مشکلات اجتماعی را نمی توان تک عاملی تحلیل کرد، زیرا سلسله ای از عوامل زمینه های یک بحران و یا شرایط مناسب را فراهم می کنند. در هفته های اخیراخبار متعددی از وضعیت وخیم اقتصادی و آموزشی استان سیستان و بلوچستان درلابلای خبرها دیده شد و البته از حد یک خبر هم پیشتر نرفته، اما هیچ مسئولی در مورد آن همه آمارهای تکان دهنده اظهار نظری نکرد، قولی به مردم نداد، و حتی اظهار تاسفی نکرد.
گوشها به همه نداشتن هایی که بلوچها باید با آن کنار بیایند، عادت کرده؛ حتی اگر امام جمعه شهرستان زهک فریاد بزند که بیش از ۹۰ درصد مردم این استان زیر خط فقر قرار دارند، مهم نیست زیرا نام این استان همیشه با فقر و تنگدستی همراه بوده است.
اگر دکترعادل آذر، رییس مرکز آمار ایران طی گزارشی مفصل در خصوص وضعیت زنان سرپرست خانوار اعلام نماید که استان سیستان و بلوچستان با ۱۶ ممیز ۶ درصد پر جمعیت ترین استان از نظر تعداد زنان سرپرست خانوار است و نیز اضافه کند که نسبت درآمد زنان سرپرست خانوار این استان در مقایسه با دیگر استانها، حداقل در آمد است، درد وجدان به سراغ ما و مسئولین دلسوز نیز نمی آید.
اگرعلی رضا راشکی، مدیر کل نوسازی و توسعه مدارس سیستان و بلوچستان در خصوص وضعیت کلاسهای درس این استان بگوید از مجموع ۱۰ هزار و۶۲۰ کلاس درس این استان ۶ هزار و۷۲۰ مورد آن غیر مقاوم بوده و نیاز به تخریب و یا دست کم مقاوم سازی دارد و یا از مجموع ۶هزار ۷۲۰ کلاس درس غیر مقاوم این استان، ۵ هزار و ۹۸۹ کلاس درس برای دانش آموزان خطر آفرین است و باید هر چه زودتر تخریب و بازسازی شود، چندان مهم نیست، زیرا منطقه محروم یعنی همین دیگر!
اگر گری لوئیس، نماینده ارشد سازمان ملل در ایران که در اواخر دی ماه از دریاچه به خشکی نشسته هامون بازدید کرده، در گزارش خود بگوید که حدود ۴۰۰ هزار نفر در ناحیه سیستان زندگی می کنند که تعداد زیادی از آنها در زیر خط فقر قرار دارند و زندگی آنها با کمکهای نقدی دولت یا کمیته امداد که بیش از ۲۰ دلار در ماه نیست، می گذرد و نیز اضافه کند که با خشک شدن هامونهای سیستان هزاران امکان شغلی در سیستان و بلوچستان از بین رفته و با حیرت بگوید که سرعت پیشرفت این فاجعه دست ساخت انسان، طی تنها ۲۰ سال امکانات معاش مردم را نابود کرده است، باز هم موضوع و مشکل ما نیست.
همچنین اگراو با تاسف اضافه کند بادهای شرقی زمانی با وزیدن روی دریاچه عامل تهویه طبیعی هوا بوده و حالا فقط توفان های شن به بار می آورند و روزهای متوالی باعث تیرگی هوا می شوند و توفان شن را به افغانستان و حتی دورتر یعنی تا پاکستان می برند و البته برای این مشکل زیست محیطی راهکارهای نه چندان پیچیده ای هم پیشنهاد و اضافه کند که به نظر می رسد بیشتر ایرانیان اطلاع چندانی از رنج مردمی که در سیستان زندگی می کنند، ندارند، اتفاق خاصی نمی افتد، دل مسئولی بدرد نمی آید.
