صعود مرگخواهانه
صعود مرگ خواهانه
رگ عبور، رگ بنبست
فشار تودهی تخدیری
تجسّد نَفَس، تشنّج ابریشم
گسیختن از چارچوب، ریختن از آه
رهائیِ فرو رونده
ـ سلام
از ارتفاع، سلام!
مرا به سطح رطوبت
مرا به تاب و تب گوشت
مرا به ظلمتِ پروانهی سیاه
مرا به حرصِ گل گوشتخوار
به ضلع و قاعده، به انتهای قنات
مرا به گود مادگیات
دعوت کن
درون قلب مثلث،
مرا به باز و بسته شدن
در این محیط چنگکی بیرحم
تهی ز همهمه
پر از سقوط
مرا به ریختن
دیوانه ریختن
دعوت کن
فرود نیروی ماهیچهای
عبور در گوگرد
نفس کشیدن در دهلیز
خفه شدن
احاطه شدن
پریدنِ ِ در رخوت
پریدنِ ِ در خواب
فراموشی ِ مژهها
مشخصاتِ مرداب…
ـ آآه…
ـ صدای دود میآید؟
ـ چه ماه تنهایی!
زمستان ۱۳۴۵
وقتِ جنونِ پوستی ارتباط
زیرا خلاصهی تن تو در انگشتهای کپسولیست
که من خلاصه میشوم
وقتِ جنون پوستی ارتباط
هر بار
که این کلید بار ِ گشودن دارد
و در کنار ِ این عصب مستعار
صد شیرخواره رشد طبیعیشان را
با یاد زانوان ِ تو از یاد میبرند
در زانوی تو
چهرهی یک شیرخواره تا ابد
بیرشد مانده است
وقت جنون ِ پوستی ِ ارتباط
باغ مثلث تو
منظومهی سیاه کلاغان را
از قلهی سپیدار
پر میدهد.
منظومهی سیاه تو
پرواز هوشیارِ کلاغان است
وقتی خلاصه میشوم.
جسمی
با همکاری فروغ فرخزاد
آه ای فرونشاندن جسم
حکومت بیتسکین
ای پاسخ تمام اشکال اضطراب!
وقتی که حرکت غریزه مرا زائید
و جبرِ باد نام مرا بر سطوح سبز درختان نوشت
سفینهها میچرخیدند
و ماه، ماهِ تصرف شده
از انتهای تهیگاه تو تولد دنیا را
بشارت میداد.
سلام!
حرارت چسبنده!
زمستان ۱۳۴۵
دلتنگی
با همکاری فروغ فرخزاد
شب در گریز اسب سیاه
یک صف درخت باقی میمانْد
در چهار کهکشان نعل
یک صف درخت
بیشیهه میگذشت.
رگِ بریده دهان باز کرد و ریخت
افق دراز
دراز
دراز ِ لخته لخته دراز ِ مُذاب
زنی در اصطکاکِ رانهایش
گُر میگرفت
ستارهای رسیده در تهِ خود چکه کرد
صدائی از سرعت پُرسید:
کجا؟
کجا؟
اما جواب
گذشتن بود.
و در گریز اسب سیاه
سرعت پیاده میرفت
سرعت، صف ِ درخت بود
که میمانْد.
۱۳۴۵