گفتوگو با سیمین بهبهانی درباره شعر پس از کودتا در آستانه سالمرگ مهدی اخوانثالث
چاووشی خوان شکست
مهدی وزیربانی
پس از کودتای ۲۸ مرداد، ادبیات معاصر ایران در شرایطی نامتعارف قرار گرفت و شعر “اخوانثالث” در چنین شرایطی شکل گرفت. در این دوره تفاوت شعر مرثیهوار اخوان با شعر شاعرانی چون “احمد شاملو” که هرگز شکست و ضربات مهلک کودتا را نپذیرفتند سبب ایجاد سبکهای متفاوتی در شعر آن دوره شد. “سیمین بهبهانی” که از نزدیک در جریان تمام این اتفاقات بود درباره شعر شکست اخوان و نگاه عصیانبرانگیز شاملو معتقد است: “شعر اخوان آدمی را به گریستن و مرثیه وا میدارد اما شعر شاملو آدم را به یک عصیان مجاب میکند” با سیمین بهبهانی درباره شعر پس از کودتا و اخوانثالث به گفتوگو نشستهایم.
یکی از اصلیترین ویژگیهای شعر اخوان وارد کردن مولفههای زبان و سبک خراسانی به شعر معاصر است، یعنی کاری مشابه آنچه نیما انجام داد و زبان اقلیم خود را وارد شعر کرد. به نظرتان اینکه برخی منتقدان میگویند برخلاف نیما، در بیان شعری اخوان این استفاده از زبان یک اقلیم خاص در شعر، به هیچوجه ملموس و قابل دفاع نیست، نظر درستی است؟
من کاملا با این نظر مخالف هستم. اخوان یکی از مهمترین و ماندگارترین شاعران معاصر ایران است. او شاعر باهوشی بود و در ادبیات ما به سرعت پیشرفت کرد، اگر به ادبیات فارسی از ۸۰۰ سال قبل به این طرف نگاهی بیندازیم، میبینیم که این ادبیات بنا بر موقعیت و شرایطی که شاعر توانسته یا میتواند از آن برداشت کند، شکل میگیرد. مثلا میگویند سبک خراسانی یا سبک هندی یا عراقی. اینها بنا بر موقعیت و سنت خاص پیرامون شاعر است که به وجود میآید، مثلا سبک غزل سعدی با سبک شعرای خراسانی متفاوت است و این نتیجه همان تلفظی است که به اصطلاح در آهنگ زبان آنها حاکم میشود. این را به خوبی میتوان از خوانش اشعار شاعران در آثارشان فهمید و درک کرد. اخوان هم در خراسانزاده شد و شکل گرفت و بسیار قابل درک است که از سبک خراسانی پیروی کند. این مهم نیست که یک شاعر چه سبکی را پیروی میکند، مهم این است که شاعر چه چیزی را میگوید و در همین قضیه گفتن است که اخوان شاخص و ممتاز عمل کرده است و شعرش بیهیچ کمبود و اشتباهی در فنون شعری، اتفاق افتاده است. شعر اخوان نه البته برای هر کسی، اما برای کسانی که به فنون شعری اشراف دارند خیلی روشن و راحت است. پس باید با کمال احترام بگویم که این حکم از سوی هر کسی صادر شده است، کاملا غلط و به دور از شرایط اثبات است. در شعر اخوان هیچ اشتباه فنی را نمیتوانیم پیدا کنیم. حتی یک غلط ساختاری در شعرش وجود ندارد و این در حالی است که در شعر بعضی از شاعران نامدار ما غلطهای بسیاری میتوان پیدا کرد که آدم را متحیر میکند.
