زبان نامناسب دیپلماتیک

نویسنده

دانیل ورنه

ایالات متحده تنها کشوری است که از بمب اتمی استفاده کرده؛ دو بار: در هیروشیما و ناگازاکی در پایان جنگ دوم جهانی. در آن زمان، ایالات متحده تنها کشوری بود که چنین سلاحی را دراختیار داشت. اما وقتی اتحاد جماهیر شوروی به بمب اتمی دست یافت، وضعیت بین المللی کاملاً تغییر کرد و الگوی “اطمینان از تخریب متقابل” [MAD] به عنوان یک الگوی تعادل اتمی مطرح شد. درواقع، اساس آن الگو سرکوب های هسته ای بود که می توانست منجر به نابودی هر یک از طرفین شود. جنگ افزار هسته ای طوری درنظر گرفته می شد که گویی “شبیه به هیچ سلاح دیگری نیست”؛ جنگ افزاری که هرگز نباید از آن استفاده کرد و بدین ترتیب هیچ یک از طرفین از ترس سلاح های طرف مقابل جرات آغاز جنگ را نداشت. این درواقع تضمینی بود برای اینکه هیچ گونه جنگی خارج از چارچوب تسلیحات کلاسیک به وقوع نپیوندد.

هفته گذشته آقای شیراک در زمان مصاحبه خود با نیویورک تایمز، اینترنشنال هرالد تریبون و نوول ابزرواتور، مطمئناً این تئوری سرکوب “سیستماتیک” در سال های 1960 را در ذهن می پروراند: “من می گویم که دراختیار داشتن یک یا دو بمب هسته ای آنچنان هم خطرناک نیست…” آقای رییس جمهور در ادامه افزود ایران از ترس “سرکوب های جمعی”، مطمئناً در استفاده از این بمب ها احتیاط و تردید بسیاری به خرج خواهد داد. و این اساس و بنیان سرکوب هسته ای است.

ژاک شیراک همچنین به خطر دیگری اشاره کرد: گسترش جنگ افزارهای هسته ای. در زمان جنگ سرد، نظریه پردازان در آنچه که آن را “تعادل وحشت” نامیده بودند، نقطه ضعف هایی یافت کردند. مسلماً منطق سرکوب بین دو سردمدار هسته ای قابل اجرا بود، ولی به شرطی که هر دو از قوانین و اصول یکسانی تبعیت کنند. البته این مسأله در آن زمان صرفاً در”انحصار دوقطبی” امریکا و شوروی قابل اجرا بود.

با این حال، برخی از ناظرین امر از این نگران بودند که شاید اصولی که در مورد ایالات متحده صادق است، در مورد شوروی صادق نباشد. آنها پس از ظهور قدرت های اتمی جدید، مانند چین و روسیه، به تدریج بر این موضوع هم عقیده شدند که شاید این بازی کاملاً اشتباه باشد، به ویژه اینکه به تدریج بر تعداد دارندگان سلاح اتمی نیز افزوده می شد.

پیمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای مطروحه در سال 1968 می بایست با این خطر دست و پنجه نرم می کرد و البته می توان اذعان داشت که تا حدودی نیز در این امر موفق بوده است. در چارچوب این پیمان، کشورهای بسیاری از دستیابی به سلاح هسته ای چشم پوشی کردند، ولی ازطرف دیگر برخی از کشورها، مانند هند، پاکستان، اسراییل و کره شمالی چنین تسلیحاتی را برای خود تأمین نمودند. با این حال، نظریه پردازان سرکوب هسته ای معتقدند دراختیار داشتن سلاح اتمی می تواند یک اثر منطقی درپی داشته باشد. آنها به عنوان مثال، به درگیری های کشمیر اشاره می کنند که منجر به وقوع جنگ بین هند و پاکستان نشده و مطمئناً دلیل آن دراختیار داشتن بمب اتمی توسط این دو کشور است. آیا می توان چنین استدلالی را درخصوص احمدی نژاد، که وعده نابودی اسراییل را سر می دهد، نیز به کار برد؟

اظهارات، تردیدها و تکذیب های شیراک نشان می دهد او بین “منطق سرکوب” و ترس از گسترش اتمی مردد مانده. البته می توان کاملاً از مورد اول دفاع کرد، به ویژه اینکه سیاست تدافعی فرانسه نزدیک به نیم قرن بر این دیدگاه استوار بوده است؛ یعنی می توان به ایران اجازه داد تحت نظارت های بین المللی به غنی سازی اورانیوم بپردازد. آنچه که امروز امکان پذیر و عملی به نظر می رسد، چهار سال پیش، یعنی زمانی که اروپایی ها با ایران وارد مذاکره شدند تا از دستیابی به سلاح هسته ای صرف نظر کند، به هیچ وجه امکان پذیر نبود.

اکنون مسأله ترس از گسترش اتمی و احتمال انجام عملیات نظامی امریکا تحقق چنین رویکردی را کم رنگ نموده. با توجه به شکست مذاکرات و همچنین امکان اعمال فشار از سوی ایران بر کشورهای اروپایی، ازجمله نیروهای فرانسوی مستقر در لبنان، اکنون زمان آن فرا رسیده که از خود بپرسیم: آیا استراتژی هایی که تاکنون اتخاذ شده، بجا و درست بوده اند؟

به علاوه نباید فراموش کرد که خبط و انحراف بزرگی که در تحلیل های سطحی و در “زبان نامناسب دیپلماتیک” به چشم می خورد، می تواند در نهایت بسیار خانمان برانداز تمام شود.

منبع: لوموند، 8 فوریه 2007

مترجم: علی جواهری