اعتماد ما را جلب کنید

نویسنده
محمد رضایی راد

» نگاه دیگران/ دیدار هنرمندان با روحانی

 

هرگونه مکالمه با آقای رئیس‌جمهور باید با یک پیش‌فرض اساسی صورت بگیرد. روحانی رئیس جمهوریی‌ست که درپی آرایش پیش‌بینی‌ناشده‌ی شطرنج سیاست در سه‌روز منتهی به انتخابات، آرای جمعی را که تصمیم به سکوت داشتند جمع‌آوری کرد و به ریاست جمهوری رسید. این نکته­ی بسیار مهمی‌ست که نه او و نه هیچ‌یک از ما نباید از یاد ببریم. این پیش‌فرض چند گزاره‌ی مهم را پیش‌روی هر مکالمه‌ای با او قرار می‌دهد:

(1). او نه کاندیدای مطلوب، بلکه کاندیدای مقبول این جمع بود. به این معنا که در شرایطی غیراز این او هرگز کاندیدای ایده­آل کسانی‌که خواهان تغییر هستند نبود. آرایش شطرنج سیاست، یعنی حذف هاشمی، کناره‌گیری عارف و هراس از برنده‌شدن قالیباف و جلیلی موجب افزایش اقبال عمومی به روحانی شد.

(2). بنابراین انتخاب روحانی شاید بیش از آن‌که حاصل “امید” به او باشد باید نتیجه­ی “هراس” از غیر دانسته شود.

(3). انتظار مردم از او انتظاری حداقلی‌ست. او البته سیاستمداری خبره است و کمترین توقع مردم در برگزیدن او کاهش تورم و رفع تحریم­های بین‌المللی بود، وگرنه سوابق او نشان می‌دهد که پیشینه‌ی چندان مقبولی در امر سیاست و حوزه‌ی فرهنگ ندارد. به عبارت دیگر، انتظار از او برای گسترش فضای آزاد سیاسی و آزادی بیان و رفع سانسور انتظار چندان به‌جایی نیست.

این نکاتی‌ست که نه‌تنها او، بلکه همه‌ی ما باید به یاد داشته باشیم. این پیش‌فرض راه گُفت‌وگوی انتقادی با او را می‌گُشاید. چیزی‌که کم‌وبیش در دیدار هنرمندان با او در شامگاه هجده دی ماه مفقود بود. شک ندارم که غالب هنرمندان در آن دیدار از زمره‌ی همان انبوه کسانی بودند که در سه روز نهایی، روحانی را به‌عنوان کاندیدای خود پذیرفتند، بااین‌همه ذوق‌زدگی و ابراز احساسات‌شان، این فکر را به ذهن می‌آورد که گویی او از همان ابتدا کاندیدای ایده‌آل آن‌ها بوده است، بماند که شعارهای پیش‌پافتاده‌­ای هم‌چون “روحانی مچکریم” هنرمندان را تا حد تماشاگران استادیوم تنزل می‌دهد.

این جلسه برآیند چهره‌هایی بود که معمولاً در غالب دیدارهای رسمی حضور دارند و حرف‌هایی که همه بارها شنیده‌ایم (البته جز آن‌جا که نغمه ثمینی از حذف‌شدگان گفت و به این گفتارهای بی‌خطر سویه‌ای رادیکال بخشید): مقادیری “گلایه” که از فرط تکرار دیگر حتی به شنیدنش هم نمی‌ارزد (و تعجبی ندارد که دیگر گوش شنوایی هم برایش نیست) و مقادیری “درخواست” که مانند همیشه از موضعی فرودست ایراد می‌شود. ترجیع‌بند همه‌ی این حرف‌ها هم چیزی بیش از این­ نیست: “به ما اعتماد کنید”. و این به معنای دیگر درخواست خفیفی برای کاهش ممیزی و نظارت است. اما جواب رییس‌جمهور به این درخواست حقیقتاً شنیدنی‌ست: “کارمند دولتی نمی‌تواند ناظر خوبی برای هنر محسوب شود. چرا نظارت بر سینما، کتاب و موسیقی را به اهلش واگذار نکنیم؟”. روحانی سیاستمدار با تدبیری‌ست و این نمونه‌ای از تدبیر اوست. نتیجه‌ی اعتماد رییس‌جمهور به هنرمندان نه اعتماد به قوه‌ی خلاقیت آنان، بلکه در واقع سپردن سانسور به خود آنان است. واقعاً در میان آن جمع هنرمند و اندیشمند هیچ‌کس به نتیجه‌ی هولناک این گفته اندیشیده است؟ ممیزی چیزی‌ست که آشکارا دولت قادر به رفع آن نیست (بماند که اصلاً اعتقادی به رفع آن دارد یا نه)، اما به هر حال ممیزی امری بدنام است و هیچ دولتِ خواهان کسب آبرو و اعتبار حاضر نیست مسئولیت آن را بپذیرد، پس چاره‌ی مدبرانه انداختن این بارِ بدنام بر دوش خود نویسندگان و هنرمندان است. لابد به نظر آقای روحانی این نویسندگان و هنرمندان که تاکنون انواع شیوه‌های خودسانسوری را آموخته‌اند، خواهند توانست راه دیگرسانسوری را هم بیاموزند. او هم‌چنین گفت: “کار وزارت ارشاد باید تقریباً یک کار اداری باشد؛ اگر می‌خواهیم کار ممیزی را انجام دهیم، باید گروهی از فرهیختگان، اندیشمندان، هنرمندان، عالمان حتی عالمان دینی در کنار یکدیگر بنشینند و آن‌ها باشند که بر هنر نظارت کنند”. معنای این گفته‌ی آقای رئیس‌جمهور چیزی نیست جز برداشتن بار بدنامی سانسور از روی دوش ممیزان و رفع مسئولیت دولت و از آن‌سو افکندن بار بدنامِ مسئولیت ممیزی بر دوش خود هنرمندان و نویسندگان. تدبیر از این بی‌نقص­تر نمی‌شود: “ما به شما اعتماد می‌کنیم اما تنها زمانی که هرکدام از شما به یک ممیز تبدیل شده باشید”.

