نیم نگاه ♦ چهار فصل

نویسنده
مرضیه حسینی

درگذشت هارولد پینتر نمایشنامه نویس برجسته و برنده جایزه نوبل در هفته گذشته، با روخوانی نمایشنامه خیانت وی در ‏خانه هنرمندان ایران مصادف بود. در این جلسه نمایشنامه نویسان ایرانی و مترجمان آثار پینتر از زندگی و آثار وی ‏سخن گفتند… ‏

haroldpinter1.jpg


‎ ‎پینتر آدم مهمی در نمایشنامه‌نویسی جهان است‏‎ ‎

نمایشنامه “خیانت” نوشته هارولد پینتر در آخرین روز زندگی این نمایشنامه‌نویس (چهارم دی ماه 1387) در خانه ‏هنرمندان ایران روخوانی شد. این نمایشنامه در سلسله جلسات نمایشنامه‌خوانی “دورتا دور دنیا” به کارگردانی محمد ‏یعقوبی و با بازی آیدا کیخایی، علی سرابی و اشکان جنابی روخوانی شد. برگردان متن نمایشنامه “خیانت” به فارسی را ‏نگار جواهریان و تینوش نظم‌جو برعهده داشتند.‏

محمد یعقوبی در یادداشتی برای نمایش “خیانت” اینگونه می‌نویسد: «زبان به ظاهر ساده و فاقد پیچیدگی‌های مخل و ‏مرعوب‌کننده، طنز، جزئی‌نگری و ماجراهای فهمیدنی و جالب توجه، راز ماندگاری پینتر در جهان است. اما اگر پینتر ‏به این شگردهای خود بسنده کرده‌بود بی‌گمان نمایشنامه “خیانت” هنوز چیزی کم داشت. آنچه نمایشنامه “خیانت” را در ‏میان دیگر آثار او ویژه کرده‌است فرم روایت آن است، حرکت از اکنون به گذشته و هرازگاهی گامی به پیش.»‏

هارولد پینتر نمایشنامه‌نویسی است که آثار او در ایران، بیشتر در جلسات نمایشنامه‌خوانی ارایه شده‌اند. بعد از روخوانی ‏نمایش “خیانت” توسط گروه محمد یعقوبی در خانه هنرمندان ایران، محمد چرمشیر (نمایشنامه‌نویس) مطالبی را درباره ‏ویژگی‌های آثار هارولد پینتر بیان کرد:‏

‏«هارولد پینتر را ما قبل از انقلاب با چاپ آثارش در حوزه تئاتر می‌شناختیم. البته نه اینکه همه کارهای پینتر ولی ‏عمده‌ترین و مهم‌ترین کارهایش پیش از انقلاب توسط مترجمان خوب مملکتمان ترجمه شد و به دست ما رسید و بعد ‏اجراهای بسیار خوبی از همان آثار در همان سال‌ها اتفاق افتاد. بعد از انقلاب یک انسان نازنین به مملکت خودش برگشت ‏و به دلیل آشنایی خیلی خوب با پینتر و گروه او یک بازشناسی دوباره را از آثار پینتر در اختیار تئاتر ایران قرار داد و ‏جا دارد اینجا از او تقدیر کنیم. زنده یاد پروانه مژده.‏

او وقتی به دانشگاه آمد، به عنوان کسی که زنده‌ترین و نزدیک‌ترین برخورد را با آرا و عقاید پینتر داشت یک مرتبه دیگر ‏پینتر را به ما و به جامعه تئاتری ما معرفی کرد. حضور پروانه مژده سبب شد که دانشجویانش و دانشجویان رشته تئاتر ‏دوره‌ای که پروانه مژده مشغول به تدریس بود به شدت رویکردشان به سمت پینتر و از پینتر به نوعی که پینتر نمایشنامه ‏می‌نوشت جلب شود.‏

