چرا موسیقی؟ چرا کنسرت؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

آقای علم الهدی امام جمعه شبه محترم مشهد، که ماهها قبل کاشف به عمل آورده بود که موسیقی و کنسرت با همدیگر فرق دارد، امروز مجددا تکرار کرد که: “ما با موسیقی هیچ برخوردی نداریم، بلکه برخورد اصلی ما با کنسرت است.” به گفته برخی مقامات آگاه، این اتفاق از دو ماه قبل در خانه آیت الله علم الهدا رخ داد. و آغاز آن در زمانی بود، که وی متوجه شد که نان با نانوایی فرق می کند. از همان روز به مدت یک هفته آیت الله علم الهدی که به کشف بزرگی در زندگی اش رسیده بود، موفق شد تفاوت بسیاری از چیزها را که قبلا نمی دانست، بفهمد، از جمله تفاوت دوربین و فیلم سینمایی، تفاوت خربزه و سبزه میدان، تفاوت کلاه و کانوا، تفاوت کلت ۴۵ میلیمتری و تیم بارسلونا و خیلی چیزهای دیگر. آیت الله علم الهدی تلاش کرد در سخنانی که بطور اختصاصی برای خبرنگار ما گفت، ده تفاوت اصلی موسیقی و کنسرت را بگوید: ما این تفاوت ها را برای ارتقاء سطح علمی ملت شهیدپرور عرض می کنیم

یک، موسیقی را ممکن است کسی روی نوار یا سی دی ضبط کند و تا وقتی آن را پخش نکند، صدایش به گوش کسی نمی رسد، اما کنسرت وقتی برگزار شود، امکان ندارد صدایش به گوش افرادی که در سالن هستند نرسد، مگر اینکه آن افراد کر باشند.

دو، موسیقی حتی اگر در زمان ضبط آن یک زن هم در سالن باشد، ولی دیده نمی شود، ولی در کنمسرت اگر هیچ زنی هم حضور نداشته باشد، آدم از دیدن مردانی که به کنسرت می آیند می تواند بفهمد چه زنان بدحجابی دارند و این خیلی خطرناک است.

سه، برای اینکه صدای موسیقی قطع شود، پیچاندن یک دکمه یا فشار یک دکمه و یا لگد زدن یک نفر به پخش صوت کافی است، در حالی که برای ساکت کردن یک کنسرت حداقل صد نفر باید با چوب و چماق حمله کنند، که تازه اگر هم به نتیجه برسد خبرش پخش می شود که سیاه نمایی خواهد بود.

چهار، در موسیقی خواهران دیده نمی شوند و این خودش یک نقطه قوت است، ولی در کنسرت خیلی از برادران هستند که از خواهران هم بدتر هستند، و برای بررسی این خواهران به مینی بوس و سلول زنذان نیاز است که خودش اسراف است.

پنج، با یک برخورد اسلامی می توان جلوی موسیقی را گرفت، مثلا می توانیم بگوئیم اونو خفه اش کن، و آنها اونو خفه اش کنند، در حالی که برای جلوگیری از کنسرت و خفته کردنش هماهنگی های زیادی لازم است که این خودش دردسر است.

شش، موسیقی توی جیب جا می گیرد و توی خانه می شود گوش داد، ولی کنسرت وقتی برگزار می شود در یک خیابان راه بندان می شود و بی ناموسی می شود و عوامل فتنه جمع می شوند و ولایت به خطر می افتد و کلا با لگد محکم می خورد وسط بیضه اسلام.

هفت، روی صدای موسیقی می توان تصویر رزمندگان اسلام را گذاشت و آن را از حالت حرام به حالت حلال درآورد، ولی در کنسرت نمی توان تصویر رزمندگان را گذاشت و اگر رزمندگان هم بروند کم کم فاسد می شوند.

هشت، موسیقی چون ضبط شده است، معلوم نیست و خیلی برای اسلام خطر ندارد، اما کنسرت چون معلوم است، قطعا برای اسلام خطر دارد. اصولا هر چیزی که مردم نبینند خیلی خطرناک نیست، مگر اینکه مردم ببینند.

نه، موسیقی قابل قبول است، چون آدم می تواند به آن گوش نکند، ولی به کنسرت نمی شود گوش نکرد، مگر اینکه به موقع به آن حمله بشود و صدایش خفه شود.

ده، کلا هر چیزی که آدم نتواند ببیند، خطرش از چیزی که مجبور باشد ببیند کمتر است.

