انتخابات؟

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

رایج است که ایرانیان پذیرفته اند حق انتخاب شان در حوزه های سیاسی محدود می شود به انتخاب بد و بدتر. ‏برخی خوشبینانه به این حق انتخاب محدود می گویند دموکراسی بومی یا مردم سالاری. اما مردم ایران به این ‏انتخابات کنترل شده رضایت نمی دهند و سکوت شان هم علامت رضایت نیست.‏

داریم به انتخابات مجلس هشتم نزدیک می شویم. قانون انتخابات اصلاح نشده. این انتخابات آزاد نیست. مردم حق ‏ندارند نامزدهای مورد علاقه شان را در صحنه ببینند. مردم فقط در جمع کسانی که از سوی شورای نگهبان تأیید ‏صلاحیت شده اند حق انتخاب دارند. از مدت ها پیش فعل و انفعالاتی در جریان بود تا برای داوطلبان این انتخابات ‏پرونده سازی کنند و تسهیلات لازم با هدف رد صلاحیت آنها را فراهم سازند و این تسهیلات را در اختیار شورای ‏نگهبان بگذارند. همچنین برنامه هایی در دست اجرا بود تا داوطلبانی که اهل چون و چرا هستند از نامزدی و نام ‏نویسی به کلی چشم بپوشند و اعلام کنند داوطلب نیستند. با همۀ این زمینه چینی ها تعداد زیادی داوطلب ورود به ‏مجلس هشتم شده اند و دارند بخت خود را می آزمایند. صرف نظر از آن که این داوطلبان واجد کدام شایستگی ها ‏هستند، استراتژی که برگزیده اند سودمند است.‏

ناظرانی که این شکل از انتخابات را تنها راه مشارکت سیاسی ایرانیان در شرایط کنونی ارزیابی می کنند مدت ‏هاست ضرورت شرکت مردم در انتخابات آینده را با همین شرایط نامطلوب یادآور می شوند. اغلب حسن نیت ‏دارند و معتقدند نباید صحنه را به خشونت ورزان وا نهاد تا نفس ها را تمام و کمال بگیرند. در تمام دوران بعد از ‏انقلاب دو طرز فکر پیرامون انتخابات فعال بوده است. یکی به موافقت با شرکت در انتخابات غیر آزاد نظر داده و ‏دیگری مخالفت با مشارکت در این صحنه را اعلام کرده است. بحث تحریم انتخابات در سال های اخیر بحث ‏جنجال برانگیزی شده و موافقان و مخالفان تحریم هر یک به سودها و زیان هایی توجه می دهند.‏

تحریم انتخابات به صورت اعلام نشده از آغاز تأسیس جمهوری اسلامی همواره توسط کثیری از واجدین شرایط ‏در عمل اجرا می شد. اما تا آغاز دوران اصلاحات بحث تحریم، علنی و فراگیر و جدی نبود. روز دوم خرداد ‏‏1376 جمعیت بزرگی از ایرانیان واجد شرایط در عمل تحریم انتخابات را شکستند و به صورت غیر منتظره ای ‏نیروی رأی خود را به یک روحانی تفویض کردند که گفته می شد اصلاح طلب است، اهل مداراست، بیزار از ‏خشونت است، ایران را برای تمام ایرانیان می خواهد، به قانونمندی ارج می نهد و اصلاحات را پرچمداری می ‏کند. حتا در این رویداد تاریخی فزون بر دوازده میلیون ایرانی واجد شرایط از شرکت در انتخابات امتناع کردند. ‏

حضور انبوهی از ایرانیان در این صحنه دیدنی بود. سوای رفراندوم دوازده فروردین 1358 که مردم در آن ‏مشارکت وسیعی داشتند، انتخابات در ایران هرگز چنین پر شور و حال نبود. روز دوم خرداد 1376 مردمی که ‏همواره مفتخر بودند شناسنامۀ پاک خود را به مهر انتخابات نسپرده اند، اغلب در صحنۀ انتخابات حاضر شدند. به ‏نظر می رسید ایرانیان از تنها فرصتی که در دسترس شان قرار گرفته بود می خواستند بیشترین بهره را ببرند. ‏حرکت به صورت خردمندانه ای مسالمت آمیز بود. شاید بتوان گفت همان انقلاب مخملی بود که چند سالی است ‏نیروهای امنیتی گرفتار توهم آن شده اند. حال آن که دوم خرداد 1376 واجد بسیاری از ویژگی های انقلاب ‏مخملی بود منهای دخالت نیروهای خارجی در سامان بخشیدن به آن. ‏