به نظرم می‌آید که این برخورد که به شدت برخورد آموزشی و از جهتی انتقادی بود با کار پینتر، تأثیر بسیار زیادی در ‏نحوه نوشتن نویسندگان جوان آن روز و نویسندگان به هرحال ریش و سبیل پیدا کرده بعدها گذاشت. اتفاقی که به نظر من ‏امروز کسرش در تئاتر ایران بسیار زیاد دیده می‌شود، در واقع رغبت به اینکه ما برویم و نمایشی را که به وسیله یک ‏نمایشنامه‌نویس بزرگ نوشته‌شده بخوانیم، درست بخوانیم، با آن آشنا شویم و اساساً تقلیدش کنیم. تقلید کنیم تا بتوانیم یاد ‏بگیریم. تقلید کنیم تا ایده‌های نو را کم کم در حوزه نمایشنامه‌نویسی وارد تئاترمان کنیم. این اتفاقی است که امروز ‏متأسفانه نمی‌افتد. جوانان پرشور ما همین طور قلم را به دست می‌گیرند و پی در پی می‌نویسند و کارهایشان را عرضه ‏می‌کنند بدون اینکه این پشتوانه وجود داشته‌باشد. پروانه مژده در آن تاریخ این موهبت بزرگ را به ادبیات نمایشی ما و ‏نمایشنامه‌نویسان دوره خودش اعطا کرد و واقعاً یاد و خاطره‌اش پاینده باشد. دلم نیامد که از مرحوم دکتر پروانه مژده ‏وقتی داریم درمورد پینتر صحبت می‌کنیم، یاد نکنیم.‏

وقتی مارتین اسلین بالأخره در سال 1970 آمد و مانیفستی را تهیه کرد از نوع تئاتری که در آن سال‌ها و در آن دهه ‏داشت در اروپا اتفاق می‌افتاد و این مانیفست را به اسم “تئاتر پوچی، تئاتر عبث‌گرا” تنظیم کرد و مشخصات این نوع ‏تئاتر را برشمرد و عرضه کرد، خواه ناخواه به دلیل مشخصه‌هایی که مارتین اسلین در کارش روی آن‌ها انگشت گذاشته ‏بود نمایشنامه‌نویسان بسیاری در این چهارچوب قرار گرفتند، از جمله هارولد پینتر. هر چند که در همان دوره‌ای که ‏اسلین آمد و اسم پینتر را هم در لیست اعضای این مانیفست گذاشت مناقشه بزرگی درگرفت. مناققشه از آنجا شروع شد ‏که درست هست که بسیاری از لحظات پینتر لحظاتی است که در نویسندگان مشابه‌اش پیدا می‌شود اما چیزی در هارولد ‏پینتر وجود داشت که در دیگر نویسندگان هم‌دوره و داخل تعریف مانیفست مارتین اسلین نمی‌گنجید و چیزی فراتر از آن ‏بود و آن هم نگاه جغرافیایی پینتر به درامش بود و به چیزی که می‌نوشت.‏

