پرستو سپهری
اکبر رادی ”ایرانی ترین” نمایشنامه نویس ایرانی در غربت میهن خاموش شد و یکی از سه” غول زیبای” ادبیات نمایشی تاریخ معاصر را از میان برد.
غلامحسین ساعدی در سکوت غربت خاموش شدو برای همیشه در نزدیکی صادق هدایت روی در نقاب خاک کشید تا بازگوی سرنوشت اهل قلم باشد و اکبر رادی “آهسته با گل سرخ” رفت و تنها ماند بهرام بیضایی که رفتن مردی در ”صبح نمناک” را چنین تصویرکرد: ”نامردی است که در جواب تبریک رادی تسلیت بگویم؛ این نه از من که از روزگار است - آری - آن هم آنجایی که تبریک فرق چندانی با تسلیت ندارد، رفت آن بزرگواری که رادی بود؛ سوار بر واژه های خویش؛ اما چشمه یی را که از قلم وی جوشید، جا گذاشت، تا کاسه ی دست هایمان را از آب زندگی بخش آن پر کنیم، خدایا چرا نمایش را دوست نداری؟ چرا در سرزمین های دیگر دوست داری؟ روز تولدم را به نمایش ایران تسلیت می گویم؛ و به هر که از رادی ماند؛ به بستگان و وابستگان وی. و پیش از همه به زنی - حمیده - که بیش از چهار دهه با وی زیست - کنار سرچشمه یی - و غرش رودی را که از زیر انگشتان وی جاری بود، خاموش می ستود” و مسعود کیمیائی سرنوشتش رابه نسلی پیوند زد که پیام آور بهار بود و اینک غروب را رهسپار است: ”باید روزی بدون اکبر رادی شروع نشود که شد. دوره نویسندگان و شاعران زخمناک آرام به سر می آید. دیگر دوره آثار بزرگ نیست. روز دلتنگی است، ابر است و زمستان سرد است. هوای نوشتن برای مرگ اکبر رادی را ندارم. آواز خش دار این نسل می ماند، قیمت قناری به گوشت آن نیست به خواندن آن است.“
جمشید مشایخی اما از “سنگ فرش خیس” گفت: “اکبر رادی یکی از بزرگترین درامنویسان ما بوده و هست و همیشه با آثار بزرگاش زنده است. رادی نمونه یک مرد کامل بود. مردی با شخصیت، مهربان و باادب که من افتخار داشتم در نمایشنامه او به نام «شب روی سنگ فرش خیس» ایفای نقش کنم. رادی گاهی که بهتمرینات ما سر میزد و با دیدن صحنه پایانی نمایش متأثر میشد و میگریست و این بهدلیل زیبایی و جذابیت کلامش بود.”
و بهروز غریبپور ”آخرین لبخند” را به یاد آورد: “مرگ رادی قابل پیشبینی بود. ناقوسها برای رفتن او به صدا درآمده بودند و تلخی مرگ رادی این است که ما انتظار رفتنش را میکشیدیم: هر بار که بستری میشد، هر بار که خبری از کسالت او میشنیدیم، مرگ رادی را بچشم میدیدیم… شبی که در شورای بررسی آثار اجرایی تئاتر شهر قرار شد که «لبخند با شکوه آقای گیل» به روی صحنه برود، همهی ما نگران بودیم که استاد پیش از اجرا، یا در روزهای اجرا تسلیم مرگ بشود. اما مرگ به ما و به او اجازه داد که آخرین لبخند را بر لبان اکبر رادی نظاره کنیم. لبخندی تلخ که بیش از همهی ما خود رادی بدان واقف بود که ماندنی نیست و چنین نیز شد. با این حال مرگ نویسنده زمانی است که کسی اثرش را نخواند و یا اثرش را به روی صحنه نبرند و اینجاست که مرگ به زانو در میاید: هنگامی که آثار یک نویسنده بیش از زمان زنده بودنش مطرح میشود و در هر قرائت و بازخوانی واجرا، ندایی شنیده میشود که مرگ را میرنجاند: آه او زنده است؟!! آری، مرگ، آری اکبر رادی را تو از ما گرفتهیی. اما صحنهی تئاتر ایران، منزلگاه ابدی یک نویسندهی زنده، شجاع و پر توان است که دغدغهی نجات از حقارت و بیگانگی انسانهای پیرامونش را داشت و مادامی که آثارش بر روی صحنه بروند: او زنده است. آری مرگ، آری. ایمان دارم که تو جان یکایک ما را میگیری اما جوهر جانمان زنده است. چنان که مرگ رادی گواهی خواهد داد و تو آن را بهچشم خواهی دید هر چند که در هر اجرا تو در گوشهیی حاضری که جان تازهیی را به خاک بسپاری.“
