به سرکوب عادت نکرده ایم

آسیه امینی
آسیه امینی

به بازداشتها عادت کرده ایم؟ به احضار، تفتیش خانه و محل کار عادت کرده ایم؟ به ممنوع الخروج شدن، به بیانیه و پتیشن ‏عادت کرده ایم؟ نه فقط فعالان زن و فعالان جامعه مدنی، که بازجویان و بازداشت کنندگان و احتمالا زندانبانان نیز به این ‏شرایط خو گرفته اند؟

‏ شرایط؟! منظورم از شرایط ما صدای یک سویه ای است که گویا هرگز شنیده نشده و قرار نیست شنیده شود. نتیجه این ‏شرایط و این صدای یک سویه همیشه یک پاسخ و یک رفتار بوده است؛ اقدام علیه امنیت ملی. امنیت کشور ما با تقویت ‏جامعه مدنی به هم می ریزد! امنیت ملی ما با داشتن حقوق برابر یا طلب کردن آن به هم می ریزد. امنیت ملی ما با قانونی ‏که تبعیض آمیز نیست و عد الت در آن رعایت شده به هم می ریزد. امنیت ملی ما با همه خواسته هایی که اگر محقق شود، ‏کشور به سمت عدالت و تناسب و تعادل و در نتیجه قوت و قدرت پیش خواهد رفت به هم می ریزد. ‏

از سویی ماه گذشته شاهد اتفاق نادری در چند سال اخیر بودیم. بازار در شهرهای بزرگ تعطیل شد: اتفاقی که نه مردم و نه ‏دولت-مردان کشور به آن اصلا عادت نداشتند. بازار تعطیل شد. در بازار بزرگ تهران، در راسته بزازان، فروشگاه ‏کوچک پارچه فروشی که بر خلاف سایر فروشگاه های تعطیل باز و مشغول فروش پارچه بود، براحتی و در مقابل دیدگان ‏خریداران تهدید شد، سپس خودش خریداران را از مغازه بیرون کرد و کرکره را پایین کشید. اما به ذهن هیچ کس نرسید که ‏اقدام تهدید کنندگان و تعطیل کنندگان بازار، اقدام علیه امنیت ملی کشوری است که از چهارسوی دنیا تحریم اقتصادی شده ‏است. قیمتها بالا رفت. فشار اقتصادی بر مردم قشر متوسط و پایین متوسط بیشتر شد، ایران این بار به خاطر اعتصاب ‏بازاریان در شهرهای بزرگ، در صدر اخبار قرار گرفت. بواقع امنیت اقتصادی و جانی و روانی بخش گسترده ای از ‏کشور در معرض تهدید و آسیب قرار گرفت. اما کسی نگفت که امنیت ملی کشور تهدید شده است. ‏

در نهایت دولت با پیشنهادی جدید مبنی بر تعویق یک ساله طرح مالیاتی اش، عقب نشینی خود را رسما اعلام کرد تا بار ‏دیگر بازاریان، به همه ثابت کنند که آنچه حرف آخر را می زند، نه سیاست، نه فرهنگ، نه مسائل اجتماعی، که اقتصاد ‏است. ‏

بازاریان اعتصاب کردند. بسته شدن بازار اگر چه بظاهر اعتراضی صنفی است، اما به خاطر آسیبهای اقتصادی اش به قشر ‏کم درآمد جامعه، به هیچ وجه اعتراضی مدنی محسوب نمی شود و تنها دربرگیرنده منافع اقتصادی – سیاسی عده ای است ‏که در قبال آن فشار اقتصادی و اجتماعی بر مردم عادی مضاعف می شود. اما مواجهه دولت – مردان ایران با این تصمیم ‏جمعی، صنفی، گروهی… بسیار قابل کالبد شکافی است و نشان از تاثیرات قدرت اقتصاد سنتی بازار بر روابط سیاسی ‏ایران و ضعف در برابر این قدرت اقتصادی است. چنانکه دیدیم، این اعتراض غیر مدنی، اگر چه خوشبختانه با خشم و ‏خشونت و سرکوب روبرو نشد. اما از آن سو با مهرورزی و عقب نشینی کسانی روبرو شد که مسالمتجویانه ترین صدای ‏گفت و گوی جنبشهای اجتماعی از جمله زنان را با خشن ترین و غیر منصفانه ترین واکنشها پاسخ گفته اند. ‏

در دو هفته گذشته، خبرها باز حکایت از بازداشت و احضار و تفتیش خانه فعالان زن داشت. در حالی که همه حرف جنبش ‏زنان، بر سر خواسته های اجتماعی، فرهنگی و قانونی شان است. زبان و روش تعامل آنها با حکومتگران، مسالمت آمیز و ‏صلح جویانه بوده است. خواسته هایشان هرگز در تضاد و تعارض با منافع عمومی جامعه نبوده و به عکس خواستار ارتقای ‏وضع عمومی زنانی هستند که زنان و مادران و دختران همین جامعه اند. ‏

این تبعیض سیاسی در مواجهه با دو کنش اجتماعی نشانه چیست؟ چرا جامعه مدنی و فعالان جنبش های اجتماعی و بویژه ‏زنان، برای دولت ایران هراس انگیزند اما کنش تهدید آمیز بازار، تهدید ملی محسوب نمی شود؟ ایا بهتر نیست به جای واژه ‏‏”ملی”، واژه کاربردی تری در اتهام های یاد شده به کار رود؟ زیرا آنچه زنان به دنبال آنند اما از آن بوی هراس و تهدید به ‏مشام می رسد، منافع ملی است و فشار اقتصادی که با مماشات دولتی روبرو می شود، کاملا مغایر با منافع ملی. سخن ‏نگارنده این نیست که همان برخورد سرکوبگرانه ای که با جنبشهای اجتماعی می شود را در مواجهه با بازاریان نیز شاهد ‏باشیم. اگر چه بازاریان باید پاسخگوی رفتاری که موجب ستم بیشتر به قشر کم در آمد جامعه – که البته از نظر شمار در ‏اکثریتند- باشد، اما نکته من این است که معلوم می شود آنچه در این گذار کاملا نادیده انگاشته و قابل اغماض شده است، ‏منافع ملی مردمی است که می خواهند به هر روی که شده از در تعامل و گفت و گو با حکومتگران سخن بگویند؛ مردمی که ‏تجربه انقلاب و جنگ و تحریم ها به آنان آموخته است که در سایه سنگین این هر سه، نمی شود آینده را ساخت. مردمی که ‏آموخته اند تنها راه نجات فرزندانشان برای حرکت به سمت جامعه ای باز و سالم و تعامل با جهان، راه مدنی و صلح است.‏

‏ اما… ما نه بازداشت و نه به تفتیش و نه به زندان و نه به سرکوب عادت نکرده ایم! ما فقط تلاش کرده ایم که عادت زندان ‏و چماق و سرکوب را از سر سرکوبگر بیندازیم. این نه به معنی تسلیم است و نه به معنی هراس. چیزی جز آنچه می گوییم ‏و می نویسیم برای پنهان کردن در پستوی خانه ها و کامپیوترها و دستنوشته هایمان نیست! اما…. آیا در این بین گوش ‏شنوایی نیز هست؟ ‏