البته قریب به یقین گری لوییس نمی داند که منطقه محروم یعنی چه؟ شاید بهتر باشد که به او توضیح داده شود که منطقه محروم یعنی مردم باید به نان شب خود محتاج باشند، مدارس در حال تخریب و فرو پاشی باشد، تالاب ها یکی پس از دیگری خشک شوند، واحد های دامی حدود ۲ میلیون کاهش داشته باشد وساکنین این منطقه هم وظیفه دارند که تبعیض ها را تحمل کنند، بردبار باشند و خلاصه اینکه این وضعیت را سرنوشت ابدی خود بدانند.
اما همین که خبر گروگانگیری چند سرباز بی گناه بر صدر خبرها می نشیند، همه توجه ها به این استان جلب می شود؛ سربازانی که باید تاوان بی توجهی های مسئولین را بدهند. این سربازان طعمه خوبی برای اره دادن و تیشه گرفتن قوه قضاییه با مردمی که فقر تا مغز و استخوان آنها را به درد آورده است، هستند. این سربازان باید جور همه کاستی های این استان را یک تنه بکشند.
اما وظیفه ما چیست؟ شهروندان آگاه و مسئول تا کی می خواهند در مورد بخشی از ایران که پاره تن آن است، سکوت کنند؟ تا کی می توان خود را غرق در بیخبری و خوش خبری کرد؟ چرا این آمارهای تکان دهنده ما را بر آن نمی دارد که وضعیت مردم این منطقه را با جدیت پی گیری کنیم؟ آیا وجود ۹۰درصد مردم زیر خط فقر کمتر از یک زلزله ویرانگراست؟ کمتر از مشکلات بارش چند روزه برف در یک منطقه ایران است؟ کمتر از……..
البته ما دو دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد را پشت سر گذاشته ایم که اندک داشته هایمان نیز در این دو دوره بر باد رفته است، انگار که جنگ چند ساله ای را پشت سر گذاشته ایم. اما از یاد نمی توان برد که مردم این استان رای قابل توجهی به حسن روحانی داده اند و در ازای آن با تعیین یک شهردار زن نمی توانند چشم شان را به روی خواسته های اساسی خود ببندند.
این نکته مهم را نیز نباید از نظر دور داشت که به دلیل شرایط اسفبار این منطقه، رادیکالیزمی در این منطقه در حال شکل گیری و تثبیت است که وضعیت این بخش از کشورمان را به شرایط پر خطری هدایت می کند؛ همان اتفاقی که در افغانستان و پاکستان افتاده و با هیچ ترفندی قابل مهار و کنترل نیست. حال با وجود این شرایط، شاید بد نباشد که با برنامه ریزی جدی در خصوص مسائل زیست محیطی و اقتصادی به حل مشکلات مردم با جدیت فکر کرد.
لازم به ذکر است که فقر فراگیر مردم این منطقه آنها را مستعد جذب شدن به جریانات رادیکال و بنیاد گرا کرده و دولت و سایرقوا بایدبا جدیت به این نکته اشراف داشته باشند و بجای اعدامهای فله ای مردم، به توسعه آموزشی، فرهنگی، اقتصادی، بهداشتی، اجتماعی و سیاسی این منطقه بیاندیشند.
همینطور، بهتر است دولت شرایطی برای فعالیت نهادهای مدنی در این منطقه فراهم آورد، چرا که نهادهای مدنی و فعالین آن بهترین رابط ببین دولتها و عموم مردم هستند و کمکهای آنان می تواند بخشی از مشکلات مردم را چاره جویی کند.
نکته آخرآنکه اگر بر آن هستیم که این منطقه را از برادر کشی و جنگ داخلی که بر ایده های بنیاد گرایانه نیز استوار است، درامان بداریم، باید احزاب و چهره های میانه رو این استان از امکان فعالیت سیاسی قانونی برخوردار باشند تا شرایط سیاسی بهنجاری در این منطقه حاکم شود و این استان از وضعیت تنش آلود رهایی یابد و مردم بتوانند با استفاده از راههای قانونی مطالبات خود را پی گیری کنند.