[](http://www.daal.ir/2008/11/141.php)
”حسین قاضیان” در مورد سخنان اخیر رئیسجمهور در زنجان نوشته است که ادبیات آن مورد انتقاد بسیاری در داخل و خارج کشور قرار گرفت:
گویا آقای رئیس جمهور قصد ندارند دست از سر موضوعِ پارگی بردارند. ایشان در اشاره به قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل گفتهاند “آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامهدانتان پاره شود”. گذشته از کشف عضو جدیدی به نام ”قطعنامهدان”، تکرار موضوع “پارگی” در سخنان آقای احمدینژاد هم نکتهی جالبی است. ایشان قبلاً قطعنامههای سازمان ملل را ورقپاره نامیده بودند و بعد هم مدارک دانشگاهی را در هنگام دفاع از وزارت آقای کردان در مجلس به این لقب مفتخر کردند. حالا معلوم شده است که این پارگیها میتواند تا جاهای مهمتری مثل ”قطعنامهدان” هم کشیده شود.
معمولاً وقتی آقای احمدینژاد از اینگونه عبارتپردازیها استفاده میکنند، بسیاری افراد به انتقاد از چیزی میپردازند که آن را “ادبیاتِ” نامناسب رئیسجمهور مینامند. اما چیز مهمتر و نگرانکنندهتری که پشت این ”ادبیات” خوابیده، تصویری است که آقای احمدینژاد از جهان دارند. زبان آدمها حکایتگر جهان آنان است. از زبانی که آنان به کار میبرند میتوان به جهانشان راه یافت. ممکن است اهل ادب یا اهل دیپلماسی، زبان آقای احمدینژاد را نپسندند. اما این زبان هر قدر هم که پریشانکننده باشد، آنقدرها نگرانکننده نیست که جهانی که در ذهن آقای رئیسجمهور میگذرد، میتواند مایهی دلهره باشد.
جهانی که زبان آقای احمدینژاد از آن حکایت میکند تصویری بسان یک محله یا مدرسه یا یک جمع خانوادگی دارد. بنابراین مثلاً همانطور که اگر کسی در محله خواست لاتبازی در بیاورد و حال کسی را بگیرد، کس دیگری هم پیدا میشود که میتواند حال او را بگیرد، در جهانی هم که این زبان تصویر میکند میشود به همین ترتیب عمل کرد. این جهان گویی ساختاری از خود ندارد، هر چه هست، خواست و ارداهی بالفعل انسانهاست.
این روزها هم خواهد گذشت
“محمدجواد اکبرین” با اشاره به نوشتههایی از غلامحسین ساعدی، آن را متاثرکننده یافته است:
مدتی پیش، مطلبی از نویسندهی توانای ایرانی مرحوم غلامحسین ساعدی دربارهی “پناهندهی سیاسی” خوانده بودم که به دلم نشست… نوشته بود که: “پناهندهی سیاسی کسیاست که چهره به چهره، در برابر حکومت مسلّط ایستاده، و اگر بیرون آمده،از ترس جان نبوده است. او با همان فکر مبارزه و با سلاح اندیشهی خویش ترک خاک و دیار کرده است. در این میان هستند بسیاری از نویسندگان، شاعران، نقاشان، مجسمه سازان، که سلاح آنها همان کارشان است… پناهندهی سیاسی حاضر نیست از پا بیفتد. به لقمهی نانی بسنده میکند، ناله سرنمیدهد و شکوه نمیکند…“
امروز صبح در آستانهی بیست و سومین سال مرگش در غربت، نامهای از او خطاب به عزیزتریناش را خواندم که بسیار با مطلب پیشین فاصله داشت:
”… حال من اصلاً خوب نیست، دیگر یک ذره حوصله برایم باقی نمانده، وضع مالی خراب از یک طرف، بیخانمانی از یک طرف، و اینکه دیگر نمیتوانم خودم را جمع وجور کنم. ناامید ناامید شدهام. اگر خودکشی نمیکنم فقط به خاطرِ توست… منِ بیچاره چه گناهی کرده بودم که باید به این روز بیفتم. من از همه چیز خستهام. سه روز پیش به نیت خودکشی رفتم بیرون و خواستم کاری بکنم که راحت شوم و تنها و تنها فکر غصه های تو بود که مرا به خانه برگرداند. هیچکس حوصلهی مرا ندارد… چون حقایق را میگویم”. اگرچه تا رسیدن به حال و روز غلامحسین ساعدی هنوز فاصله دارم اما با خواندن این “شکستنامه” سخت گریستم… میگذرد این روزها هم!