haroldpinter2.jpg


اگر در نمایشنامه‌نویسان عبث‌گرا، ما وجوه جهانی را به بعنوان یک کلیت، برخورد انسان با جهانی که پیرامونش را ‏گرفته و بازتابی که از این برخورد شخصیت‌ها با جامعه حاصل می‌شود که چیزی است مساوی است با انهدام، زوال، از ‏هم پاشیدگی و غیره، اگر این، آن فضایی بود که نویسندگان مورد نظر مارتین اسلین دارای آن بودند؛ آن کسانی که این ‏مناقشه را شروع کردند معتقد بر این بودند که پینتر نه بر این وجوه به عنوان وجوه فلسفی که به عنوان نمایشنامه‌نویسی ‏که دارد از جامعه خودش و جغرافیای جامعه خودش حرف می‌زند این نکات را وارد کرده. خیلی‌ها تأکید بسیاری مثلاً بر ‏نمایشنامه “فاسق” پینتر می‌گذاشتند و ادعایشان این بود که درست است که ما نمی‌توانیم در جامعه اروپایی یا هر جامعه ‏دیگری منجمله جامعه اروپایی نمی‌توانیم با فاسق‌های زن‌هایمان بنشینیم و عرق بخوریم و با یکدیگر صحبت کنیم ولی در ‏جامعه انگلستان این وجه وجود دارد. این آدم‌ها می‌توانند به دلیل وجوهات فرهنگی در کنار یکدیگر بنشینند و این ادعا ‏در واقع آمد که این چیزی که ما داریم به‌عنوان زوال، به عنوان از هم پاشیدگی از آن یاد کنیم اساساً وقتی در حیطه ‏جغرافیایی و حیطه اجتماعی یک جایی به اسم انگلستان با آن برخورد می‌کنیم دیگر چیزی به معنای فروپاشیدگی و ‏اضمحلال نیست بلکه یک روند و حرکت فرهنگی و اجتماعی است. در واقع با این گفتگو پینتر را در لب مرز و خط ‏نویسندگان زوال ـ نویسندگان عبث نگه داشتند و به نظرم مجال را برای پینتر به وجود آوردند که فارغ از مناقشه‌هایی که ‏داشت اتفاق می‌افتاد در همان دو دهه بعد، خلاصش کنند و پینتر آموزه‌هایی را، تجربه‌هایی را آموزه کند، آزمایش کند که ‏نه تنها کمک کرد به روند نمایشنامه‌نویسی خودش که کمک کرد به اساساً نمایشنامه‌نویسی دنیا که پهلو به پهلو شود. پینتر ‏آدم مهمی است در نمایشنامه‌نویسی جهان. در واقع چیزهایی را به نمایشنامه‌نویسی دنیا عرضه کرد شاید که یگانه باشد. ‏مهم‌ترین ویژگی‌هایی که پینتر به نمایشنامه‌نویسی اضافه کرد شاید چیزی بود که تا دوره پینتر ما خیلی به آن توجه ‏نمی‌کردیم و نمایشنامه‌نویسی جهان، خیلی به آن دقت نداشت. چیزی به اسم توزیع صحنه. چیزی که در واقع قبل از پینتر ‏فقط و فقط یک پیشنهاد نویسندگی، پیشنهاد نویسنده کارگردان برای بهتر تصور کردن چیزی بود که در نمایشنامه در حال ‏اتفاق بود و بعد از پینتر توزیع صحنه تنها و تنها این وظیفه را بر دوش نکشید. تبدیل شد به جزئی اصلی از تنه ‏نمایشنامه. پینتر با دقت و ظرافت دو عنصر سکوت و مکث را در نمایشنامه‌نویسی تعریف دوباره کرد و به عنوان دو ‏عنصر کارساز شروع کرد از آن‌ها استفاده کردن که بعدها در گفتگوهای مفصلی که انجام داد شروع کرد به معنا کردن ‏این چیزی که ما امروز به عنوان مکث و سکوت در کارهایش می‌بینیم.‏

شما امروز در اجرای محمد یعقوبی که خیلی خوب این فضا را طراحی کرده‌بود دائماً این دو واژه را شنیدید. “مکث”، ‏‏”سکوت”، “مکث”، “سکوت”.‏

فقط قرار بر این نبود که اینجا یک سکوتی برقرار شود و یک سکون خیلی خیلی کوتاهی اتفاق بیفتد. قرار هست که ما از ‏این مکث و سکون به تغییراتی که این تغییرات به تغییر جهان کاراکترها، به تغییر اوضاع روحی کاراکترها، به تغییر ‏اوضاع رابطه فرد با فردشان بیانجامد نگاه بکنیم. خیلی‌ها در همین دوره‌هایی که برای اولین بار پینتر ترجمه شد به دلیل ‏همین ماجرا که فکر می‌کردند خواننده‌هایشان با برخورد به مکث‌ها و سکوت‌های پی در پی ممکن است خسته شوند خود ‏به خود شروع کردند به حذف کردن این قضایا و سعی کردند هارولد پینتر را اصلاح کنند و بعدها که ترجمه‌های ‏گفتگوی پینتر در نشریات ایرانی درآمد و در مورد این دو واقعه مهم نمایشنامه‌نویسی ما به توجهات و توضیحاتش دقت ‏کردیم دیدیم که این کم کم در ترجمه‌های بعدی و و در برخوردهای بعدی با پینتر بازگشت و به جای خودش رسید.‏

