یکصد و بیست سال آزگار از قیام کارگران صنعت نساجی در شیکاگو در اول ماه مه 1986 و چیزی بیش از بیست و پنج سال از میتینگ بزرگ اول ماه مه، روز جهانی کارگر پس از انقلاب بهمن در میدان آزادی تهران گذشت. سال گذشته به رغم انسداد فضای سیاسی موجود و سیر انقباضی طی شده، در غیاب نسبی جناح اصلاح طلب حاکمیت از گردونه قدرت، حرکت اعتراضی به نام جنبش های اجتماعی و در صدر آنها جنبش طبقه کارگر ایران رقم خورد. مبارزات سندیکالیستی جنبش کارگری، به پیشگامی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی و خرد سیاسی رهبری آن منصور اسانلو و یارانش در ارتباط گرفتن با جنبش های اجتماعی دیگری چون دانشجویان و زنان کوشید. سمت و سوی همه این وقایع که بر پایه مطالبات عینی و مادی مشخصی نضج گرفته، در حرکت اصیل و جدیدی نهفته است که تجربه عینی رویکردهای لیبرال از هر نوع آن را در پاسخگویی به مطالبات انباشت شده مردم در طول همه سالهای بعد از انقلاب، عاجز و ناتوان نشان داده است. این همه، نه تنها در میدان نظر که در میدان عمل نیز برای چشم باز، هویدا می نمایاند.
طبقه کارگر ایران، با همه فشارها و موانع پیش رو و در هنگامه ای که شاگردان فن هایک و پوپر و امثالهم، از اساس منکر وجود طبقه ای به نام طبقه کارگر در میهن ما شده اند و بعضا بنا بر گفته استادشان “عدالت” را محصول ذهن بیمار عنوان می کنند، دیگر این فراخوان چند هزار امضایی کارگران آگاه کشور است که مهر قاطع بی اعتباری بر پیشانی نهادهایی حکومتی چون “خانه کارگر” و “شوراهای اسلامی کار” می زند. تکاپوی سندیکالیست های شرکت واحد، موجب حمایت های جهانی تشکل های کارگری و نهادهای مدنی دموکراتیک در سراسر جهان از جنبش طبقه کارگر ایران می شود. امروز دیگر شعار “کارگران ایران تنها نیستند” صدر و ذیل برنامه هر جریان براستی آزادیخواه و برابری طلب در کشورشده است.
حالا این طبقه کارگر ایران است که در یکی از دشوارترین دوران حیات تاریخی خود در این ملک با شعار تاریخی” جز زنجیر های مان چیزی برای از دست دادن نداریم” در پیوند با تکاپوی جنبش دانشجویی آزادیخواه و برابری طلب میهن، بار دیگر بر ضرورت سازماندهی اتحادیه ها و تشکل های مستقل کارگری پای می فشارد. طبقه کارگر ایران، خواهان ستاندن حق به یغما رفته خویش است؛ جنبشی که در فردای بستن شیرهای صنعت نفت ایران با اعتصابی جانانه اساسی ترین ضربه را بر پیکر رژیم سلطنتی وارد کرد، به این امید که طعم خوش آزادی و عدالت اجتماعی را شاید که در فردای پیروزی انقلاب ناتمام بهمن مزمزه کند.
تنها نیم نگاهی به تحولات مربوط به سندیکای شرکت واحد و دستگیری منصور اسانلو که موج بیانیه ها و اطلاعیه های حمایتی از راست و چپ، اصلاحاتی و غیر اصلاحاتی را به همراه داشت، کافی است برای رصد میزان تاثیر گذاری این حرکت در روندهای جاری. دامنه ابراز وجود و بستن خود به جنبش سندیکالیستی ایران با سابقه و تاریخ بالابلند خود، از انواع و اقسام مشروطه خواهان سلطنتی و مذهبی گذشت و تا کاخ سفید پرزیدنت بوش و کارگزاران ایرانی نئوکان های حاکم بر آن دامن گسترد. چرا؟ چگونه است که به رغم همه حواشی موجود در این بیست و هشت سال و خلع سلاح ایدئولوژیک یک نسل با سیاست مشهور “آرمان زدایی” این قماش و آن قماش بار دیگر طبقه کارگر ایران پرچم دار حرکت شده است و قادر که هژمونی بر حق خود را به فضای غالبا مصلحت جو و لیبرالی عرصه های سیاسی موجود تحمیل کند؟ آیا جز سابقه مبارزاتی و پیشینه تکاپوی جنبش کارگری ایران است؟ حرکتی توام با خرد بر پایه عینیات مادی موجود و مطالبات مشخص صنفی؟ روزی نیست که در کارخانه یا کارگاههای تولیدی، اعتصاب یا تحصن کارگری نباشد. در سال گذشته، چیزی قریب به هشتاد درصد این تکاپوها در قالب تظاهرات، راهپیمایی، راه بندان، و تجمع و تحصن در برابر ادارات و نهادهای دولتی و مجلس اسلامی بوده است. هزاران تحصن و تجمع از جنبش بزرگ مزدبگیران ایران و زحمتکشان یدی و فکری در سالی که گذشت تنها مشتی است نمونه خروار از آن گاهی که روند تحولات، سر و شکل جدی تری به خود گیرد و میدان دار این همه نیز، طبقه کارگر ایران و جنبش بزرگ مزدبگیران و زحمتکشان کشورشود. جنبشی که به غایت وراتر از تعاریف محدود لیبرال دموکراسی است و سعی برحرکت بسوی امکان پذیر شدن “جهانی دیگر” دارد.
