آقای بهزاد نبوی در سخنانی که چندی پیش در برخی رسانه ها منتشر شد گفته اند: “هر فردی با هوش متوسط هم می فهمد که آقای خاتمی بهترین گزینه برای انتخابات ریاست جمهوری است” (نقل به مضمون).
این روزها اصلاح طلبان ایرانی و به ویژه چهره های رسانه ای آنان با ایراد سخنرانی های کوبنده و ایراد گفتگوهای مطبوعاتی هفت تا هشت هزار کلمه ای که خوراک خوبی است برای تیتر یک روزنامه های اصلاح طلب، به ترویج ایده خود مبنی بر “لزوم کاندیداتوری رییس جمهور پیشین” پرداخته و آن را در شعار “ خاتمی، تنها راه نجات” بسته بندی می کنند. ایشان معتقدند با توجه به اینکه بدنه جامعه مطالبات اصلاح طلبانه داشته و آقای خاتمی نیز محبوب ترین چهره سیاسی حال حاضر ایران هستند و البته ردصلاحیت ایشان نیز تقریبا امری بعید به نظر می رسد، بهترین گزینه برای “شکست دولت نهم” کاندیداتوری سید محمد خاتمی است.
در واقع طیفی از اصلاح طلبان (یعنی مشارکت و مجاهدین انقلاب) ضمن پروژه و کمیپین خود برای دعوت از آقای خاتمی دو هدف عمده را دنبال می کنند. اول شکست محمود احمدی نژاد و دوم روی کار آمدن دولت اصلاح طلب و جلوگیری از تخریب منابع ملی. پی گیری هر دو این اهداف البته پسندیده و به نظر موافق و متضمن منافع ملی است. این هدف گذاری البته با توجه به تجربه هشت ساله حکمرانی آقای خاتمی نوعی تقلیل اصلاحات، به نوعی مشارکت در چارچوب تعریف شده بازی سیاسی در ایران امروز بوده و حاکی از آن است که این طیف از اصلاح طلبان خود را در مقام یکی از شرکا و یا رقبای سیاسی حاکمانی می دانند که برای آنها لااقل حق جانشینی قایلند.
آقای بهزاد نبوی به درستی معتقد است که هر هوش متوسطی می فهمد که آقای خاتمی گزینه مناسبی برای رقابت است، اما انتظار از چهره شاخص و یک فعال سیاسی با سابقه همچون آقای نبوی این است که ملاک و معیار خود را برای تصمیم گیری لااقل کمی جلوتر از”آنچه هوش متوسط هر فرد می فهمد” قرار دهد.
واقعیت آن است که اصلاح طلبان خواه ناخواه از سوی هسته اصلی قدرت درایران به عنوان همکار سیاسی و یا رقیب سیاسی که حق جانشینی را دارد، شناخته نمی شوند و به هیچ وجه (مشروع یا نامشروع) اجازه ورود مجدد آنان به قدرت داده نخواهد شد، به این ترتیب از اصلاح طلبان انتظار می رود که متوجه این معنا باشند که از نظر رقبای اقتدارگرا، آنها هیچ صلاحیتی برای حضور مجدد در قدرت نداشته و از راهکارهای طبیعی و عادی امکان بازگشت آنها به قدرت حتی با جبهه گیری پشت سر رییس جمهور پیشین امکان پذیر نیست.
در موازنه فعلی قدرت که میان روحانیون و نظامیان علاقمند به سیاست شکل گرفته است، نه جایی برای رای مردم است و نه جایی برای اصلاح طلبان، اصلاح طلبان باید تعریف مجددی از اصلاح طلبی به دست دهند. آیا آنها می پندارند، نظام به هر دلیل خواهان به همراه داشتن نیروهای منتقد است و از این رو اجازه بازی به آنها خواهد داد؟ چنانچه این فرضیه را بپذیریم، مشاهده می کنید که اینک اظهارات سیاسیونی چون قالیباف، لاریجانی، توکلی، ناطق نوری و… علیه دولت دست کمی از انتقادهای اصلاح طلبان به اصطلاح پیشرو ندارد و چه بسا پررنگ تر و با برد خبری وسیع تری نیز همراه است و این نقدها در صحنه عمل نیز تا استیضاح های مکرر و بی سابقه وزرای دولت نهم و حتی طرح سوال از رییس جمهور به پیش رفته اند.
نیروی اصلاح طلب امروز اگر می خواهد نقشی در ساخت قدرت پیدا کند و به بازی سیاست اجازه ورود پیدا کند، باید خود را به قدرتمندان “تحمیل” کند. اگر قرار باشد کارکرد اصلاح طلبان کنار زدن احمدی نژاد به هر قیمت باشد واقعیت این است که این رسالت به خوبی از عهده افرادی مثل قالیباف و لاریجانی و… ساخته است. اگر قرار باشد هسته اصلی قدرت که در سال پایانی فعالیت کابینه ضمن حمایت بی شائبه از دولت از وزراء می خواهد که به افق پنج ساله بیاندیشند، به جابجایی قدرت رضایت دهد چرا باید به اصلاح طلبان تن دهد؟
باید پذیرفت که امروز دنباله روی از هوش متوسط نتیجه ای جز سوزاندن مهره ارزشمندی چون سید محمد خاتمی ندارد، باید پذیرفت که قرار نیست در بهار آینده انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود که هر فردی حایز اکثریت شد به مقام ریاست جمهوری برسد و باید قبول کرد که افکار عمومی و تلقی عمومی مردم از سیاست و عملکرد اصلاح طلبان به گونه ای نیست که با شعار پیروی از خط امام و سخنان روشنفکرمآبانه آقای خاتمی بتوان خیل عظیمی را به پای صندوق های رای کشاند.
انتخابات بهار آینده در ایران تنها زمانی فرصت بازی به اصلاح طلبان را می دهد که آنها به امر انتخابات به مثابه یک “مجادله سیاسی” بنگرند. برای تغییر در موازنه فعلی قدرت تنها با ایجاد یک خیزش و جنبش اجتماعی که سران آن با صراحت از خواسته های اساسی مردم بگویند، می توان به سراغ انتخابات رفت وگرنه انتخابات پیش رو تنها تنوری است برای آتش کشیدن به اندک امیدهای اصلاحات در ایران.
این همه اما با خاتمی به دست نمی آید و این را نیز هر هوش متوسطی می فهمد. هر هوش متوسطی می فهمد که راضی کردن خاتمی برای انصراف و یا…. پیش و پس از انتخابات آسانترین شیوه برای هسته اصلی قدرت است. پس چه بهتر که اصلاح طلبان پیشرو بعد از آنکه احتمالا منتفی شدن حضور آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری قطعی شد، شعار “یا خاتمی یا هیچ کس” را کناری گذارده و با اعتقاد راسخ به شعارهایی که دوازده سال پیش سر داده و برای آن هزینه های گزافی نیز پرداخت کردند، با پیش کشیدن چهره ی محبوبی چون “عبدالله نوری” اساسی ترین خواسته ها و مطالبات مردم را صاف و پوست کنده از زبان او به گوش ملتی کلافه از وضع موجود برسانند.