سکوت برای پینتر خیلی حیاتی است. سکوت نه تنها فاصله بین گفتار است بلکه خودش جهان یا فضایی است که در آن‌جا ‏کاراکترها این فضا را پیدا می‌کنند که نسبت به هم تغییرات تازه‌ای را ایجاد کنند. آنچه را که مکث‌ها هم در واقع به نوع ‏دیگری همین وظایف را به عهده گرفته‌اند و انجام دادند. این در مورد مکث‌ها و سکوت‌ها که به هر حال بحث مفصل‌تری ‏را می‌طلبد که اساساً چه مواردی را پینتر به عنوان وظیفه بر عهده هر کدام از این دو مورد می‌گذارد، نکته دومی که ‏پینتر خیلی شفاف و روشن‌تر از هر نمایشنامه‌نویس دیگری به تئاتر دنیا هدیه کرد تفکیک کردن درون نمایش یعنی آن ‏چیزی که بین کاراکترهای موجود در فضا و مکان نمایشنامه در حال وقوع هست و چیزی که در بیرون جهان این ‏کاراکترها قرار دارد و جدا کردن مرز این دو تا شاید بهترین و مهم‌ترین پیشنهادش را به نمایشنامه‌نویسی جهان عرضه ‏کرد.‏

haroldpinter3.jpg


در پینتر ما شاهد دو جهان هستیم. جهانی که کاراکترها دائماً با هم در آنجا در مکانی واحد در حال گفتگو و ساختن آن ‏جهان هستند و جهان پیرامونی که انگار در بیرون از این مکان قرار دارد. در بیرون از این فضای اکنونی قرار دارد. ‏فضایی است پر از تهدید، فضایی است نامعلوم، فضایی است که انگار کاراکترها از دست آن فضا به این فضای الآن، ‏اکنونی و اینجایی پناه آوردند و خیلی سخت است که دوباره بخواهند به آن فضای ترسناک، وهم‌آلود و خوفناکی که در ‏بیرون از چهارچویه‌های مکانی‌شان آن‌ها را احاطه کرده برگردند. برای همین اینجا می‌خواهند بمانند. برای همین این ‏فرصت را پیدا می‌کنند که از اینجا ماندن و از بیرون نرفتن شروع کنند به واکاوی یکدیگر. شروع کنند به خرد کردن و ‏جزء کردن و یک نوعی طبقه‌بندی، دسته‌بندی و جزء کردن همدیگر. این حضور در فضا و مکان درون از ترس مکان ‏بیرون سبب شد که باز یک اتفاق بسیار بسیار درخشان در نمایشنامه‌نویسی جهان بیفتد. چیزی که می‌گویند با پینتر کلید ‏اولیه‌اش خورده شد. آن چیزی بود که تا قبل از پینتر، نمایشنامه‌نویسی جهان مبتلایش بود، کاراکتری که اگر قرار است ‏شناخته شود باید پیشینه‌اش به عنوان یک شناسنامه مورد بررسی قرار بگیرد یعنی آن چیزی که از روانشناسی کلی به ‏ادبیات نمایشی آمده بود. پیدا کردن یک پیشنه برای کاراکتر و برخورد پیشینه‌های کاراکترها یا جستجو در پیشینه ‏کاراکتر‌ها برای پیدا کردن آن علت برخوردی که بین دو کاراکتر صورت می‌گیرد. در واقع پینتر با درایت اولین ‏جرقه‌های این نگاه را زد که ما کاری به کاراکترها و پیشینه‌هایشان نداریم. ما کاراکتر را در لحظه‌اش، در برخوردش، ‏در موقعیتی که در آن قرار گرفته می‌سنجیم، برخورد می‌کنیم و داوری‌اش می‌کنیم و این کمک کرد ادبیات نمایشی جهان ‏کمی با موضع ادبیات فرویدی فاصله بگیرد و کاراکتر را از زوایای دیگری غیر از این زوایایی که انگار به صورت ‏یک جو عمومی، به صورت یک نگاه عادتی می‌خواست که ما کاراکتر را ببینیم از آن فاصله بگیریم. این نگاه پینتر واقعاً ‏بعدها در نمایشنامه‌نویسان بعدی اثرات بسیار غریبی را گذاشت. مهم‌ترین تأثیر را شاید در نمایشنامه‌نویسان دهه 90 ‏انگلسی‌زبان گذاشت و مهم‌ترینشان آدمی است به نام سارا کین که در واقع از این برخورد کاراکتر با موقعیت بدون ‏پیشینه روانشناسی‌اش یک خشونتی را از این برخورد و موقعیت بیرون کشید که بعدها خود پینتر با اینکه شروع‌کننده این ‏راه بود به شدت تحت تأثیر این زن بزرگ نمایشنامه‌نویسی جهان و انگلستان قرار گرفت و مدعی است که “زبان ‏پشت‌کوهی” را اساساً بر اساس این آموزه‌هایی که از سارا کین آموخته است به رشته تحریر درآورده.‏