هر تحول ادبی، ریشه در تحول اجتماعی دارد. مثلا تئوری نیما که نقطه عزیمت شعر از “سنت” به “مدرنیسم” است، حاصل تحولات اجتماعی و سیاسی انقلاب مشروطه بود. به نظرتان جایگاه مهدی اخوانثالث در میان شاعران پس از نیما مثل “فروغ” و شاملو در کجای شعر معاصر است؟
این شاعرانی که شما از آنها نام بردید، شاعرانی بسیار بزرگ و بیبدیل هستند که هر کدام آنها صاحب سبک و شیوهای مختص به خودشاناند و از شاعران درجه یک شعر ایران و حتی جهان محسوب میشوند و همانطور که گفتم کاملا با هم متمایز هستند و هیچکدام کار دیگری را انجام ندادهاند؛ بنابراین، اینکه بخواهیم بین این نامها و دیگر شاگردان شاخص نیما یک جایگاه و یک انتخاب داشته باشیم و بگوییم کدام بهتر یا کدام بدتر هستند بسیار سخت و غیرممکن است. آنها هر کدام راه خودشان را رفتند و همه آنها قسمتی از عظمت شعر مدرن ایران را به دوش کشیدند. ما نمیتوانیم بگوییم گل سرخ بهتر از نرگس است چراکه هر گلی بوی خودش را دارد، شاعران بزرگ را هم نمیتوانیم به راحتی از یکدیگر تفکیک کنیم. در این تقسیمبندی بیشتر سلیقه موثر است و مثلا طبق سلیقه، من شاید “نادر نادرپور” را دوست داشته باشم و شما هم که قطعا شاملو را با هیچکس عوض نمیکنید! و دیگری شاید “نصرت رحمانی” را دوست داشته باشد و “نیما” هم که سرسلسله تمام این نامهاست و هرکس از شعر او بهرهای برده است. باز هم میگویم که هر کدام از این نامها تکهای از تمام عظمت شعر معاصر ما هستند و ما نمیتوانیم در میان آنها بهراحتی تفاوتی قایل بشویم و انتخاب کنیم. البته سلیقهها شرایط ذوقی هر انتخابی را فراهم میکنند و ما نمیتوانیم بیاییم و جلو سلیقه دیگران ایستادگی خودخواهانه بکنیم و هرکس را که بوی گل سرخ را بیشتر دوست دارد به دوست داشتن زیبایی نرگس وادار کنیم و حداقل من این شکل ماجرا را اصلا نمیپسندم.
بسیاری از منتقدان اخوان اعتقاد دارند تصویری که از اخوان در ذهن مردم و مخاطبان این نسل به جا مانده است تصویری است با دورنمای “سمبولیسم” یا نوعی “ناسیونالیسم” به انحطاط رسیده و این یعنی پایان دوران شعر اخوانثالث.
این حرف بسیار کودکانهای است و از ذهنیت مریض و عقبافتادهزاده شده است. ببینید اولا که خوانش شعر اخوان بسیار سخت است و هرکسی که از راه برسد نمیتواند اخوان را به سادگی درک کند و باید یک شخص پرورده از لحاظ ادبیات، مخاطب ساده را در فهم و خوانش صحیح شعر او راهنمایی کند. لذت بردن از شعر اخوان به یک پیشینه پر از اندوخته فن شعر محتاج است و کسی که در این مورد ضعیف باشد ابدا نمیتواند از شعر اخوان بهرهای ببرد یا حتی به اندیشه اخوان نزدیک شود و در پسند شعر اخوان دچار تنش میشود. اما مخاطب و منتقد با دانش و به اصطلاح کاردان شعر به راحتی میتواند به لایههای زیرین و فرم شعرهای اخوان چه در ساختار و چه در موسیقی دست پیدا کند، اصولا مخاطب مدرن، با ذهن مدرن اخوان تلاقی عمیقی پیدا میکند. وقتی شعر اخوان را برایم میخوانند حتی در این سن و سال امکان ندارد اشک در چشم من حلقه نزند و این اشک غم نیست بلکه اشک منقلب شدن تمام سلولهای وجودی من است، تاثیر الفبای اخوان است که مرا به گریستن وادار میکند. خصوصیات اصلی شعر اخوان همین است. آنهایی که اخوان را دوست دارند کسانی هستند که شعر ناب او را میشناسند. من نمیگویم که همه مردم باید به فنون شعر مسلط باشند اما احاطه بر فن شعر، اخوان واقعی را در ذهن متبلورتر میکند.
