هوش متوسط اصلاح طلبی

حسن اسدی زیدآبادی
حسن اسدی زیدآبادی

آقای بهزاد نبوی در سخنانی که چندی پیش در برخی رسانه ها منتشر شد گفته اند: “هر فردی با هوش متوسط هم ‏می فهمد که آقای خاتمی بهترین گزینه برای انتخابات ریاست جمهوری است” (نقل به مضمون). ‏

این روزها اصلاح طلبان ایرانی و به ویژه چهره های رسانه ای آنان با ایراد سخنرانی های کوبنده و ایراد ‏گفتگوهای مطبوعاتی هفت تا هشت هزار کلمه ای که خوراک خوبی است برای تیتر یک روزنامه های اصلاح ‏طلب، به ترویج ایده خود مبنی بر “لزوم کاندیداتوری رییس جمهور پیشین” پرداخته و آن را در شعار “ خاتمی، ‏تنها راه نجات” بسته بندی می کنند. ایشان معتقدند با توجه به اینکه بدنه جامعه مطالبات اصلاح طلبانه داشته و ‏آقای خاتمی نیز محبوب ترین چهره سیاسی حال حاضر ایران هستند و البته ردصلاحیت ایشان نیز تقریبا امری ‏بعید به نظر می رسد، بهترین گزینه برای “شکست دولت نهم” کاندیداتوری سید محمد خاتمی است. ‏

در واقع طیفی از اصلاح طلبان (یعنی مشارکت و مجاهدین انقلاب) ضمن پروژه و کمیپین خود برای دعوت از ‏آقای خاتمی دو هدف عمده را دنبال می کنند. اول شکست محمود احمدی نژاد و دوم روی کار آمدن دولت اصلاح ‏طلب و جلوگیری از تخریب منابع ملی. پی گیری هر دو این اهداف البته پسندیده و به نظر موافق و متضمن منافع ‏ملی است. این هدف گذاری البته با توجه به تجربه هشت ساله حکمرانی آقای خاتمی نوعی تقلیل اصلاحات، به ‏نوعی مشارکت در چارچوب تعریف شده بازی سیاسی در ایران امروز بوده و حاکی از آن است که این طیف از ‏اصلاح طلبان خود را در مقام یکی از شرکا و یا رقبای سیاسی حاکمانی می دانند که برای آنها لااقل حق جانشینی ‏قایلند. ‏

آقای بهزاد نبوی به درستی معتقد است که هر هوش متوسطی می فهمد که آقای خاتمی گزینه مناسبی برای رقابت ‏است، اما انتظار از چهره شاخص و یک فعال سیاسی با سابقه همچون آقای نبوی این است که ملاک و معیار خود ‏را برای تصمیم گیری لااقل کمی جلوتر از”آنچه هوش متوسط هر فرد می فهمد” قرار دهد. ‏

واقعیت آن است که اصلاح طلبان خواه ناخواه از سوی هسته اصلی قدرت درایران به عنوان همکار سیاسی و یا ‏رقیب سیاسی که حق جانشینی را دارد، شناخته نمی شوند و به هیچ وجه (مشروع یا نامشروع) اجازه ورود مجدد ‏آنان به قدرت داده نخواهد شد، به این ترتیب از اصلاح طلبان انتظار می رود که متوجه این معنا باشند که از نظر ‏رقبای اقتدارگرا، آنها هیچ صلاحیتی برای حضور مجدد در قدرت نداشته و از راهکارهای طبیعی و عادی امکان ‏بازگشت آنها به قدرت حتی با جبهه گیری پشت سر رییس جمهور پیشین امکان پذیر نیست. ‏

