در همه دنیا وقتی مردم شلوغ می کنند پلیس سر می رسد، در ایران وقتی پلیس حضور پیدا می کند، مردم شلوغ می کنند، در همه دنیا وقتی ترافیک ایجاد می شود، پلیس برای برطرف کردن آن حاضر می شود، در ایران وقتی پلیس برای کنترل ماشینها حاضر می شود، ترافیک ایجاد می شود.
در همه دنیا وقتی تخلفات مالی اتفاق می افتد، دولت قوانین ضدفساد وضع می کند و با فساد مبارزه می کند، در ایران وقتی سروکله دولت در اقتصاد پیدا می شود، تازه فساد مالی ایجاد می شود. تمام این ۳۷ سال را بگردید، تک تک پرونده های مالی را دنبال کنید، حتی یک پرونده فساد مالی پیدا نمی کنید که بدون دخالت دولت یا حکومت رخ داده باشد.
وزیر اطلاعات خبر داد که: “بیست نفر از مدیران میانی دولت سابق در ارتباط با تخلفات مالی بازداشت شدند.” یعنی کلا همین یک دولت عدالت گستر که هفته ای هفت بار رئیس دولتش دست به جیب بود تا فهرست مفسدین اقتصادی را منتشر کند، مهم ترین دولت تاریخ ایران است که بیشترین فساد مالی را انجام داد.
دیروز روحانی گفت: “اگر اطلاعات، تفنگ، پول، سرمایه، سایت، روزنامه و خبرگزاری را همه یکجا جمع کنیم، ابوذر و سلمان هم فاسد می شوند.” تا کسی تصمیم بگیرد با فساد مالی مبارزه کند، بلافاصله مجلس و قوه قضائیه یک برچسب عامل فتنه روی او می چسبانند و طرف را به طرف زباله دانی تاریخ هدایت می کنند، تا کسی تصمیم می گیرد با دزدی و غارت اموال مردم مبارزه کند، بلافاصله همه نمایندگان مجلس و ائمه جمعه گیر می دهند به ساپورت زنان و فاق شلوار مردان و کنسرت موسیقی و تولید فیلم سینمایی و خط قرمز هسته ای و نمی گذارند کسی به فساد مالی رسیدگی کند.
سپاه هم که مثل خرس، منظورم فیروزآبادی نیست، کلا عرض شد، نشسته بالای سر اقتصاد کشور و نفت را دارد تزریق می کند به بدن.
از آن طرف هم خامنه ای گفته است: “چرا اقدام قاطع در مبارزه با فساد انجام نمی شود که نتیجه را مردم به صورت ملموس مشاهده کنند.” به جمله دقت کنید، ایشان منظورش این نیست که با فساد مبارزه کنید چون فساد مالی بد است، منظورش این است که بافساد جوری مبارزه کنید که مردم فکر کنند که داریم با فساد مبارزه می کنیم. چهار سال قبل سر پرونده سه میلیارد دلاری که یک سرش در بیت رهبری دست آقای جهرمی بود و تهش رفته بود تورنتو، تا چهار نفر گیر دادند که با فساد برخورد کنند آقا فرمودند که “کششششش” ندهید.
از همان اول که فساد مالی در ایران به پدیده دولتی تبدیل شد، فاضل خداداد سرش از طریق رفیق دوست به بیت رهبری وصل بود، رمضانی که بغل دست بیت رهبری داشت حال پخش می کرد، شهرام جزایری که فقط به شخص جبرئیل و میکائیل رشوه نداده بود و بالا ترین رقم را هم برای بیت کنار گذاشته بود که این دیگر غلط زیادی بود که پسرک از بیت رشوه بخواهد فورا امر صادر شد که سرش زیر آب شود منتها قبل از زیر آب شدن فاش کند که به کروبی هم پولی داده است. از این ها گذشته عظیم ترین فساد مالی کشور هم در همین دولت احمدی نژاد رخ داد که از جیب کوچیکه پشت شلوار جنتی در آمده بود.
الآن هم کسی جرات نمی کند دست به مرتضوی فاسد و بابک زنجانی و بقایی و مشائی و رحیمی و جهرمی و غیره بزند. اصلا یک نخ فساد مالی را نشان بدهید که سرش به نزدیکی های بیت وصل نباشد. جواب پرونده مهدی هاشمی است که او اتفاقا تنها کسی است که محاکمه شده.