پینتر واقعاً آدم بزرگی است و من به شما پیشنهاد می‌کنم که حتماً خیلی زیاد پینتر را بخوانید. پینتر آموزه‌های بسیار ‏زیادی برای نمایشنامه‌نویسی، برای تئاتر دارد و به خصوص برای تئاتر ما که متأسفانه این روزها خیلی در سطح ‏حرکت می‌کند. می‌دانم به دلایل بسیار بسیار زیاد که جای ذکرش اینجا نیست پینتر به دست ممیزی این اداره نمایشی از ‏ما گرفته شد و اجازه داده نشد که ما با آن انس و الفت پیدا کنیم ولی این روزها که کمی اداره سانسور حواسش به پینتر ‏نیست از فرصت استفاده کنید و پینتر بخوانید. پینتر برای نمایشنامه‌نویسی و تئاتر ما خیلی خیلی کارساز است همانطور ‏که برای تئاتر دنیا کارساز بوده.»‏

همچنین تینوش نظم‌جو (یکی از مترجمان نمایشنامه “خیانت”) در یادداشتی از “خیانت” گفته‌است:‏

‏«یک فصل جدید، این واژه زیبا، فصل جدید، نفسی تازه، نگاهی نو، تجربه‌ای پویا، تئاتر امروز، نمایشنامه‌نویس دیروز، ‏تماشاچی فردا، دورتادور دنیا، سکوت و تاریکی، فضایی گمشده، جستجو در ناشناخته‌ها، روحی سرگردان در خانه‌ای به ‏نام ایران، روایت عشق و وعده‌های بیهوده، یک دادگاه بی‌حیا، یک زن سرخ و دو مرد سیاه، یک پیک خسته از راه، رازها ‏و دروغ‌ها، زیباتر از تمام حقیقت‌ها، شمشیر مرد آغشته به پیکر زن‌ها، پیکری متمایل به پیش، لب‌های پر از تمنا، ‏هاله‌ای از نور در ظلمات، عکس‌های سفید و سیاه، در انتظار سوت قطار، صدای پای گمشده‌ای در پلکان، چشمه‌ای ‏خشک در صحرا، یک دیوار سنگی در افق آمریکا، مرده‌ها و زنده‌ها، ارواح و تاریکی‌ها، سوداگران زیبا، قاتل‌های ‏بالفطره، و باز هم واژه‌ها، آهنگ واژه‌ها، فریادی از ته چاه، درد تسکین‌ناپذیر انسان‌های خاموش، آرامش پس از جنگ، ‏رقص بی‌پایان عشاقی که می‌دانند فردا دوباره روز عاشقی‌ست، فردا همین ساعت، قرار ماست. گفتیم چه ساعتی؟