خاتمیمریض نیست
“محمدعلی ابطحی” با توجه به شایعاتی در مورد مریض بودن سید محمد خاتمینوشته است:
دیروز در یکی از جمع های دوستان روحانی و سیاسی بودم. آقای خاتمیهم بود. از هر دری حرف می زدیم. یکی از دوستان، خبرسازی یکی از سایت های وابسته به دولت را تعریف کرد که نوشته آقای خاتمیمریض شده و جمعی از دوستان به این بهانه عده ای را سامان دادند که به عنوان عیادت انتخاباتی به دیدارش بروند و بعداً آن را لغو کرده اند. آقای خاتمیدر این موارد لبخندهای بامزه ای می زند. معمولاً حاشیه ای نمی زند ولی این بار بهانه ای شد که از سفر کوتاه چند روز پیشش حرف بزند و از دیدارهای مفصل این روزها و جلساتی که با کارشناسان اقتصادی و سیاسی سرشناس کشور گذاشته تا اگر خواست کاندیدا شود برنامه ی جدی برای شرایط فعلی داشته باشد.
گزارش اقتصاددانان از شرایط فعلی کشور واقعاً تکان دهنده است. خیلی ها به دلیل بد بودن اوضاع اقتصادی نگران کاندیداتوری آقای خاتمیهستند ولی می گویند هر کس در این شرایط رییس جمهور شود آبرویش را باید معامله کند. حتماً اداره ی کشور در شرایط سخت فعلی و نجات آن بهتر از آن است که آقای خاتمیبه قول مادرش آماده ی قربانی شدن برای کشور نباشد.
تا گندهها به زیر کشیده نشوند…
“محمد نوریزاد” در بازگشت از سفری به منطقه خونسرخ، پستی دارد در مورد فساد دولتی که اینگونه خاتمه مییابد:
درراه باز گشت، به چند نکته اندیشیدم. یک) قاچاق کالا و مشروب و مواد مخدر درایران هیچگاه ریشه کن نخواهد شد تا مادامیکه گنده های آلوده به این ناهنجاری به زیرکشیده نشوند. چه روحانی و چه جسمانی. تجسم این به زیرکشی نیز، کمیتا قسمتی غبارگرفته به نظرمیرسد. غباری که از همین اکنون میتوان ضخامت آن را برسند چشم انداز بیست ساله نظام تماشا کرد. دو) انتظار حذف قاچاق از زندگی مردمانی که به نان شب محتاج اند، یک انتظار نامنصفانه است. سه) سواحل گسترده ما به میزانی که از مبادی غیررسمیقاچاق دریافت میکنند، چند برابرش را مدیون مبادی رسمیاند. چهار) مردمان نواحلی ساحلی ما گرسنه اند. و حتما دراین سالها ترجیح داده اند که با کارهای کم زحمت، درآمدهای ناگهانی و فراوان تری داشته باشند. این تربیت را از تهرانی ها و آدم گنده ها آموخته اند. جواب “های” از قدیم الایام گفته اند که “هوی” است.