وقتی خود قوه قضائیه مانع پیگیری پرونده های مالی می شود تا مبادا سیاه نمایی شده باشد، لابد انتظار دارند دربان مجلس با فساد مالی مبارزه کند. آن مجلس که حداقل صد نماینده اش از مرتضوی پول گرفتند و از هضم رابع هم گذراندند، آن دولت هم که وزرایش با اسم مستعار در حال محاکمه با ریتم اسلوموشن هستند، خود رئیس قوه قضائیه هم که داداشش صاحب پرونده است و مهم ترین قاضی اش یعنی مرتضوی اند خلافکارهای کشور است. یک بررسی ساده بکنی می بینی نود درصد خلاف های مالی را افرادی در قوه قضائیه و مجلس دارند پیگیری می کنند که خودشان آن را انجام دادند.
اعتصاب با هماهنگی کارفرما
دولت اعلام کرده که از این پس “اعتصاب بدون هماهنگی با کارفرما غیرقانونی است.” یعنی از فردا هر کارگری که می خواهد اعتصاب کند، اول باید رضایت از ولی خودش بگیرد، ولی هم رضایت از کارفرما. قرار است قوانین دیگری را هم در همین راستا تصویب کنند:
یک، کودتا کردن بدون هماهنگی با ستاد مشترک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی غیرقانونی است.
دو، هر زن یا شوهری بخواهد به همسرش خیانت کند، باید از همسر خود یا همسر او رضایتنامه داشته باشند.
سه، هر دزدی بخواهد از هر خانه ای سرقت کند، باید از صاحبخانه رضایتنامه داشته باشد.
چهار، اختلاس اموال دولتی قبلا باید به اطلاع رئیس جمهور رسیده و رضایت کتبی او یا دو نفر از سه نفر رحیمی و مشایی و بقایی را گرفته شده باشد.دولت هم با دولت فرق نمی کند این سه نفر به تایید رهبر رسیده اند
پنج، هر نوع عملیات براندازی علیه حکومت فقط با رضایت و هماهنگی وزارت اطلاعات ممکن است.
حضور و غیاب استعمارگران
نبوغ هر روز شکوفه می زند و هر لحظه گل می دهد. آیت الله حائری امام جمعه شیراز و مصرف کننده نصف تولید حنای کشور اعلام کرد که “حضور و غیاب در دانشگاه طرح استعمار است.” البته حرف ایشان خیلی هم بی ربط نیست. بعید نیست ناخن گرفتن، شستن دست و رو، حمام رفتن، شستن میوه قبل از خوردن آن، آب خوردن با لیوان و بدون گذاشتن دهن به شیر آب، شانه کردن موها، راه رفتن با کفش و خیلی کارهای دیگر هم طرح استعمار باشد.
یکهو دیدی همین که دانشجویان به جای اینکه از پنجره و با طناب وارد کلاس شوند، از در وارد می شوند هم طرح استعمار باشد. معلوم نیست چند ماه بعد کاشف به عمل نیاید که دست نکردن توی دماغ و کوتاه کردن مو با وسیله ای غیر از قمه کار استعمار باشد. اصلا همین که ما به جای چرخ های چهارگوش از چرخ های دایره ای برای دوچرخه و ماشین استفاده می کنیم طرح استعماری باشد.
اصلا همین که وقتی پشت میز می نشینیم به جای اینکه مثل آقای حائری روی زمین بنشینیم، مثل استعمارگران روی صندلی می نشینیم، خودش یک طرح استعماری است. اصلا چرا مثل استعمارگران فلان جای بچه های مان را با آب می شوئیم و لیس نمی زنیم؟ جدا تا کی می خواهیم هر روز آب به آسیاب استعمارگران بریزیم؟
چی به جای چی؟
این خارجی ها هم فکر می کنند ما خیلی بدبختیم. خودشان بدبختند. فکر می کنند ما نه می خندیم، نه عاشق می شویم، نه تفریح و حال و حول می کنیم، نه می رقصیم، نه کتاب می خوانیم. اصلا اینطور نیست. اتفاقا همه این کارها را می کنیم، خیلی خوب هم می کنیم، فقط مال ما کمی فرق دارد.