در شعر اخوان حماسه و تراژدی به هم آمیخته است. این تلفیق حماسه و تراژدی آیا لزوم یک تفکر روشنفکری سرخورده است یا از ضمیر خودآگاه اخوانثالث سربرآورده است؟
مهدی اخوانثالث نمونه کامل یک ذات کاملا شاعرانه است و به صورت تدریجی به شکوفایی محض در ادبیات ایران رسیده است. ما اگر کتاب اول اخوان را مطالعه کنیم میبینیم که او شاعری است فوقالعاده و تدریجا به شکوفایی منحصربهفردی میرسد. او شعرهای “نو” خودش را زمانی میسازد که شعر کلاسیک را کاملا کنار میگذارد. اخوان را وقتی بیبدیل مییابید که به سمت نیما گرایش عمیق پیدا کرده است. اخوان، شاعری بسیار احساسی است و احساس اخوان در بین شاعران همنسلش نمونه ندارد و بسیار مستقل است. احساس را فقط شاعری همچون اخوان میتواند در حروف الفبا مهندسی کند. من خودم شاید در حین نوشتن نتوانم احساسی که حس میکنم را مهار کنم و در بوم صفحه بگنجانم و بعدها که دوباره به شعرم نگاه میکنم، این انقلاب درونی را پیدا میکنم. هر شاعری به نوعی متفاوت بر قلب و ذهن جامعه تاثیر میگذارد و این به اصطلاح «تراژدی» نیست بلکه یک تاثیر بیتکلف است. مثلا شعر احمد شاملو هرگز آدم را به گریستن وادار نمیکند بلکه آدم را به یک عصیان و خشم مجاب میکند و این تناقضی کامل با نوع شعر اخوان است. شعر اخوان بر اعصاب انسان کوبیده میشود. به هر حال شاعران بزرگ تاثیرات بزرگی از خودشان به جای میگذارند.
در تحلیل شعر فارسی به مهدی اخوانثالث لقب “چاووشیخوان شکست” را دادهاند که اشاره به رابطه شعر او با شرایط خاص پس از کودتای ۲۸ مرداد دارد. آیا شما به این اعتقاد دارید که شعر اخوان بعد از کودتا مرثیهوار شد؟ منتقدان بسیاری معتقدند که پس از کودتای ۲۸ مرداد، شعر شاملو نسبت به شعر اخوان غرور و عظمتی تکرارناپذیر دارد و به همین دلیل شاملو را شاعری موفقتر از اخوانثالث دانستهاند.
ببینید قبول کردن یک فکت، یک حقیقت، به نظر من یک نوع حرکت واقعی است. وقتی آدم به شرایطی میرسد که بیچارگیاش محرز و غیرقابل اجتناب است، راهی را میرود که اخوان در شعرش پس از کودتا رفت. اخوان اما مقداری هم با خودش بیمهری کرد. او شاعر بسیار درخشان و مهمی بود و شعرش بسیار زودتر از زمانی که باید خاموش میشد، تحلیل رفت. او در سالهای آخر عمر بسیار کوتاهش، در شعر به پایان رسید و این را نمیتوانم کتمان کنم. یعنی آن شور و آن قدرت و آن حوصلهای را که در چند سال ابتدای شعرش داشت دیگر از دست داده بود. حالا به علت بیماری بود یا اعتیاد شدید یا چیزهای دیگر، من نمیتوانم دقیق بگویم. به هر صورت نمیتوانم منکر آن باشم که اخوان در آن سالهای واپسین عمرش، اخوان ۲۰سالگی نبود. هرچه اخوان به پایان عمر نزدیک میشود، شعرش خاموشتر و خنثیتر شده است. البته از لحاظ فنون اصلی شعر، کارهای او کاملا بینقص است اما از آن خلاقیت و شاعرانگی جوانیهایش تهی شده است. اخوان دوره بسیار درخشان و خاصی داشت که به طور ناگهانی رو به افول گذاشت. او همان یک دوره درخشان را به بهترین وجه مورد استفاده قرار داد تا برای همیشه در تاریخ ادبیات ایران تثبیت شود. اخوان به لحاظ شعری زیباترین اشعار دوران خودش را سروده است.
تلقی شما از شاعر آوانگارد چیست و آیا شما اخوان را شاعر ملی میدانید یا آوانگارد و پیشرو؟
قطعا ما در آینده، اخوان را در شمار شاعران ماندگار در تاریخ ادبیات شعرمان خواهیم داشت. اخوان به هیچوجه انکارپذیر نیست.
یعنی شاعر ملی هست و نمیتوانیم او را آوانگارد و پیشرو بدانیم؟
ببینید اخوانثالث شاعری کاملا ملی و مهم در تاریخ شعر ماست. شاید به لحاظ کارکرد زبانی به شعر شاملو و فروغ نزدیک نباشد اما شاعر ملی بودن هم بسیار حایز اهمیت است. اخوان شاعر ملی ماست و شاملو و فروغ شاعر آوانگارد.