شاهد اجتماع
اکبر رادی که 70 سال زیست، فقط یک نام نبود، تاریخ بود. تاریخ تئاتر کشور. او که متولد 1318 در شهرستان رشت بود تاآخرین روزهای زندگی، آثار جالب توجهی از خود به مردم هنردوست ایران زمین عرضه داشت. نمایشنامه های رادی به گونه ای نوشته می شد که می توانستی شخصیت وروح خودش را به سادگی درآن بیابی. نوشتههای اکبر رادی شهادتی به اوضاع اجتماعی پیرامونش بود. ”عدالت” دغدغه همیشگی اکبر رادی بود و کشف ریشههای فقر و نادانی در نوشتههای او مشهود بود. رادی از نویسندگانی بود که همواره درمیان اهالی تئاتر دارای ارج وقربی ستودنی بود. درنمایشنامه های رادی همواره موجی از اعتراض وافسارگسیختگی نسبت به حکومت ها ودولتمردان وجوددداشت وبا ظرافت کامل همه آنها را به اشکال مختلف به نقد می کشید. اکبر رادی در قیاس با نمایشنامهنویسان پیش از خود یک اقدام متهورانه انجام داد که نمایش ایرانی را به سوی رئالیسم هدایت کرد و داستانهای مجازی و تاریخی را به سمت شهادت دادن اوضاع پیرامون خود هدایت کرد.
از این رو او متمایز میشود که تصور کنیم پیش از او اگر نگاهی به مسائل اجتماعی وجود داشته یا نگاهی سمبولیک بوده و یا اعتراضنامههایی بوده که برای دور ماندن از سانسور نوشته شده بودند. رادی سعی کرد آدمهای پیرامون خود را با رگ و ریشه ایرانی و یا بهتر بگویم اصالت خطه شمال کشور به رشته تحریر درآورد و در حقیقت آثار نمایشی او مستندات تاریخی برهه زندگی او هستند. آثاررادی به لطافت گل، گلهای اطلسی که دوست دارد، به استحکام کوهساران، به باران، باران نرم بهاری میماند، و به گردباد و توفان… به ژرفای دریایی آرام و به جدالی به عظمت رودی خروشان، شعری جاری بر صحن نمایش!
آثاررادی چون خودرادی است. انسانی متضاد، انسانی حقیقی. اقیانوسی عمیق و آرام، زیبا، با عظمت و در ژرفای آن صلابت توفان.
رادی دارای مدرک کارشناسی علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بود.
آثار
نگارش داستانهای بلند “افسانه دری” و “مسخره” ؛ چاپ نشده است، 1336
نگارش نمایشنامه “از دست رفته” (چاپ نشده) 1337
نگارش داستان “باران” و “جاده”؛ مجله “اطلاعات جوانان”، 1338
نگارش داستان “سوءتفاهم”، هفته نامه فردوسی، 1339
نگارش داستان “کوچه” ماهنامه سخن1339
نگارش نمایشنامه “مسافران و، مرگ در پاییز” چاپ در مجله “پیام نوین” 1344
نگارش نمایشنامه “روزنه آبی” انتشارات اندیشه1341 به کارگردانی “شاهین سرکیسیان” تالار انجمن فرهنگی ایران و آمریکا1345
نگارش نمایشنامه”مرگ در پاییز” انتشارات رز 1349 به کارگردانی”عباس جوانمرد” تهران، تلویزیون ملی ایران1346
نگارش نمایشنامه “از پشت شیشهها” انتشارات روزن1346 به کارگردانی “رکنالدین خسروی” تهران، تالار بیستوپنج شهریور(سنگلج) 1348
چاپ مجموعه داستان “جاده” انتشارات لوح 1349
نگارش نمایشنامه “ارثیه ایرانی” انتشارات امیر کبیر 1347 به کارگردانی “خلیل موحددیلمقانی” تهران، تالار بیستوپنج شهریور (سنگلج) 1349
نگارش نمایشنامه “افول” انتشارات طرفه “1343 به کارگردانی”علی نصیریان “تهران، تالار بیستوپنج شهریور(سنگلج) 1349 ـ 1350