در موازنه فعلی قدرت که میان روحانیون و نظامیان علاقمند به سیاست شکل گرفته است، نه جایی برای رای ‏مردم است و نه جایی برای اصلاح طلبان، اصلاح طلبان باید تعریف مجددی از اصلاح طلبی به دست دهند. آیا ‏آنها می پندارند، نظام به هر دلیل خواهان به همراه داشتن نیروهای منتقد است و از این رو اجازه بازی به آنها ‏خواهد داد؟ چنانچه این فرضیه را بپذیریم، مشاهده می کنید که اینک اظهارات سیاسیونی چون قالیباف، لاریجانی، ‏توکلی، ناطق نوری و… علیه دولت دست کمی از انتقادهای اصلاح طلبان به اصطلاح پیشرو ندارد و چه بسا ‏پررنگ تر و با برد خبری وسیع تری نیز همراه است و این نقدها در صحنه عمل نیز تا استیضاح های مکرر و ‏بی سابقه وزرای دولت نهم و حتی طرح سوال از رییس جمهور به پیش رفته اند. ‏

نیروی اصلاح طلب امروز اگر می خواهد نقشی در ساخت قدرت پیدا کند و به بازی سیاست اجازه ورود پیدا کند، ‏باید خود را به قدرتمندان “تحمیل” کند. اگر قرار باشد کارکرد اصلاح طلبان کنار زدن احمدی نژاد به هر قیمت ‏باشد واقعیت این است که این رسالت به خوبی از عهده افرادی مثل قالیباف و لاریجانی و… ساخته است. اگر قرار ‏باشد هسته اصلی قدرت که در سال پایانی فعالیت کابینه ضمن حمایت بی شائبه از دولت از وزراء می خواهد که ‏به افق پنج ساله بیاندیشند، به جابجایی قدرت رضایت دهد چرا باید به اصلاح طلبان تن دهد؟ ‏

باید پذیرفت که امروز دنباله روی از هوش متوسط نتیجه ای جز سوزاندن مهره ارزشمندی چون سید محمد خاتمی ‏ندارد، باید پذیرفت که قرار نیست در بهار آینده انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود که هر فردی حایز اکثریت ‏شد به مقام ریاست جمهوری برسد و باید قبول کرد که افکار عمومی و تلقی عمومی مردم از سیاست و عملکرد ‏اصلاح طلبان به گونه ای نیست که با شعار پیروی از خط امام و سخنان روشنفکرمآبانه آقای خاتمی بتوان خیل ‏عظیمی را به پای صندوق های رای کشاند. ‏

انتخابات بهار آینده در ایران تنها زمانی فرصت بازی به اصلاح طلبان را می دهد که آنها به امر انتخابات به مثابه ‏یک “مجادله سیاسی” بنگرند. برای تغییر در موازنه فعلی قدرت تنها با ایجاد یک خیزش و جنبش اجتماعی که ‏سران آن با صراحت از خواسته های اساسی مردم بگویند، می توان به سراغ انتخابات رفت وگرنه انتخابات پیش ‏رو تنها تنوری است برای آتش کشیدن به اندک امیدهای اصلاحات در ایران. ‏

این همه اما با خاتمی به دست نمی آید و این را نیز هر هوش متوسطی می فهمد. هر هوش متوسطی می فهمد که ‏راضی کردن خاتمی برای انصراف و یا…. پیش و پس از انتخابات آسانترین شیوه برای هسته اصلی قدرت است. ‏پس چه بهتر که اصلاح طلبان پیشرو بعد از آنکه احتمالا منتفی شدن حضور آقای خاتمی در انتخابات ریاست ‏جمهوری قطعی شد، شعار “یا خاتمی یا هیچ کس” را کناری گذارده و با اعتقاد راسخ به شعارهایی که دوازده سال ‏پیش سر داده و برای آن هزینه های گزافی نیز پرداخت کردند، با پیش کشیدن چهره ی محبوبی چون “عبدالله ‏نوری” اساسی ترین خواسته ها و مطالبات مردم را صاف و پوست کنده از زبان او به گوش ملتی کلافه از وضع ‏موجود برسانند. ‏