در آن دوران هنوز انقلاب هایی که بعدها به انقلاب های رنگی و مخملی نامگذاری شد در جهان اتفاق نیافتاده بود. ‏در آن دوران هنوز نیروهای امنیتی ایران با واژه هایی مانند انقلاب نرم و مخملی و نارنجی آشنا نبودند و در نتیجه ‏درک نمی کردند که بیخ گوش خودشان، مردم با ارادۀ آزاد و بدون دخالت خارجی یک انقلاب نرم و مخملی را ‏سامان دهی کرده اند. بدبختانه پرچمدار این انقلاب مخملی اهمیت آن را درنیافت و چندان آن را جدی نگرفت. ‏مطبوعاتی ها و دانشجویان آن را جدی گرفتند که البته پوست شان در این راه کنده شد. ‏

به نظر می رسید پرچمدار این تحول علاقمند بود رأی دهندگان بعد از دوم خرداد 1376 مطالبات خود را مطرح ‏نکنند. او بلافاصله پس از ورود به صحنه و ضمن تشکیل کابینه متوجه مشکلات شده بود تا اندازه ای که برخی ‏می گفتند گویا پیش از ورود به ماجرا قانون اساسی را درست مطالعه نکرده است. هرچه بود انقلاب نرم و مخملی ‏به نیروی رأی مردم شکل گرفت. اسمش را گذاشتیم اصلاحات. ابتکار عمل در واژه سازی های علمی، سیاسی و ‏اجتماعی همیشه در انحصار غربی ها بوده است و ما واژه های ساخت آنها را پذیرفته ایم. در آن زمان غربی ها ‏هنوز واژه ای مانند انقلاب نرم و مخملی و رنگی را به فرهنگ سیاسی جهان نیافزوده بودند. نیروهای امنیتی ‏سخت بیمناک شدند و از حضور وسیع مردم احساس خطر کردند. برنامه ریزی بر ضد اصلاحات شروع شد و ‏محافظه کاران هماهنگ و منسجم وارد میدان شدند. آنها می گفتند اصلاحات شیوه ای است با هدف استحاله نظام ‏که به حالی به حالی شدن آن و براندازی قانونی منجر می شود. همۀ کسانی که به اتهام رفتار اصلاح طلبانه ‏بازجویی شده اند می دانند که نیروهای امنیتی تا چه اندازه از اصلاحات می ترسیدند و باور داشتند که اصلاحات ‏برای تغییر نظام سیاسی، نرم و آهسته بسترسازی می کند. البته هرچند تلاش کردند نتوانستند خط و ربط این ‏رویداد شگفت انگیز را با سازمان های جاسوسی خارجی ثابت کنند. چمدان دلارهای امریکایی و ادعایی را در ‏هر خانه ای که جستجو کردند نیافتند، هرچند صاحب خانۀ نگون بخت را تا جایی که توانستند مشت و مال دادند. ‏

سرانجام سرکوب سیستماتیک و ضعف دستجات اصلاح طلب دست به دست هم داد تا انقلاب نرم و مخملی ایرانیان ‏که محصول ارادۀ خودشان بود جوان مرگ بشود. جماعتی از اصلاح طلبان که اتهام این جوان مرگی بر آنها وارد ‏شد همۀ تقصیرها را به گردن مخالفان درون حکومتی اصلاحات انداختند. گویی قرار بود اصلاحات را دیگران ‏یعنی مخالفان اصلاحات پیش ببرند و نه اصلاح طلبان! کار به اینجا که رسید خیلی ها پشت دست شان را داغ ‏کردند تا در انتخابات بد و بدتر شرکت نکنند. به تجربه آموختند ترازوی حساسی برای جداسازی بد و بدتر در ‏دسترس ندارند و بهتر آن که وارد گود نشوند. حتا شنیده شد جمعی از رأی دهندگان به اصلاحات گفته اند اگر به ‏ناطق نوری رأی داده بودیم دستکم ممکن بود او با استفاده از روابطی که در بالای هرم قدرت داشت، توانایی آغاز ‏مذاکره با امریکا را به کار گرفته و ما را از این دردسر زیان بار نجات بدهد. منظور آن که مردم با حضور انبوه ‏در انتخابات دوم خرداد 1376 به رضایت خاطری نرسیدند و بیش از پیش از حکومت فاصله گرفتند و بیش از ‏پیش به زندگی خصوصی خود اهمیت دادند تا مبادا دستخوش حمله و هجوم امنیتی بشوند. هنوز که هنوز است زیر ‏هجوم گرانی، سرما و بی کاری از فاصلۀ خود با حاکمیت نکاسته اند و دل به وعده های شیرین انتخاباتی نداده اند. ‏