نگارش نمایشنامه “صیادان” انتشارات زمان “1348 به کارگردانی “فرامرز طالبی”دانشگاه تهران، تالار فردوسی1352
نگارش نمایشنامه “لبخند باشکوه آقای گیل” انتشارات زمان1352 به کارگردانی”رکنالدین
نگارش مقاله “دستی از دور” مقالات، انتشارات رز 1352
خسروی “تهران، تالار بیستوپنج شهریور(سنگلج) 1353
نگارش نمایشنامه”در مه بخوان” انتشارات زمان 13۵4
نگارش مقاله “نامههای همشهری”؛ مقالات، انتشارات نمونه 1356
نگارش نمایشنامه “پلکان” انتشارات زمان1368 به کارگردانی “هادی مرزبان” تهران، تئاتر شهر، تالاراصلی1363
نگارش نمایشنامه “آهسته با گل سرخ” انتشارات نمایش 1368 به کارگردانی “هادی مرزبان” تهران، تئاترشهر، تالار اصلی1366، 1367
نگارش نمایشنامه “منجی در صبح نمناک” انتشارات زمان ؛ 1365 به کارگردانی “منصور حیدری” تبریز، تالار تربیت 1368
نگارش نمایشنامه “هاملت با سالاد فصل” انتشارات زمان 1357 به کارگردانی “هادی مرزبان” تهران، تئاتر شهر، تالار چهارسو 1369
”بشنو از نی” مصاحبه، انتشارات هدایت1370
نگارش نمایشنامه “آمیز قلمدون” انتشارات نیلا ؛1377 به کارگردانی “هادی مرزبان تهران، تئاتر شهر، تالار چهارسو؛ 1376
نگارش نمایشنامه “شب روی سنگفرش خیس”؛ انتشارات نیلا ؛ 1378 به کارگردانی “هادی مرزبان”؛ تهران، تئاتر شهر، تالار اصلی؛1377
”مکالمات”؛ مصاحبه، انتشارات، ویستار؛ 1379
نگارش نمایشنامه “باغ شب نمای ما” ۱۳۷8به کارگردانی “هادی مرزبان” تهران، تئاتر شهر، تالار اصلی 1380
انتشار جلد اول دوره آثار(دهه 40) با عنوان “روی صحنه آبی انتشارات قطره۱۳۸۲
نگارش نمایشنامه “خانمچه و مهتابی” انتشارات آگرا 1382
انتشار جلد دوم دوره آثار(دهه 50) با عنوان “روی صحنه آبی” انتشارات قطره۱۳۸۳
انتشار جلد سوم دوره آثار(دهه 60) با عنوان “روی صحنه آبی” انتشارات قطره۱۳۸۳
”انسان ریخته” مجموعه بیست مقاله، انتشارات قطره 1383
انتشار جلد چهارم دوره آثار(دهه 70) با عنوان “روی صحنه آبی” انتشارات قطره”۱۳۸۴
نگارش نمایشنامه “ملودی شهر بارانی” انتشارات نیلا 1382 به کارگردانی “رضا میرمعنوی” رشت، جشنواره سوره، مجتمع فرهنگی سردار جنگل؛ 1380 به کارگردانی “هادی مرزبان” تهران، تئاترشهر، تالار اصلی 1384
نگارش نمایشنامه “تانگوی تخم مرغ داغ” انتشارات ویستار”۱۳81 به کارگردانی “علی فتوحی” تبریز 1384
نگارش نمایشنامه “شب به خیر جناب کنت” انتشارات قطره۱۳۸۲ به کارگردانی “میکائیل شهرستانی”؛ تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی 1385
نگارش نمایشنامه “کاکتوس”؛ انتشارات قطره 1382 به کارگردانی “مژده ساعی” تهران، تالار مولوی 1385
نگارش نمایشنامه “آهنگهای شکلاتی” انتشارات قطره؛ 1385 به کارگردانی “میکائیل شهرستانی” تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی 1385
نگارش نمایشنامه “پایین گذر سقاخانه” انتشارات قطره1383 به کارگردانی “هادی مرزبان” تهران، تئاترشهر، تالار اصلی 1385
پرده ی آخر
آدم نشانم بده. انسانی گرم، زنده، معاصر، که من صدای ِجِرجِر استخوانم را در او بشنوم. انسانی سرشته به ایمان و رنج منتشر، که تمام اعتبار و درخشش پلاتوی تو بسته به جمال اوست. و بی او بدان که صحنه سیاه است؛ یک غار مدرن، بینور، سرد که اشباح سرگردانی در سجاف آن بیهوده راه میروند. و آیا نوبت به غارهای مدرن و تیره آغازیان رسیده است؟… خوب من! همیشه یکی هست که عاشقانه بخواند.
اکبر رادی
تهران مرداد 1346
بخشی از نامههای همشهری