براستی نرخ بیکاری 20 درصدی – که87 درصد آن شامل حال جوانان کشور شده و بیکاری پنهان تا 5 میلیون نفر در کنار محرومیت 86 درصدی زنان میهن از سهم اشتغال و با حداقل دستمزد تعیین شده توسط دولت که نصف شاخص رسمی خط فقرِ است- که پرداخت همین دستمزدها هم غالبا از 3 ماه تا 2 سال به عقب می افتد- جز حاصل پیگیری سیاست های اقتصادی نئولیبرالی و نسخه های تجویزی نهادهای مالی امپریالیستی به جمهوری اسلامی است که تحت عناوین مشهوری چون برنامه “تعدیل اقتصادی” و تامین امنیت سرمایه و اصلاح ساختار اقتصادی درقالب برنامه های موسوم به توسعه اقتصادی و… تا به امروز به اجرا درآمده است؟
خصوصی سازی ها و موج بیکارسازی های دسته جمعی، تبدیل قراردادهای کار دائم به قراردادهای موقت وپاره وقت، اخراج نزدیک به 70 تا 90 درصد کارگران از شمولیت قانون کار و محروم ساختن آنها از قراردادهای دسته جمعی، محرومیت از بیمه های بیکاری و درمانی و بازنشستگی و سوانح و از کارافتادگی،… وضعیت جنبش زحمتکشان و مزدبگیران میهن را در آستانه ای غیر قابل پیش بینی در روند تحولات آتی قرار داده است.
بنابر آمار رسمی منتشره در روزهای پیش از اول ماه مه امسال، افرادی با در آمد کمتر از 400 هزار تومان در ماه، زیر خط فقر محسوب می شوند و حداقل دستمزد رسمی تعیین شده ( یعنی 183 هزار تومان در ماه ) حتی نیمی از هزینه های زندگی افراد را نیز پوشش نمی دهد. حالا در دولتی که با شعارهای عدالت طلبانه و بردن نفت بر سر سفره ها به میدان آمده، خواستِ پرداخت به موقع دستمزد، بیش از همه ادوار دیگر در جمهوری اسلامی، به مطالبه ای دست نیافتنی بدل شده است. در چنین ساز و کاری است که با تغییر در قانون کار، 90 درصد کل کارگران و به عبارتی همه کارگران کارگاه های زیر 10 نفر به طور رسمی از زیر چتر هر نوع سیاست های حمایتی محروم می شوند.
میهن ما در بزنگاهی تاریخی و در جدال با دو نیروی بازدارنده داخلی و خارجی سر پوست انداختن کرده است و در شرایطی که به گواه اسناد موجود و گفته اخیر دبیر کل کنفدراسیون صنعتی ایران، حدود ۱۰ میلیون نفر، حدود یک سوم نیروی کار فعال کشور، از هر نوع اشتغالی برای تأمین زندگی شان محروم شده و آمار واقعی بیکاران در برخی مناطق کشور سر به ارقام نجومی می زند، پویشگران دمکراسی خواه ما از در انداختن طرحی نو سخن می گویند. خیل عظیم کارگران بیکار و در معرض اخراج که هر لحظه بر لشکر بزرگ بیکاران کشور می افزاید، از سویی نگرانی از انفجار اجتماعی و از مسیر خارج شدن حرکت در روندهای آتی و طبق معمول ماهیگیری جریان های مشهور از بلبشوی صحنه را به دل می اندازد و از سوی دیگر بر کورسوی امیدی می دمد که چشم انداز سازمان یابی طبقاتی نیروها و جدال اصلی “کار” و”سرمایه” را بشارتی نو می دهد.
کوتاه سخن آنکه، اول ماه مه 1386، یادآوری ضرورت حیاتی همبستگی هر چه بیشتر طبقه کارگر ایران در شرایط حساس کنونی میهن و تلاش برای ارتباط گرفتن با دیگر جنبش های اجتماعی بالقوه مانند جنبش زنان و جنبش دانشجویان و معلمان و پرستاران و… در صدر حرف و سخن درباره جنبش کارگری کشور است. شاید که گام زدن در چنین مسیری امکان کامیابی را در بسترتاریخ ناکام یکصدساله دموکراسی خواهی در میهن ما محتمل تر کند. بدیهی است که تحقق این مهم کار گسترده و پیوسته ای را در چهارچوب آگاهی بخشی طبقاتی هر چه بیشتر به طبقه کارگر ایران و همه مزدبگیران و زحمتکشان یدی و فکری می طلبد؛ تنها با عبور از این پیچ تاریخی است که امکان حرکت بسوی ایران دموکراتیک فردا میسر خواهد بود.
.