اما آقای روحانی طراح تدبیر و امید است. او چیزهایی هم درباره‌ی امید گفت: “دولت تداوم امید در میان مردم را می‌خواهد؛ از شما می‌خواهم آثار امیدبخش و نشاط‌آفرین تولید کنید، آثار یأس‌آور کافی است”. او در سخنرانی 16 آذر تدبیر دولت را با تدبیرمنزل مقایسه کرده بود. تدبیر منزل درواقع بیانی فلسفی از همان مفهوم پدرسالاری‌ست، و لحن پدرانه‌ی روحانی در این جمله نشان می‌دهد که مقامِ رییس دولت برای او چیزی هم‌چون مقام یک پدر باتدبیر، مقتدر و مهربان است که می‌تواند وجه امری را با لحنی محترمانه بیان کند. “من از شما می‌خواهم…” معنایی جز “شما باید…” ندارد. ژدانف هم از نویسندگان می‌خواست تا از پیشرفت و امید بنویسند. از این گذشته روحانی رئیس ­جمهوری‌ست که از نهایی‌ترین سرمایه‌ی اجتماعیِ مردم، یعنی امید، سود برده است و لابد می‌داند که امید چه تیغ دودمی‌ست و به چه سرعتی می‌تواند به ضدّ خود بدل شود و چه نتایج ویرانگری برجا بگذارد. بنابراین، در پس این گفته‌ی دوستانه چیز دیگری پنهان است، سفارش رسمی دولت به هنرمندان: ما به امید احتیاج داریم؛ “آثار یأس‌آور کافی‌ست”. چنین حرفی را ویلیام فاکنر به هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل خطاب به نویسندگان جوان گفته بود، اما این حرف دهان فاکنر و یک رییس دولت معناهای متفاوتی دارد. زمانی‌که یک رئیس جمهور چنین حکمی صادر می‌کند، معنایی جز دستورالعمل برای ممیزان آینده، که احتمالاً از میان خود این اصناف برگزیده خواهند شد، ندارد. اما امید و ناامیدی متاعی نیست که بتوان آن را خرید یا فروخت. چه کسی به آدم می‌تواند بگوید امیدوار باش یا ناامید؟ آدم‌ها یا امیدوارند یا ناامید (و البته بسیاری هم در ناامیدی مجبورند امیدوار باشند، مثل خود ما که به سودایی اندک امید بسته‌­ایم). اما امید و ناامیدی چیزی جمعی‌ست، چیزی که مانند هوا در فضا موج می‌زند. هنرمند ناامید، اگر ناامید است لابد در همین فضا تنفس کرده است. ناامیدی او حاصل همین فضاست و دست‌کم در عرصه‌ی فرهنگ و هنر هنوز هوای امیدوارانه‌ای به مشام نمی‌رسد، البته جز چیدمان‌های ویترینیِ جشنواره‌ای و رسمی‌که کم­وبیش نمودی معکوس از همان حذف‌‌شدگانی هستند که نغمه ثمینی از آنان سخن گفت. همین جلسه با آن چهره‌های مقبول و نیمه‌مقبول‌اش نمود آشکاری از همین چیدمان‌های ویترینی و تبلیغاتی‌ست که دست‌آخر هم با اجرای موسیقی و نمایش، از یک مکالمه‌ی جدی به آتراکسیونی برای سرگرمی و فراغت پدرِ دولت تنزل کرد. “آقای رئیس‌جمهور یک‌بار به ما اعتماد کنید” این موضع فرودستانه، معنای اکثرحرف‌های زده‌شده است. اما آیا یک‌بار به ذهن‌مان خطور کرده است که می‌توان این جمله را وارونه کرد و موضع فرودستانه را واژگون ساخت؟ آیا هیچ فکر کرده‌ایم که می‌توان این جمله را به گونه‌ای دیگر هم گفت: “آقای رئیس‌جمهور یک بار شما اعتماد ما را جلب کنید”.