حمید “بیژن امکانیان” مهندس مقروض و بدهکار شرکتی ساختمانی می باشد که همسرش به تازگی از او جدا شده و قصد رفتن به کانادا را دارد. حمید پس از تماس برادر زنش مبنی بر رفتن به سمت فرودگاه و منصرف کردن همسرش، با اتومبیلش بسمت فرودگاه حرکت می کند. مهسا که همراه خواهرش است به دلیل سد کردن راه پدرام با ماشینش، موجب خشم پدرام می شود. پدرام با ماشین اش بسمت او حرکت می کند و او را در بزرگراهی مورد آزار و اذیت قرارمی دهد و در انتهای بزرگراه که در دست تعمیراست، کنترل ماشین از دست مهسا خارج می شود و پراید آنها واژگون می شود و از روی پل بزرگراه به پایین پل که بزرگراه دیگری است پرت می شود.
پس ازپرت شدن پراید، ماشینی که حمید راننده آن است و از بزرگراه پایین در حال تردد است به پراید برخورد می کند. مهسا و خواهرش هر دو از دنیا می روند و تنها بچه خواهرش سالم می ماند و آن بچه هم در بیمارستانی که مادر امیر در آن پزشک می باشد بستری می شود. پدرام و امیر هم پس از بچه ایی گل فروش آنها را می بیند، پا به فرارمی گذارند. بعد ازاین اتفاق پدرام و امیر تصمیم می گیرند از کشورخارج شوند تا دست پلیس به آنها نرسد. مینا متوجه تغییر رفتار پسرش امیرمی شود و از جریان مطلع می شود. امیرهم در مقابل او می ایستد و نارضایتی خود را از ازدواج مادرش با داریوش “مجید مظفری” اظهارمی دارد. حمید هم که زنش او را ترک کرده، نمی تواند تنها دخترش را کنترل کند و با او ارتباط برقرارکند و دخترش شادی بدلیل مصرف مواد مخدر خود را ازپنجره به بیرون پرتاب می کند و به بیمارستان می رود و حمید در بیمارستان درمی یابد که دخترش بارداراست. پدرام که به امیرقول سفربه خارج را داده زیر قولش می زند و تنهایی بسوی فرودگاه می رود، امیر از جریان مطلع شده و با مادرش به فرودگاه می روند و کل جریان تصادف را برای مامورین بازگو می کنند. در راه بازگشت به خانه امیر پیشنهاد خوردن شام سه نفره ایی را به مادرش مینا می دهد و فیلم به پایان می رسد.
در تقاطع با یک مثلث روایی مواجهیم. مثلثی که یک راس آن روایت زندگی و روابط دکتر مینا رحمانی با پسرش امیرمی باشد. راس دیگر آن روایت زندگی مهندس حمید و رابطه او با دختر و زنش و دیگر رأس آن روایت زندگی پدرام و خانواده اش و رابطه بین آنها می باشد. البته نقطه تلاقی و برخوردی که این سه خانواده را به هم پیوند می دهد، عدم درک متقابل و عدم ارتباط بین آنها می باشد. مینا درارتباط با امیر ناموفق است. مهندس حمید با تمام مهربانیها و تلاشهایی که می کند، نمی تواند با شادی دخترش ارتباطی صمیمانه برقرار کند و پدرام هم در ارتباط با خانواده اش دچارمعضل و مشکل است. در واقع تصادف برای مخاطب بهانه ایی
می شود تا به دیدن تقابل و انقطاع بین نسل ها بنشیند. انقطاعی که ازعوامل و المانهای بیشماری نشات می گیرد که ماهواره- اینترنت- و مرحله گذارجامعه فعلی ما بعضی ازعواملی هستند که در این انقطاع نقش بسزایی دارند. در واقع در جامعه امروزبعضی از ارزشهای نسل گذشته تبدیل به ضد ارزش و موضوعی پیش پا افتاده وکم اهمیت برای نسل جوان امروزی جامعه شده است و این مقوله ایی است که درجای جای اثرقابل مشاهده است. وبه نوعی ما با نقد تکنولوژی درلایه زیرین فیلم مواجهیم، بعنوان مثال: احساس تنفری که آقای ناصری “ سروش صحت” از ماشین بعلت کشتن معشوقش مهسا پیدا کرده است. و هر جا که پژویی نقره ایی می بیند با چوب به آن حمله ورمی شود و در انتها کارش به جنون می کشد. در واقع اگر از این منظر به فیلم بنگریم با این پیش فرض مواجه می شویم که هر چه انسان بسمت صنعتی شدن و ماشینی شدن زندگی پیش می رود بیشتر زیر سلطه مخلوق دست خود می رود و از او ضربه می بیند. به لحاظ کارگردانی فیلم دارای دکوپاژمتنوع و گیرایی است. ریتم و ضربآهنگ فیلم کمک شایانی به همراهی مخاطب تا انتهای اثرمی کند. تنها ریتم درون قاب در یکی دو جا به کندی پیش می رود و نمونه آن فصل ترافیک ماشینها در بزرگراه است. اوج سکانس های فیلم، فصل تصادف و برخورد ماشینها با هم می باشد که به خوبی به تصویر کشیده شده و داوودی در این سکانس این اتفاق را از زوایای متنوعی به مخاطبش عرضه می کند. در بخش انتخاب بازیگر، به استثنای نقشهای فرعی داوودی به خوبی عمل می کند و تمام بازیگران اصلی فیلم به خوبی از عهده کاراکترهایشان برمی آیند و بازی روان و یکدستی از خود ارائه می دهند که در میان آنها بازی بیژن امکانیان و فاطمه معتمد آریا از بقیه پررنگ تر و جذاب تراست. در مجموع مخاطب در تقاطع با درامی اجتماعی روبروست که این درام دنیای امروزین ما را به بوته نقد و بازنگری می کشد. فیلمی که مخاطب هنگام بیرون آمدن ازسالن هنوز با آن درگیراست و این نشانه خوبی برای موفقیت یک فیلم به حساب می آید.