نیروی مرگ درفریم های فتومونتاژ
معصومه قنبرپور متولد ۱۳۶۵ و دانش آموخته ی ادبیات فارسی است.جمعه اول مهر دومین نمایشگاه انفرادی وی با عنوان “روزهای بیسرپرست” در نگارخانه میرمیران خانۀ هنرمندان ایران افتتاح شد. نگاهی داریم به عکس های این نمایشگاه در گزارش همکارمان از این رویداد هنری در تهران.
هنر کاربردی در صدد نقد شرایط حال نیست بلکه با توجه به بستر موجود، محصول خود را ارائه می دهد ودر پیشرو ترین حالت، محصول خود را به مخاطب دیکته می کند و انسانها را مجبور به تغییر رفتار فرهنگی می کند حال آنکه هنر ناب با تکیه بر نظریه های فلسفی درصدد طرح سوالات جدید و به چالش کشیدن شرایط موجود است و برای تاثیر گذاری بر فرهنگ بشری چشم امید به آینده دارد.
بنابراین می توان در مسیر تحولات فرهنگی از سه مقوله فلسفه، هنر ناب و هنر کاربردی به عنوان سه جریان مکمل یادکرد بدین ترتیب که نظریه های فلسفی زمینه ظهور هنر ناب را فراهم می کنند و این هنر بستر فرهنگی لازم را محیا می سازد و متعاقباً هنرهای کاربردی،این تفکرات جدید را به زندگی روزمره مردم وارد می کنند و زمینه را برای نظریه پردازی های فلسفی جدیدتر فراهم می سازند.
و این چرخه ادامه می یابد….
معصومه قنبرپور از آن دسته عکاسان است که سالها است با غنای تکنیکی بالا و خیره کنندهای دست به تجربه و توسعه دنیای بصری خود زده است.او خود عکاسی را بهترین راه برای توضیح داستانها، احساسها، دیدهها و لذتهایی میداند که در برخورد با آدمهای مختلف با فرهنگهای متفاوت تجربه کرده است. قنبرپور یک عکاس خود آموخته است که به دسته بندیهای مختلفی از عکاسی علاقه مند است اما برآیند کارهای او در این سالها بیشتر متمرکز بر عکاسی کاربردی و تجربی بوده است.در نمایشگاه این هنرمند جوان ۲۱ عکس مفهومی که اغلب فتومونتاژ هستند، در اندازۀ ۵۰×۷۵، به نمایش گذاشته شده است.
آنچه مسلم است اینکه یک فتومونتاژ به معنای رایج کلمه عکس نیست زیرا گرفته نمیشود بلکه ساخته میشود. بنابراین باید گفت در این نمونهٔ تصویر ما هر چه بیشتر از منطق الگوریتمی (یا منطق علَی و خودکار یا آنچه در نتیجهٔ عملکرد دوربین به دست میآید) دور میشویم و به سمت منطق غیر الگوریتمی (در اینجا، دلبخواهی) پیش میرویم. از سوی دیگر این تصویر واقع نما میخواهد برخوردار از منطقی الگوریتمی به نظر برسد: چالش اساسی این نوع از عکسها در همین است.
در نمایشگاه عکاسی قنبرپوراز یک سو، تصویر در سطح تولیدی نه تنها متمایل به تصاویر دست نگار است بلکه منطق خلق آن نیز ترکیبی است و نه تفریقی. به عبارت دیگر، با توجه به اینکه در حالت متداول، مثلاً تصویر نقاشی از راه افزودن و ترکیب عناصر به یک کادر خالی ساخته شده و تصویر عکاسی از راه تفریق و کاستن عناصر و جای دادن آنها در یک کادر، مخاطب را کاملاً از روش تولید فتوگرافیک دور کرده است. از جنبهٔ معنایی و تفسیریِ چیزهایی که از صحنه حذف و یا بدان اضافه میشوند که بگذریم باید بگوییم تا حدود زیادی این مهارتهای فنی و استدلالیِ عناصرِ جانشین و همنشین است که توهم عکس بودگی تصویر را دوباره زنده میکند.
عکس های نمایشگاه معصومه قنبرپورهم با هر دو شاخصهٔ نشانهشناختی پیشتر برشمرده سر و کار دارد. از یک سو باید وضعیت شمایلی اثر را (از نظر جنسیت بصری، نور، رنگ، بافت، کنتراست، پرسپکتیو و…) به گونهای سروسامان دهد که حس طبیعی و باورپذیر صحنه ها درست از کار در بیاید و از سوی دیگر باید به گونهای با منطق واقعیت همخوان شود که کیفیتی تجربی یا پیشا تجربی برای مخاطب بدست بیاید و او به وجه نمایهای عکس مجاب شود. یعنی گویی یا او چنین صحنهای را دیده است و یا دیدار چنین صحنهای میتواند در دامنهٔ تخیلات و درک او از واقعیت بگنجد.
از این بابت، وجه نمایهای یک فتومونتاژ واقع نما را باید همچون وجه شمایلی آن از نوع مشابهت به حساب آورد و نه مجاورت. زیرا تمام عناصر همنشین در عکس به شکل یکپارچه هرگز در مجاورت با واقعیت نبوده است و با آن رابطهٔ مجازی یا رابطهٔ جزء و کل ندارد. فتومونتاژعکاس در این نمایشگاه بیش از شمایل و نمایه یک نماد است.
حضور توأمان ردپای مأنوس تکههای واقعیت و نامتعین بودن نقطهٔ ارجاع در تصاویر نمایشگاه از نظر تجربه متافیزیکی برسازندهٔ یک واقعیت ناموجود است. خوشبختانه فتومونتاژهای این نمایشگاه تعاریف دقیقی از استقلال و یکپارچگی رااز این نظر به مخاطب منتقل می کند.آثاری که صرفا دنیایی خیالی محض نساختهاند. هر چند که گاهی ترکیب برخی عناصر و المانها با هم ما را شگفت زده میکند. میشود گفت که ما بیشتر کشمکشی بین خیال و واقعیت را میبینیم. دنیای خیالیای که عینی شده است و مفهومی که پنهان اما واقعی است. اما این رنج واقعیت با عناصر خسته و پوسیدهاش، آزار میدهد مخاطبی را که برای گذران شیرین فراغتش به بازدید از نمایشگاهی پا گذارده است.
به نظر میرسد هنرمند این نمایشگاه از آن دسته عکاسانی است که جلوههای بصری عکاسی را بر غنای مفهومی آن ترجیح داده است، اگرچه نمیتوان به طور کلی عکسهای او را فاقد مفاهیم خاص و پیام عکاسانه دانست، اما آنچه در مرور عکسهای متفاوت او در این سال ها نشان میدهد این است که تاکید و توجه خانم قنبرپور بیش از هر چیز بر رعایت تکنیک است و او را می توان از آن دسته عکاسانی دانست که معتقدند با تکنیک مناسب، هر موضوعی، جذاب و معنا دار به نظر خواهد آمد.گذشته از این و با دقت بر آثار این نمایشگاه می توان به این نکته دست یافت که نیروی مرگ در آثار وی به شکل خیره کننده ای حضور دارد. نیروی مرگ در این آثار متوجه خود، و به پرخاشگری درونی و خشم فرو خورده مبدل شده است.