 

چرا مردها راحت تر از زن ها وزن کم می کنند؟

یکی از ناراحتی هایی که معمولا زنان دارند، این است که چرا با وجود اینکه خیلی سخت گیری و پرهیز می کنند، و رژیم را رعایت می کنند، ولی برای اینکه ۱۰۰ گرم وزن کم کنند، پدرشان در می آید و اصلا به راحتی نمی توانند رژیم شان را نگه دارند و وزن شان را کم کنند، در حالی که مردها به محض اینکه شروع به رژیم گرفتن می کنند، فورا مثل بادکنک لاغر یا چاق می شوند. برای بررسی این پدیده به تحقیق دست زدیم و به این سئوال پاسخ دادیم که چرا کنار آمدن با رژیم برای مردها راحت تر از زنهاست. حالا سعی می کنیم چند دلیل اصلی که باعث می شود زنها دیرتر از مردها لاغر شوند به شما می گوئیم:

یک، تحمل رژیم برای مردها راحت تر است: معمولا تحمل رژیم برای مردها راحت تر از زنهاست، چون لباس شان تندوتند تغییر نمی کند اما یک رژیم سخت معمولا باعث می شود زنها نیازمند به تغییر لباس یا اجبار به تغییر شکل زندگی بشوند. مردها این تغییرات را راحت تر انجام می دهند، در حقیقت زنها با رژیم های سخت دیرتر کنار می آیند.

دو، زنها برای اینکه یک رژیم سخت را تحمل کنند، از جمله رژیم های تحمیلی، باید همه برنامه زندگی شان را تغییر دهند، در حالی که مردها می توانند بدون تغییر دادن برنامه زندگی شان رژیم را تحمل کنند. بخصوص عوض شدن رژیم معمولا همه زندگی زنان را تحت الشعاع قرار می دهد.

سه، زنها در صورتی رژیم را می پذیرند که نسبت به آن احساس خوبی داشته باشند، در حالی که مردان برای پذیرش رژیم جدید، لازم نیست همه چیزشان عوض شود.

چهار، مردان معمولا با رژیم های سخت کنار می آیند، چون معمولا رژیم ها هم با مردان بهتر کنار می آیند، خیلی اوقات زنان حتما برای لاغر شدن باید رژیم خاصی داشته باشند و باید رژیم بگیرند، در حالی که خیلی اوقات مردان لزومی ندارد که رژیم بگیرند، گاهی رژیم مردان را می گیرد و در این حال مردان خیلی زود لاغر می شوند.

 

شهدای علوم انسانی

حسین رحیم پور ازغدی گفته است: “تحول در علوم انسانی ۱۰ تا ۲۰ شهید می خواهد.” البته بر سر این تعداد اختلاف نظر وجود دارد، خیلی راحت نمی شود گفت که حتما تعداد این شهدا باید ده تا بیست نفر باشد. حالا یک دفعه می بینی شد ۲۴ نفر، یا در برخی موارد ممکن است با هشت شهید هم تحول در علوم انسانی صورت بگیرد. چند روش تحول در علوم انسانی به توجه به نظرات رحیم پور ازغدی به شرح زیر است:

مین گذاری جغرافیا: یکی از علوم انسانی جغرافیاست که بهترین راه تحول در آن مین گذاری است. پیشنهاد می شود مین گذاری هم در دریا و هم در خشکی و هم توی خیابان انجام شود که هرل چه زودتر تعدادی شهید شده و جغرافیا متحول شود.

ترورهای حقوقی و حقوق بین الملل: یکی از بهترین راههای تحول در رشته حقوق ترور وکلا و متهمین و همچنین تجاوز به حقوق همسایگان است که موجب تحول جدی در حوزه حقوق می شود.

ترور شخصیت در تاریخ: شاید مهم ترین راه تحول در رشته تاریخ ترور شخصیت های مثبت و تثبیت شخصیت های انقلابی در تاریخ است. روش کار هم مشخص است. می توانیم به جای اینکه بنویسیم در جنگهای ایران و روس ایران شکست خورد، بنویسیم پیروز شد. حتی در واقعه ای مثل عاشورا، دشمنان ۱۴۰۰ سال است که می نویسند که امام حسین در عاشورا به شهادت رسید، ما می توانیم صد سالی این تاریخ را تغییر دهیم و به جای شهادت امام حسین، بنویسیم که شمر و یزید و حارث و بقیه در جنگ شکست خوردند، این طوری هم تاریخ باحال تری داریم و هم جلوی ضربه خوردن به اسلام را می گیریم.

کودتا علیه جامعه شناسی: یکی از فاسدترین علوم انسانی که نیاز به تحول اساسی دارد، جامعه شناسی است که سالهاست در انحصار جامعه شناسان فرانسوی و گاه آمریکایی مانده است. ما با توجه به حضور فراوان برادرانی مانند حسن عباسی و با استفاده از مراکز تحقیقاتی وزارت اطلاعات می توانیم جامعه شناسان فاسدی مثل اگوست کنت و امیل دورکهیم و غیره را که نقش منحرف کننده ای داشتند،؛ کلا حذف کنیم و به جای آن خودمان با یک کودتای موفق کل رهبری جهان جامعه شناسی را در دست بگیریم.

توضیح واضحات: یعنی من هر چه فکر کردم که این آقای حسین پور ازغدی می خواهد از کدام راه با دادن شهید علوم انسانی را متحول کند نفهمیدم. مگر چاله میدان است یا جنگ های سی ساله اروپاست که با دادن شهید به کمک تحول علوم اقتصاد و جامعه شناسی و روانشناسی و حقوق و تاریخ برویم؟ واقعاغ توی آن جایی که جمجمه است و ظاهرا باید مغزی قرار داشته باشد، چه چیزی وجود دارد؟