حرکت،جابه جایی و شکل گیری افراد و گرو های سیاسی در ایران در سه دهه گذشته بر اساس نوعی توافق، قواعد نا نوشته در بالا ترین سطوح هرم قدرت سیاسی و اقتصادی و مذهبی چهره بسته است. این جابه جایی ها از بالاترین رتبه شروع شده و حتی تا میانه ترین سطوح مدیریت سیاسی و اقتصادی کشیده شده است. تا جایی که میتوان گفت هیچ فردی که روزگاری بر مسند سیاسی بالا در ایران قرار داشته به تمامی از این هرم خارج نشده بلکه از پایه ای به پایه ای دیگر جابه جا شده است. البته موارد استثنایی هم وجود دارد که خود نتیجه توافق اکثریتی تمام جناح ها برای کنار گذاشتن آن بوده است. چیزی شبیه قانون انرژی که میگوید انرژی از بین نمیرود بلکه تغییر شکل میدهد، در این جابه جایی های سیاسی حاکم بوده است. توافق بر این اصل استوار بوده که “مسئولان عالی نظام” و بعد ها هر فردی که مسئولیتی، حتی خرد داشته است هرگز از دایره اصلی قدرت و مرکز تصمیم ساز سیاسی و حلقه های اقماری خارج نشوند و گرنه نظام آسیب میبیند. آنچه باعث قوام و پایداری این اصل، با وجود تمام رقابت ها در عرصه سیاسی و اقتصادی بین افراد و گروه های درون نظام گشته است اعتقاد و احترام به اصل و شعاری “زر نوشته” بوده است. این اصل که بارها از سوی مسئولان عالی نظام حتی در سخنرانی هایشان در حضور مردم مطرح شده این است که “همه ما در یک زورق و کشتی نشسته ایم، اگر بر آن آسیبی وارد آید همه ما غرق خواهیم شد”.
این رویه و معادله به ظاهر ساده پس از سه دهه تبدیل به هزار تویی از مناسبات سیاسی اقتصادی گردیده است که تبیین آن عمری به درازای نظام سیاسی ایران میطلبد. تا امروز در صورت اختلاف در ترسیم حوزه های قدرت و نفوذ هر یک مسئولان نظام، با شیوه های کدخدا منشی و ریش سفیدی در نهایت موارد اختلاف بر طرف گردیده است؛ اما هرگاه این شیوه پاسخگو نبوده و فردی یا جریانی موقعیت یا منافع اقتصادی یا پایگاه سیاسی خود را در خطر دیده، بحث افشاگری به ویژه در حوزه مالی در میان آمده است. این عبارت که “ما هم چیز هایی داریم که افشا خواهیم نمود” حتی در صحن مجلس یا دیگر محافل بیان گردیده، بر اهالی پژوهش سیاسی آشنا است. از رو ترکیب نظام سیاسی در ایران را میتوان به جنگلی تشبیه نمود که درختان متفاوتی دارد با تنه و شاخه هایی جدا که ریشه هایشان در خاک در هم تنیده است. بنابراین ریشه کنی هر درخت، حداقل به بخشی از ریشه های دیگر صدمه وارد میآورد. این ریشه ها همان هزارتوی روابط اقتصادی و سیاسی مسئولان نظام میباشد. اما آنچه در این هنگام و هنگامه مورد پرسش قرار میگیرد این است که چگونه این قانون زر نوشته، نا دیده انگاشته شده و بخشی از نظام سیاسی بر آنند تا یک بار برای همیشه پیکره تنومندی از این جنگل را برای همیشه از بن بر کنند حتی به بهای آسیب آوردن جدی بر دیگران و حتی خود. چه اتفاقی افتاده یا در شرف رخ دادن است که نظام سیاسی ایران به این نقطه بسیار پر هزینه رسیده است؟ نظام سیاسی ایران همواره مشکلات و مسایل مورد اختلاف را در بالاترین رده حل و فصل نموده و به شدت از سرایت آن حتی به مدیران درجه دوم پرهیز داشته است. طراحی و برنامه ریزی مناظره های تلویزیونی و واکنش های نامزد های این دوره نشان بسیار آشکار از رویگردانی از شیوه های پیشین و کشیدن مشکلات در انظار مردم به شیوه ای “غیر متعارف” بود. اندک نبودند کسانی که از همان مناظره های نخستین به شدت از این رویکرد نوین بیمناک گشتند اما پنداری تیر از چله در رفته بود. هنوز هم این رویکرد وجود دارد که مسئله انتخابات هر چه سریع تر باید با شیوه گذشته با مسالمت و آشتی بین مسئولان بالا حل و فصل شود. اینان نیک آگاه بودند که کشاندن منازعات در رده بالای نظام در جامعه به پدیده ای غیر قابل مهار تبدیل خواهد شد. جامعه هنوز در تکان های شدید پی آمده از مناظرات تلویزیونی بود که این بار با نتایج انتخاباتی رو به رو گشت که به هیچ روی به آن تن نمیدهد. اینک به نظر میآید که دوره همزیستی مسالمت آمیز و توافق ها و ترسیم مرز بندی ها بین مسئولان عالی نظام سیاسی ایران دیگر سپری شده است. آنچه را که میتوان امتیازی برای محمود احمدی نژاد و حامیان سیاسی، مذهبی و مالی او، حداقل در روز های نخستین بر شمرد،این بود که آنها تصمیم نهایی خود را گرفته بودند. آنچه بی اختیار ما را به یاد “راه حل نهایی” می اندازد. آن ریزش سیاسی که در آخرین انتخابات مجلس روی داد نشان از داشت که تقابلی همه جانبه بین مراکز اصلی قدرت اقتصادی، سیاسی و مذهبی در حال شکل گیری است. اینکه این پدیده برای نظام سیاسی ایران اجتناب نا پذیر بوده است یا نه، بحث دیگری است. مسئله این است که صف آرایی تازه همه جانبه ای شکل گرفته است و بیم کارزاری بسیار پر بها برای مردم میرود. این پدیده در بین گروه ها و مسئولان هر نظام سیاسی که هست خود را در نیست دیگری بدانند بی تردید نمایانگر یا سیر واژگونی یا تغییرات بسیار بنیادین خواهد بود. بدیهی است که میزان این تغییر به اهمیت افراد سیاسی در گیر و مشارکت گروه های سیاسی و البته مردم به شکل تصمیم گیرندگان نهایی بستگی دارد. بنابراین هر چه تظاهرات و نا آرامی های سیاسی اجتماعی افزایش یابد به همان میزان تغییر های بنیادین و ساختاری در نظام سیاسی محتمل تر میگردد. البته نبود احزاب سیاسی در ایران که بتوانند امکان ورود سیاسی در این کارزار را به شیوه های کاملا سیاسی از میان بر دارند بسیار ضعیف نموده است. واقعیت این است که این انتخابات به همه پرسی برای محمود احمدی نژاد تبدیل گشت و هر چه شرایط کنونی پیشتر رود در نهایت به همه پرسی برای کلیت نظام میانجامد. آن همه پرسی که بسیاری در خارج و داخل ایران، بر آن پای می فشردند امروز به پر هزینه ترین شکل در حال برگزاری است. این دومین بار است که جمهوری اسلامی خود را در معرض همه پرسی مردم ایران میگذارد. آنان که در سال پنجاه و هشت “آری” گفتند پیآمد های آن را در تمامی جنبه های حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دیدند. و امروز در این همه پرسی،همگانی که “آری” یا “نه” میگویند سرنوشتی نو را رقم میزنند. یک همه پرسی که آغاز شده و پایان آن و به ویژه هزینه های گران آن در جنبه های گونه گون قابل ارزیابی نیست.
مدیر انستیتو اروپایی پژوهش های عالی ایرانی [پاریس]