13 آبان است. جمع شده ایم اما نه برای اینکه بر سر آمریکا فریاد بکشیم.جمع شده ایم تا بر مصیبت بازداشت دوستانمان مویه کنیم، مویه هایی که “اعتراض” نام گرفته است و مگر جز این است که این اعتراض چیزی نیست جز یک درخواست: این همه بی رحمی در برخورد با دانشجویان را وانهید؛ سگی بگذار ما هم مردمانیم.
مگر چه کرده بودند؟ چه بگویم که دیگر تکرارش ملال بر ملال نیفزاید؟ کدام برهان را بر بی گناهیشان اقامه کنم که هزاران بار نشنیده باشند و دهها بار نگفته باشم؟ اگر قرار بود مشکل با “استدلال و برهان” حل شود که دیگر به این همه رنج و مرارت حاجت نمی افتاد. دیگر لازم نبود گلویمان را پاره کنیم که ؛ دانشجوی زندانی - آزاد باید گردد، که زندان جای دانشجو نیست، که دانشگاه زندان نیست، که لختی رهایمان کنید تا نفس بکشیم، که پایتان را از روی گلویمان و دستتان را از روی دهانمان بر دارید که بس کنید، حتی برای لحظه ای، که به این سرکوب پایان دهید.
آری جمع شده ایم، تا نگذاریم نام و یادشان به طاق نسیان کوبیده شود و بی پناهیشان افزون گردد. جمع شده ایم اگر چه می دانیم که شاید فردا نوبت ما باشد. چاره چیست اما؟ مگر راه دیگری باقی مانده؟ یعنی در خانه هایمان بخزیم؟
بخز در لاکت ای حیوان/که سرما/نهانی دستش اندر دست مرگ است/مبادا پوزه ات بیرون بماند/ که بیرون برف و سرما و تگرگ است… تقوای ما اما خاموشی نیست. این را 8 آبان در علامه فریاد کشیدیم. تاوان فریادمان بازداشت سه دوست دیگر بود. حالا به دانشکده ی مدیریت دانشگاه تهران آمده ایم، تا باز فریاد بکشیم و تاوان دهیم.
خیال مازیار سمیعی لحظه ای رهایم نمی کند که صدایی بغض آلود، قاصد غمی دیگر است. قاصدک ها این روزها خبر از باران نمی آورند که از آسمان جز آتش نمی بارد؛ قاصد روزان ابری داروگ/کی می رسد باران؟
- حکم دلارام را هم تایید کردند
- دلارام؟
- دلارام علی
باورش دشوار بود. آخر او جوان است، خیلی جوان. یعنی حالا باید به زندان برود؟ باید کور باشی تا حلقه های اشک را در چشمان “نیلوفر گلکار” نبینی که قاصد غمگین این خبر بود. دلارام علی باید به زندان برود، به همین راحتی.
اقدام علیه امنیت ملی؟ کدام امنیت ملی؟ همان امنیتی که به تاراجش داده اند و حال دختری جوان را به جرم آنکه حقی برابر با مردان خواسته بود به بر باد دادنش متهم می کنند. اگر جنگ شود، اگر تحریمی سترگ کمر مردم را بشکند، اگر از گرسنگی و کمبود دارو بمیریم کسی آیا مسببینش را مجازات خواهد کرد؟ چه کسی امنیت ملی را بر باد داد. دلارام علی یا او که هر روز قطعنامه ای جدید روی دست ملت می گذارد؟
می دانم که اگر اراده ی ملوکانه بر حبس دلارام علی قرار گرفته باشد، هیچ اعتراضی موثر نخواهد بود. وقتی از دست شکسته اش نوشته بود، چه کسی باور می کرد، آنکه دست او را شکسته تبرئه شود و او که دستش شکسته به زندان رود. قرار است مایه ی عبرت دیگران شود لابد؛تا دیگر کسی از حقوق برابر دم نزند.
برای دلارام علی چه می توان کرد جز فریاد زدن؟ نمی دانم. همان “حکایت همیشگی استیصال”. کاش می شد ما رانیز در زندانش شریک کنند. بیایید مدت حبس او را تقسیم بر تعداد همه ی کسانی کنید که از “حقوق برابر” دفاع می کنند. من اعلام امادگی می کنم، برای اینکه در مجازات دلارام علی شریک شوم. چرا که اگر جرمی مرتکب شده باشد، ما نیز مجرم همان جرمیم. مجرم جرم برابری طلبی و آزادیخواهی. مجرم جرم سنگین “دفاع از حقوق بشر”.
منبع: ادوار نیوز