خارجی ها برای اینکه بخندند، یکی جوک می گوید، بقیه می خندند، در ایران ائمه جمعه و مسئولان سیاسی سخنرانی جدی می کنند و ما می خندیم، در عوض وقتی که جوک و طنز می گوئیم ما را دستگیر می کنند و می برند زندان و گریه می کنیم.
خارجی ها وقتی می خواهند شعر بخوانند، به انجمن شعر می روند، شاعری شعرش را می خواند و آنها به خارجی می گویند احسنت، شاعران ما برای اینکه شعر بخوانند می روند پیش رهبر و آنجا شعر می خوانند و او می گوید احسنت، در عوض در انجمن شعر شاعران درباره سیاست شعر می خوانند و دستگیر می شوند و عالی پیام می رود زندان.
خارجی ها برای اینکه قهوه یا چای بخورند می روند کافه که یک جای خلوت است و در آنجا چای یا قهوه می خورند، ما برای خوردن چای یا قهوه و کشیدن قلیان می رویم به کوههای دربند و پلیس گیر می دهد به حجاب زن مان و دعوا می شود، در عوض وقتی می خواهیم چت کنیم به کافه می رویم و آنجا را هم پلیس تعطیل می کند.
خارجی ها برای طرح مباحث فلسفی و فکری در سالن دانشگاه جمع می شوند و در سکوت سخنرانی می کنند و در جلسات حزبی مبارزه سیاسی می کنند، ما در سالن های دانشگاه مبارزه سیاسی می کنیم و علیه حصر موسوی و آمریکا و استبداد شعار می دهیم، در عوض در جلسات سیاسی درباره مباحث هرمنوتیک گفتگو می کنیم.
خارجی ها وقتی می خواهد خوشحالی و تفریح کنند می روند استندآپ کمدی و با دیدن فیلم سینمایی خوش می گذرانند، ما وقتی می خواهیم استندآپ کمدی ببینیم، به سخنرانی قرائتی یا حاج آقا دانشمند که برای تبلیغ دین حرفهای خنده دار می زند گوش می کنیم. در عوض برای مبارزه سیاسی به خانه هنرمندان می رویم و هنرمندان مان بخاطر فیلمسازی می روند زندان.
خارجی ها وقتی می خواهند خودشان را تکان بدهند می روند کنسرت موسیقی، بعد وقتی می روند عزاداری سکوت می کنند، ما وقتی می خواهیم خودمان را تکان می دهیم می رویم عزاداری و سینه زنی می کنیم، در عوض وقتی می رویم کنسرت موسیقی، خیلی مودب می نشینیم و سعی می کنیم اصلا تکان نخوریم.
خارجی ها برای اینکه بروند دانشگاه چهار سال رانندگی می کنند و پول در می آورند بعد با پول آن دانشگاه می روند، ما اول می رویم دانشگاه و درس می خوانیم، بعد که فارغ التحصیل شدیم، می رویم مسافرکشی می کنیم تا پول دربیاوریم.
خارجی ها وقتی می خواهند عاشق بشوند می روند یک زن یا مرد جذاب و دوست داشتنی می گیرند و عاشقش می شوند و به او می گویند “روح منی مارگریت، عشق منی مارگریت” بعد با مارگریت همفکری می کنند و برای مبارزه سیاسی به یک حزب می روند و به اهداف شان می رسند. ما وارد یک حزب می شویم و عاشق رهبرش می شویم و عاشقانه به او می گوئیم “روح منی خمینی، بت شکنی خمینی” یا “مسعود، مریم، عشق منی رجوی” یا می گوئیم “خاتمی! دوستت داریم” بعد در جریان مبارزه با یکی از همفکران مان ازدواج می کنیم و برای ازدواج همه جور حساب و کتاب می کنیم و سعی می کنیم با همسرمان کار مطالعاتی و فکر کنیم.
خارجی ها برای اینکه دولت را تغییر بدهند در انتخابات شرکت می کنند و بعد از انتخابات یک دولت جدید و متفاوت سر کار می آید، ما برای اینکه دولت را عوض کنیم، یک انقلاب می کنیم و بعد از انقلاب و کلی کشت و کشتار و خین و خین ریزی دوباره چیزی شبیه همان دولت قبلی می آید سر کار.
نتیجه گیری اخلاقی: ما همان کارهایی را می کنیم که بقیه می کنند، فقط جاش فرق می کند.