مجهول ها به جای خود باقی است. نمی دانیم اگر مردم با آن همه انرژی و اشتیاق اصلاحات را مطالبه نمی کردند ‏چه می شد. نمی دانیم اگر مهدی کروبی در ساعات پایانی شمارش آراء انتخابات دورۀ نهم ریاست جمهوری ‏خوابش نمی برد و محمود احمدی نژاد در نهمین انتخابات ریاست جمهور رأی نمی آورد چه می شد. صرف نظر ‏از اگرها و اماها این نکته بر همگان روشن است که سوء مدیریت دولت احمدی نژاد سرپوشی شده است بر بسیار ‏خطاهای سیاسی که اصلاح طلبان در مدت هشت سال مرتکب شده اند. سوء مدیریت دولت احمدی نژاد به اصلاح ‏طلبان روحیه داده تا با امیدواری بازی را تکرار کنند، حتا اگر آن را ببازند. سوء مدیریت دولت احمدی نژاد از ‏طرف دیگر تبدیل به سنگ تفرقه شده که اصول گرایان و در مجموع نیروهای راست را نگران ساخته و آنها ‏مجبور به چاره جویی شده اند. هر دو طرف، آن که می داند شکست در انتظارش است و آن که می داند می تواند ‏با استفادۀ ابزاری از نظارت استصوابی شورای نگهبان اکثریت مجلس را به دست آورد، آگاهانه وارد میدان شده ‏اند. ‏

اما مردم در فضای سیاسی موجود دچار سرگیجه شده اند و در شرایطی قرار گرفته اند که متقاعد شده اند همچنان ‏حق انتخاب شان محدود است به بد و بدتر. دشواری کار این است که دیگر نمی دانند چه کسی بد است و چه کسی ‏بدتر؟ فقط این را می دانند که دولت کنونی کارها را از آن چه بوده خراب تر کرده است. البته این را هم می دانند ‏که مدیران رده بالای سیاسی مدت 29 سال است درون یک چرخ فلک نشسته اند و پیاپی بالا و پایین می روند. ‏هیچ یک از آنها اطاقک مخصوص خود را در چرخ فلک قدرت ترک نمی کند و حتا تن به بازنشستگی نمی ‏سپارد. برای این سلسله از مدیران حفظ اطاقک مهم است و نه لزوما برنده شدن در انتخابات. آن چه به حساب نمی ‏آید رفع نیازهای ابتدایی، معیشتی و اجتماعی مردمی است که انواع انقلاب و اصلاحات را تجربه کرده و دست ‏خالی بازگشته اند. اگر مردم این بار هم به سوی صندوق های رأی روانه بشوند امیدشان به چپ و راست و میانه ‏اندک است. شاید مسیر تکراری را دیگربار طی کنند بی آن که در این راه به امیدی برانگیخته شده باشند. ‏

آن چه گذشت شکل کلی و سادۀ انتخاباتی است که در پیش است. اگر آن را دقیق تر بررسی کنیم می بینیم به فرض ‏که نظارت استصوابی منتفی اعلام بشود، با وجود قانون انتخابات و دیگر شرایط مندرج در آن نمی توان به ‏انتخابات آزاد امید بست. قانون انتخابات بشارت دهندۀ انتخابات آزاد نیست. این قانون انتخابات غیر آزاد را سامان ‏می دهد. از آن گذشته مردم نمی دانند با کدام سنگ ترازو می توانند این بار بد و بدتر را از هم جدا کنند. داوطلبان ‏ورود به مجلس به آنها یاری نرسانده اند تا بدانند به کدام برنامۀ تدوین شده می خواهند رأی بدهند. داوطلبان نگفته ‏اند با بی کاری، فقر، فساد، بحران در روابط با امریکا، بحران هسته ای و نقض گستردۀ حقوق بشر چه خواهند ‏کرد. آنها نگفته اند موانع قانونی در برابر ضوابط حقوق بشر را چگونه رفع می کنند. آنها نگفته اند مجازات هایی ‏مانند قطع اعضای بدن، از کوه پرت کردن، سنگسار و انواع واقسام مجازات اعدام را چگونه از چهرۀ قوانین ‏جزایی کشور پاک خواهند کرد. آنها نگفته اند با وجود موانع سلیقه ای به وظیفۀ خود در امر تحقیق و تفحص در ‏تمام امور کشور که خواست قانون اساسی است چگونه عمل خواهند کرد. آنها نگفته اند با کدام ابزار به جنگ ‏قوانین تبعیض آمیز بر ضد زنان و غیر مسلمانان می روند. آنها نگفته اند چگونه چراغ دل مردم را به پرتو امیدی ‏روشن می کنند. ‏

در شرایطی که مردم نمی دانند داوطلبان ورود به مجلس که دل در گرو قدرت دارند چگونه می خواهند به ‏نابسامانی ها پایان دهند، چنانچه جمعیتی راهی انتخابات بشود لابد با این یقین پا پیش می گذارد که اوضاع از این ‏که هست بدتر نمی شود و رأی او چیزی را تغییر نمی دهد. این شیوه از مشارکت سیاسی که در کمال بی تفاوتی ‏مردم به آن تن می دهند به مفهوم آن است که مهر خوردن شناسنامه تنها هدف رأی دهنده از این مشارکت است و ‏شناسنامه هایی که مهر انتخابات خورده خاصیت هایی دارد سوای تغییر چهرۀ سیاسی کشور. ‏