و قبل از آن، و بعد از آن، سکوت، ما هستیم و شما، روبه‌روی هم، در کنار هم، ما این سوی صحنه و شما آن سو، ‏لحظه‌ای می‌نگریم یکدیگر را، و سپس شما می‌روید پر از ما و ما پر از شما. دوباره خواهیم دید، همدیگر را…»‏

عکس 4‏

هارولد پینتر متولد 20 اکتبر سال 1930 در لندن بود و در سال 2005 برنده‌ جایزه نوبل ادبیات شد. “پینتر” که او را ‏بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویس بریتانیایی معاصر نامیده‌اند روز چهارم دی‌ماه 1387 در سن 78سالگی و بر اثر بیماری ‏سرطان درگذشت.‏

او در سال ۱۹۴۸ وارد آکادمی سلطنتی هنرهای نمایشی شد و سپس به عنوان بازیگر به یک گروه تئاتر تجربی پیوست ‏و در تورهایی در سراسر انگلیس و ایرلند شرکت کرد. در دهه‌ 80 یک فعال سیاسی شده بود و این نگرش، حتا در ‏برخی از آثارش نیز به چشم می‌خورد. وی درخواست جان میجر - نخست‌وزیر پیشین انگلستان - را برای اعطای نشان ‏شوالیه نپذیرفت.‏

در سال ۱۹۵۷ دو نمایشنامه تک‌پرده‌ای خود با نام‌های”اتاق” و”مستخدم لال” را نوشت اما آغاز شهرت او سال بعد از ‏آن با نوشتن نمایش‌نامه‌ “جشن تولد” شکل گرفت. اجرای این نمایش‌نامه بر روی صحنه اگرچه به علت انتقادهای شدید، ‏تنها یک هفته به طول انجامید؛ اما پینتر جوان همچنان به نویسندگی ادامه داد و طی سال‌های 1957 تا 1965 پرکارترین ‏دوران خود را پشت سر گذاشت.‏

پینتر ۳۲ نمایشنامه و ۲۲ فیلمنامه نوشت. از آثار او می‌توان به “سرایدار”، “سکوت‌”، “خیانت”‌، “بازگشت به وطن”، ‏‏”چشم‌انداز” و “آسایش‌گاه” اشاره کرد.‏

وی در سال 1990 تنها رمان خود را با نام “کوتوله‌ها” منتشر کرد.‏

او در سال ۱۹۶۶ “نشان سلطنتی انگلیس” را دریافت کرد. در سال ۱۹۷۰ جایزه‌ “شکسپیر” آلمان و در سال ۱۹۹۵ ‏جایزه ادبی “دیوید کوهن” برای یک عمر دستاورد ادبی به او تعلق گرفت. سپس جایزه ویژه “لارنس اولیویر” را در سال ‏‏1996 برای یک عمر تلاش در عرصه تئاتر و جایزه “سران جهان” در سال 1997 برای نبوغ خلاقانه دریافت کرد.‏

در سال ۲۰۰۴ نیز جایزه‌‌ شعر “ویلفرد اوون” به خاطر مجموعه‌ای از اشعارش که در آن‌ها به مخالفت با جنگ عراق ‏پرداخته بود، به هارولد پینتر تعلق گرفت. همچنین دریافت جایزه “تئاتر اروپا” در سال 2006 برای تقدیر از یک عمر ‏دستاورد در دنیای تئاتر و نشان “لژیون دونور” فرانسه در سال 2007 از دیگر افتخارات پینتر است.‏