پنج) نهادهای انتظامیو غیرانتظامی ما وقتی از مبادی رسمیو غیررسمیکشوربه واردات و صادرات نجومیکالای قاچاق مشغولند، نمیتوانند به کسانی که درسطحی نازل وبرای ارتزاق روزانه خود قاچاق میکنند، تشربزنند. شش) نیروی انتظامیما گرسنه است. با حقوق های رایج نیز سیر نمیشود. آسیب شناسی روحیه ای که وسط دریا، یا نه، درجاده، با رقمیمیلیونی مواجه میشود، هرگز دراندازه ای نیست که با چند موعظه و چند توصیه اخلاقی به همان رقم وسوسه انگیزو مستمر پشت کند. ماموران گرسنه و مردمان گرسنه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، خواه نا خواه به همزیستی مسالمت آمیزی دست خواهند یازید. ساحل خونسرخ، تنها نمونه ای طنز گونه از این همزیستی مسالمت آمیزرا به نمایش گزارده است.
رانتخوارها به جان هم میافتند
“عباس عبدی” معتقد است با کاهش خیرهکننده بهای نفت و به تبع آن کاهش درآمدهای گروههای رانتخوار، بر میزان تشنج و بیثباتی در سطوح بالای حکومتی افزوده خواهد شد:
جناح حاکم در دولت و مجلس نشان دادهاند که قادر به تعامل و گفتگوی غیر خشونتآمیز، حتی در میان خود نیستند، چه رسد که این کار را بخواهند با منتقدین و حتی مخالفین انجام دهند. در جریان استیضاح اخیر و رأی اعتماد بعدی آن روشن شد که چنین تعاملی نزد جناح حاکم وجود ندارد، و اگر هم بوده، مصداق گفتگو و تفاهم نیست، بلکه جنگ سیاسی از خلال ابلاغ نظرات به یکدیگر است. بنابراین با چنین وضعی تصور نمیرود که جناح مذکور قادر باشد که به حداقلی از تفاهم در انتخابات پیشرو نایل شود.
وقتی که در مورد مسأله واضحی مثل استیضاح وزیر کشور سابق تا این حد از تشتت و درگیری را شاهدیم، چگونه تصور میشود که در مسأله مهمی چون نامزدی برای انتخابات به وحدت برسند؟ این اتفاق تنها در صورتی رخ میدهد که شرایط و محیط سیاسی داخلی به گونه دیگری تغییر کند، که این شرایط موضوع بحث این یادداشت نیست. با کاهش درآمدهای نفتی اختلافات مذکور در جناح حاکم وضعیت شدیدتری هم پیدا میکند، زیرا سهمخواهی مفرط و نیز فرار از زیر بار پذیرش مسئولیت ناملایمات موجود و آتی و فقدان انسجام و تجربه سیاسی نزد بخش مهمی از جناح مذکور، جملگی تشتت و چند دستگی را بیش از پیش میکند. کافیست که فرصت موجود برای این رویداد از سوی منتقدان موجود از آنان سلب نگردد!
وزارت گیتز، دموکراتها را خشمگین خواهد کرد
[](http://voacapitol.blogspot.com/2008/11/blog-post_26.html)
”سیامک دهقانپور” از تازهترین تحولات در کابینه احتمالی بااراک اوباما خبرهایی تازه دارد:
به باور بسیاری اوباما سریعتر از هر رئیس جمهور منتخبی در تاریخ در حال تکمیل کابینه است. او قرار است هفته ی آینده گروه امنیت ملی خود را معرفی کند. بنا به گزارش ها ژنرال جیمز جونز شصت و پنج ساله، رهبر پیشین نیروهای ناتو و فرستاده ی ویژه به خاورمیانه که از منتقدان جنگ عراق بود، به سمت مشاور امنیت ملی منصوب خواهد شد. قرار است هیلاری کلینتون شصت و یک ساله نیز اداره ی وزارت خارجه را در دست بگیرد.
منابع دموکرات میگویند رابرت گیتز، وزیر دفاع کنونی، برای اطمینان از انتقال آرام قدرت، دست کم برای دوره ای یک ساله یا طولانی تر در مقام خود ابقاء میشود. باور عمومیبر این است که در هر دو صورت تمام مدیران زیر دست گیتز تغییر خواهند کرد. از جمله قرار است ریچارد دنزیگ، وزیر پیشین نیروی دریایی، معاونت وزارت دفاع، را بر عهده بگیرد. ابقاء گیتز شصت و پنج ساله میتواند تاکیدی باشد بر وعده ی اوباما برای انتصاب دست کم یک جمهوریخواه در کابینه اش. در عین حال بسیاری معتقدند آوردن گیتز به کابینه جناح چپ و ضد جنگ حزب دموکرات را خشمگین خواهد کرد.
