داستان دردناک و آموزنده آمنه و خواستگار اسیدپاش را میتوان با دیگر داستانهایی که در آن، دو طرف مظلوم و ظالم وجود دارد مقایسه کرد و از آن آموخت به شرطی که تناظر بین دو طرف داستان را درست فهمید. در داستان آمنه، او قربانی و مظلوم یک جنایت است و اسیدپاش جنایتکار و ظالم داستان. آنچه بر آمنه ی مظلوم گذشت را میتوان مشابه داستان ملت مظلومی دانست که گروهی خواستار (بخوانید خواستگار!) زمامداری مردم هستند اما از نظر ملت، آنها خواستگاری ناشایست و بی صلاحیت اند. این خواستگاران حکومت بر مردم، به جای اینکه عدم مقبولیت خود را فروتنانه قبول کنند، قصد میکنند تا خود را بر مردم تحمیل کنند و در واکنشی زشت و وحشیانه بر صورت مردمی که آنها را نخواسته اند، اسید می پاشند تا جسم و جان آنها را بسوزانند و چشم مردم را کور سازند و زیبایی و طراوت ملت را از او بگیرند. این داستان همه اجزایش به داستان آمنه و اسیدپاش شبیه است.
حال وقتی قرار باشد درسی از این داستان آموخت، مردم رنجدیده و سوخته جان باید از آمنه بیاموزند چرا که در جایگاهی مشابه او قرار دارند. آن گروه و حکومتی هم که به جای متانت و ادب در برابر خواسته مردم، رفتار خواستگار بدکردار را از خود نشان میدهد، باید از سرنوشت اسیدپاش این داستان بیاموزد.
مردم میتوانند بیاموزند که وقتی مظلومانه بخاطر «حق نخواستن» مورد یک تهاجم ناجوانمردانه قرار میگیرند و سخت ترین هزینه را متحمل میشوند، باید همچون آمنه برای احقاق حق خود ایستادگی کنند و علیرغم سخت ترین شرایط برای ستاندن حق خود ناامید نشوند و از پا نیفتند تا نشان دهند که میتوان ظالم را به پای عقوبت عمل زشت خود نشاند. تا به اسیدپاش نشان دهند که نمیتوان ظلم کرد و قهقهه رذیلانه سر داد و از مجازات برای همیشه در امان بود.
دومین درسی که آمنه به مردم رنج دیده و سوخته جان می دهد، منش بخشیدن در هنگامه توانایی و قدرت است. بخشش آن کسی که در موضع ضعف و ناتوانی قرار دارد، بیش از آنکه از بزرگی باشد از بیچارگی ست. اما آنکس که قدرت دارد و میتواند انتقام بگیرد و میبخشد، رفتارش بزرگوارانه و جوانمردانه است. آمنه خود در مصاحبه اش میگوید که من هفت سال تلاش کردم تا که قدرت قصاص را بدست آورم و بعد بخشیدم. اگر آمنه همان زمانی که اسیدپاش به او ریشخند زده و گفته بود که «هیچ کاری نمیتوانی بکنی» می بخشید، ارزش بخشیدنش به عظمت بخشش امروزش نبود. اگر در آن زمان می بخشید شاید رنج هفت سال پیگیری شکایت و پرونده را از دوشش برمیداشت تا که باری اضافه بر تحمل دردهایش نباشد، اما او آن زحمتها را به جان خرید تا هم اجازه ندهد ظالم گستاخ شود و هم اینکه نشان دهد که در هنگامی که میتوانست قصاص کند، نخواست و گذشت کرد. بخشش در هنگام ضعف باعث گستاخی ظالم میشود. شباهت گذشت آمنه در هنگامه قدرت، در عرصه اجتماعی و سیاسی به گذشت و بخشش نلسون ماندلا بعد از پیروزی در مبارزه علیه آپارتاید شبیه بود. ماندلا نیز هنر بخشیدن و خشونت پرهیزی پس از پیروزی و در هنگامه قدرت داری را به دیگران آموخت. رفتار ماندلا کاملا بر خلاف رهبران دیگری در جهان بود که پیش از پیروزی رفتاری بظاهر خشونت پرهیز داشتند اما پس از پیروزی و در هنگام قدرت داری، به خشونت زیادی دست زدند.
سومین درس آمنه این است که ظالم را اگر می بخشی، نباید به گونه ای باشد که او احساس کند هیچ عقوبت و پی آمدی در نتیجه ظلم خود نخواهد دید و این باعث گستاخی و بی پروایی ظالمان دیگر گردد. آمنه با اصرار و تاکید بر طلب دیه یک انسان کامل و واداشتن اسیدپاش به جبران مالی، نشان داد که بخشش به معنای بی تاوان بودن یک جنایت نخواهد بود بلکه گذشت از قصاص، در ازای تلاش برای جبران مافات است.
اما از داستان آمنه و اسیدپاش طرف دیگر ماجرا یعنی کسانی که عملکردشان مانند خواستگار اسیدپاش ظالمانه بوده است نیز میتوانند بیاموزند. آنها قبل از هر چیز باید بیاموزند که عاقبت رفتار ظالمانه، درماندگی، بی آبرویی و شرمندگی خواهد بود. ظالمان همچنین باید بیاموزند که انسانهای مظلوم و جان سوخته، با مقاومت و ایستادگی در راه ستاندن حق خود نهایتا میتوانند به مطالبه خود برسند و ظالمان را در محضر عدالت ببرند و آنها را برای اقدامات زشت و جنایتکارانه شان مجازات کنند. ظالمان همچنین باید از این داستان بیاموزند که اگر چه ممکن است مظلومان مانند آمنه ببخشایند و آنها را از قصاص خشونت بار رها سازند، اما الزاما آخر داستان همیشه اینگونه به پایان نمیرسد. آمنه در مصاحبه خود گفت که من میخواستم اسیدپاش و دیگرانی که ممکن است به اینچنین جنایتی دست بزنند بدانند که به مجازات عمل خود میرسند و من گذشتم، شاید بعد از من نگذرند. ظالمان باید عبرت بگیرند که نمیتوان به امید بخشوده شدن توسط مظلومان به هر نوع بیرحمی و شقاوتی دست زد و از مکافات در امان بود. ظالمان، سرنوشت ذلت بار کسی که بعد از عمل وحشتناک خویش، قربانی را مورد تمسخر قرار داده بود، ببینند و از عاقبت خود بیمناک باشند. ببینند که سرنوشت ظالمان یا به مجازات ختم می شود و یا در صورت بخشوده شدن تباهی و بی آبرویی ماندگار.
از داستان اسیدپاش و آمنه و گذشت و بزرگواری او، همگان و بخصوص صاحبان قدرت باید بیاموزند؛ مظلومان از ایستادگی مظلومان و ظالمان از عاقبت ظالمان. اما اگر کسی جایگاه مظلوم و ظالم را اشتباه بگیرد، از ظالم می خواهد که ببخشاید و از مظلوم میخواهد که درخواست بخشایش کند! وقتی جای ظالم و مظلوم اشتباه گرفته شود، توصیه به بخشیدن و عدم خشونت نه تنها کمکی به ترویج بخشش و خشونت پرهیزی نخواهد بود، بلکه بر خشم مظلوم و وقاحت ظالم می افزاید.