شما یکی از چند غزلسرای مهم تاریخ شعر ما هستید که در پروسه غزل مدرن جایگاه خاص خودتان را به دست آوردهاید. با نگاهی به مجموعه آثار اخوان میبینیم که اخوان در قالب غزل نیز شعرهایی سروده است. نگاه و ارزیابی شما به غزل مهدی اخوانثالث چگونه است؟
غزل اصلا کار اخوان نبود و ما نمیتوانیم او را به عنوان غزلسرا و از جنبه غزلسرایی بررسی کنیم. او بسیار تفننی غزل نوشته است. اخوان غزلهای کمی دارد که به گمان من جنبه تفنن و طبعآزمایی دارد و با وجود این، پر از احساس و خالی از نقص است. او با غزلهایش نمیتواند نمونه یک غزلسرای حتی متوسط باشد. کار مهم اخوان در واقع همان شعر نیمایی است و به اصطلاح همان منظومههایی است که بسیار با حرارت و حماسه و شور شروع شده است و در پایان تمام آثارش هم به یک نتیجهگیری قابل تامل میرسد. شعرهای نیمایی او در حکم یک ضربت محکم بر کالبد شعر ایران عمل میکرد و او در شعر نیمایی شاعر خارقالعادهای بود، نه در غزل.
آخرین بار که اخوان را ملاقات کردید در چه وضعیت روحیای بود؟
متاسفانه اخوان را آخرین بار در منزل زندهیاد “حمید مصدق” ملاقات کردم. بسیار بدحال و افسرده بود. یادم هست اول که آنجا رسیدم اخوان نبود. به پیشنهاد حمید مصدق کسی را فرستادیم تا اخوان را بیاورد و او آمد و بسیار نگرانکننده و ناخوشاحوال بود. فردای آن روز مراسم تشییع پیکر “دکتر پرویز ناتلخانلری” بود که ما هم رفته بودیم و فکر میکردیم چون اخوان و ناتلخانلری بسیار با هم دوست بودند، اخوان هم قطعا میآید همانجا در میان جمعیت که بودم همه میپرسیدند پس اخوان کجاست!؟ و من هم پاسخ دادم: اخوان ناخوشاحوال بود و قطعا به همین دلیل نتوانسته است که ما را در این مراسم همراهی کند. وقتی به منزل رسیدم به اخوان تلفن زدم. یادم هست که نزدیک عصر بود و از او پرسیدم که چرا به مراسم نیامدی؟ همه از من میپرسیدند اخوان کجاست. گفت: به خدا قسم که من حال خوبی ندارم و بسیار ناخوشاحوال هستم و تا دو روز دیگر میمیرم! من خیلی از این حرف اخوان دلخور شدم و گفتم: این چه مهملاتی است که تو میگویی؟ میمیرم! یعنی چه؟ گفت: سیمین حالا خودت میبینی که من دو روز دیگر میمیرم. با خودم فکر کردم او یا میخواهد خودش را عزیز کند یا شوخی میکند. همان شب دوباره تماس گرفتم تا حالش را بپرسم که وقتی گوشی را برداشت بسیار سرحال و شنگول بود و گفت: مثل شیر دارم خوش میگذرانم. خلاصه یک آوازکی هم پشت تلفن برای من خواند و خداحافظی کردیم و من خوشحال شدم و گفتم که حالش خوب شده است. فردای آن روز که باز تماس گرفتم اخوان از روزهای قبلتر هم مریضاحوالتر بود و در صدایش غبار ناجوری احساس کردم. صبح چهارم شهریور بود که از رادیو خبر مرگ مهدی عزیزم را شنیدم و دیگر نفهمیدم که چطور تاکسی گرفتیم و با چه هقهقی منزل اخوان رفتیم و آنجا وارد که شدم آقای “دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی” را دیدم و بلافاصله هر دو به شدت گریستیم. هنوز زنهای سیاهپوش گرداگرد اتاق اخوان را خوب به خاطر دارم. مصیبت وحشتناکی بود و من تا چند ماه بیمار شدم، چراکه برایم قابل قبول نبود مرگ اخوان را بپذیرم. اخوان سالم و ساده و نیرومند، چطور یک دفعه برود زیر خاک؟! و از همه برای من جالبتر این بود که خودش میگفت دو روز دیگر میمیرم و درست این اتفاق افتاد.
منبع: روزنامه شرق