به بازداشتها عادت کرده ایم؟ به احضار، تفتیش خانه و محل کار عادت کرده ایم؟ به ممنوع الخروج شدن، به بیانیه و پتیشن عادت کرده ایم؟ نه فقط فعالان زن و فعالان جامعه مدنی، که بازجویان و بازداشت کنندگان و احتمالا زندانبانان نیز به این شرایط خو گرفته اند؟
شرایط؟! منظورم از شرایط ما صدای یک سویه ای است که گویا هرگز شنیده نشده و قرار نیست شنیده شود. نتیجه این شرایط و این صدای یک سویه همیشه یک پاسخ و یک رفتار بوده است؛ اقدام علیه امنیت ملی. امنیت کشور ما با تقویت جامعه مدنی به هم می ریزد! امنیت ملی ما با داشتن حقوق برابر یا طلب کردن آن به هم می ریزد. امنیت ملی ما با قانونی که تبعیض آمیز نیست و عد الت در آن رعایت شده به هم می ریزد. امنیت ملی ما با همه خواسته هایی که اگر محقق شود، کشور به سمت عدالت و تناسب و تعادل و در نتیجه قوت و قدرت پیش خواهد رفت به هم می ریزد.
از سویی ماه گذشته شاهد اتفاق نادری در چند سال اخیر بودیم. بازار در شهرهای بزرگ تعطیل شد: اتفاقی که نه مردم و نه دولت-مردان کشور به آن اصلا عادت نداشتند. بازار تعطیل شد. در بازار بزرگ تهران، در راسته بزازان، فروشگاه کوچک پارچه فروشی که بر خلاف سایر فروشگاه های تعطیل باز و مشغول فروش پارچه بود، براحتی و در مقابل دیدگان خریداران تهدید شد، سپس خودش خریداران را از مغازه بیرون کرد و کرکره را پایین کشید. اما به ذهن هیچ کس نرسید که اقدام تهدید کنندگان و تعطیل کنندگان بازار، اقدام علیه امنیت ملی کشوری است که از چهارسوی دنیا تحریم اقتصادی شده است. قیمتها بالا رفت. فشار اقتصادی بر مردم قشر متوسط و پایین متوسط بیشتر شد، ایران این بار به خاطر اعتصاب بازاریان در شهرهای بزرگ، در صدر اخبار قرار گرفت. بواقع امنیت اقتصادی و جانی و روانی بخش گسترده ای از کشور در معرض تهدید و آسیب قرار گرفت. اما کسی نگفت که امنیت ملی کشور تهدید شده است.
در نهایت دولت با پیشنهادی جدید مبنی بر تعویق یک ساله طرح مالیاتی اش، عقب نشینی خود را رسما اعلام کرد تا بار دیگر بازاریان، به همه ثابت کنند که آنچه حرف آخر را می زند، نه سیاست، نه فرهنگ، نه مسائل اجتماعی، که اقتصاد است.
بازاریان اعتصاب کردند. بسته شدن بازار اگر چه بظاهر اعتراضی صنفی است، اما به خاطر آسیبهای اقتصادی اش به قشر کم درآمد جامعه، به هیچ وجه اعتراضی مدنی محسوب نمی شود و تنها دربرگیرنده منافع اقتصادی – سیاسی عده ای است که در قبال آن فشار اقتصادی و اجتماعی بر مردم عادی مضاعف می شود. اما مواجهه دولت – مردان ایران با این تصمیم جمعی، صنفی، گروهی… بسیار قابل کالبد شکافی است و نشان از تاثیرات قدرت اقتصاد سنتی بازار بر روابط سیاسی ایران و ضعف در برابر این قدرت اقتصادی است. چنانکه دیدیم، این اعتراض غیر مدنی، اگر چه خوشبختانه با خشم و خشونت و سرکوب روبرو نشد. اما از آن سو با مهرورزی و عقب نشینی کسانی روبرو شد که مسالمتجویانه ترین صدای گفت و گوی جنبشهای اجتماعی از جمله زنان را با خشن ترین و غیر منصفانه ترین واکنشها پاسخ گفته اند.
در دو هفته گذشته، خبرها باز حکایت از بازداشت و احضار و تفتیش خانه فعالان زن داشت. در حالی که همه حرف جنبش زنان، بر سر خواسته های اجتماعی، فرهنگی و قانونی شان است. زبان و روش تعامل آنها با حکومتگران، مسالمت آمیز و صلح جویانه بوده است. خواسته هایشان هرگز در تضاد و تعارض با منافع عمومی جامعه نبوده و به عکس خواستار ارتقای وضع عمومی زنانی هستند که زنان و مادران و دختران همین جامعه اند.
این تبعیض سیاسی در مواجهه با دو کنش اجتماعی نشانه چیست؟ چرا جامعه مدنی و فعالان جنبش های اجتماعی و بویژه زنان، برای دولت ایران هراس انگیزند اما کنش تهدید آمیز بازار، تهدید ملی محسوب نمی شود؟ ایا بهتر نیست به جای واژه ”ملی”، واژه کاربردی تری در اتهام های یاد شده به کار رود؟ زیرا آنچه زنان به دنبال آنند اما از آن بوی هراس و تهدید به مشام می رسد، منافع ملی است و فشار اقتصادی که با مماشات دولتی روبرو می شود، کاملا مغایر با منافع ملی. سخن نگارنده این نیست که همان برخورد سرکوبگرانه ای که با جنبشهای اجتماعی می شود را در مواجهه با بازاریان نیز شاهد باشیم. اگر چه بازاریان باید پاسخگوی رفتاری که موجب ستم بیشتر به قشر کم در آمد جامعه – که البته از نظر شمار در اکثریتند- باشد، اما نکته من این است که معلوم می شود آنچه در این گذار کاملا نادیده انگاشته و قابل اغماض شده است، منافع ملی مردمی است که می خواهند به هر روی که شده از در تعامل و گفت و گو با حکومتگران سخن بگویند؛ مردمی که تجربه انقلاب و جنگ و تحریم ها به آنان آموخته است که در سایه سنگین این هر سه، نمی شود آینده را ساخت. مردمی که آموخته اند تنها راه نجات فرزندانشان برای حرکت به سمت جامعه ای باز و سالم و تعامل با جهان، راه مدنی و صلح است.
اما… ما نه بازداشت و نه به تفتیش و نه به زندان و نه به سرکوب عادت نکرده ایم! ما فقط تلاش کرده ایم که عادت زندان و چماق و سرکوب را از سر سرکوبگر بیندازیم. این نه به معنی تسلیم است و نه به معنی هراس. چیزی جز آنچه می گوییم و می نویسیم برای پنهان کردن در پستوی خانه ها و کامپیوترها و دستنوشته هایمان نیست! اما…. آیا در این بین گوش شنوایی نیز هست؟