گیتز در دوران بوش پدر مدیریت سی آی ای را برعهده داشت و در دولت جیمیکارتر و رونالد ریگان از مشاوران امنیت ملی بود. گفته میشود گیتز در بیرون راندن نیروهای اتحادجماهیر شوروی سابق از افغانستان نقش مهمیایفا کرد.
اسراییل و تجهیز ایران به سلاح اتمی
“عطاله مهاجرانی” برای نخستینبار، افشاگر این مسئله است که اسرائیلیها در زمان شاه قصد داشتهاند ایران را به سلاح هستهای مسلح نمایند. او خواستار افشای اسنادی در این باره است:
بررسی اسناد و مدارک رابطه دولت شاه و اسراییل نشان میدهد که ملت ما به رهبری امام چه گام بلند دورانسازی را برداشته است. حکومت ایران در حد و قواره ای بود که اسراییل برایش خط مشی تعیین میکرد، به نقطه ای رسیده است که اسراییل بقای خود را و آینده خود را در ارتباط با شیوه رفتار و مقابله ایران تحلیل میکند. به گمانم وقت آن رسیده که اسناد مذاکرات مقامات اسراییلی- اگر توسط ساواک نابود نشده باشد- منتشر شود. تا مردم ما و دنیا بدانند چگونه اسراییل در صدد تسلیح ایران به کلاهک های هسته ای بود و پولش را هم گرفت. اگر حکومت شاه بر ایران حاکم باشد؛ اسراییل و آمریکا میتوانند سلاح هسته ای در اختیار ایران بگذارند، اما اگر حکومت ملی و مردمیباشد دانش هسته ای هم نمیتواند داشته باشد!
بله. این حرفها را حالا میزنم!
یکی از نکاتی که درتمام مدت بازدید ازغرفههای مختلف ذهنم را مشغول کرده بود، تفاوت معنیدار میان غرفههای نشریات منتسب یا مرتبط به دستگاههای دولتی و یا عمومیغیردولتی(مانند شهرداریها) با غرفههای غیردولتی وخصوصی بود. متراژغرفه، نیروی انسانی فعال درغرفه، زرق وبرق غرفه، هدایای توزیع شده به میهمانان غرفه، تنوع بخشها و حتی نشریات غرفه و… برخی ازتفاوتهای قابل رویت میان متصلان به چاه نفت ومحرومان ازآن بود!
نمیدانم. اما آنچه ازتجربه 30 ساله کشورمیشود فهمید آن است که هرجا دولت و امکانات بیحد وحصر دولتی حضورغیرقابل رقابت داشتهاند نه فقط هیچگونه رشد و اعتلایی از آن منتج نشده است بلکه همه آنانی که در کنار این تانک پرقدرت خواستهاند به صورت حرفهای و ماندگارحرکتی را سامان دهند، پس ازچند صباحی در زیر چرخهای آن له شده و یا امنیت شغلیشان را در قلمزدن در فضاهای زرد و گسترشدهنده نابهنجاریهای نامانوس با فرهنگ ایرانی و اسلامیدیدهاند. بله این حرفها را امروزی میزنم که گوشهای ازمصائب این قشر را میبینم و حتما پیش از این متوجه آن نبودم. البته این اتفاق مختص به مطبوعات و جامعه رسانهای نیست. در صنعت هم جز این نمیبینیم و اقتصاد هم جزاین نیست.
حال باید دراین بین پرسید پس چگونه قراراست به چشم انداز20 ساله نظام که براساس آن باید درافق 1404 ایران به عنوان کشور برتر درهمه زمینهها در منطقه شناخته شده و سرآمد توسعه باشد، رسید؟!