موسیقی تلخ، طنز راک

نویسنده

» گفت‌وگو

گفتگوی لی لا نیکان با ابراهیم نبوی درباره کیوسک

اگر در یکی از شبکه‌های اجتماعی عضو باشید، مثل فیس بوک یا گروه‌های تلگرام حتمن به نوشته‌های طنز با مضمون‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی از ابراهیم نبوی بر خورد کرده‌اید؛ که دست به دست توسط کاربران فارسی زبان از شرق تا غرب دنیا فرستاده می‌شود.

به بهانه‌ی ده سالگی گروه موسیقی کیوسک و جمع آوری اطلاعات در مورد روند کار این گروه، کتابی تحت عنوان “گفتگویی بلند با آرش سبحانی ” نوشته ابراهیم نبوی نظرم را جلب کرد. کتاب را که شروع کردم فکر نمی‌کردم بی‌توقف تمامش کنم. برایم جالب بود که مردی از سه دهه قبل از نسل من یعنی نسل بچه‌های بعد از انقلاب، گفتگویی چالش برانگیز و تمیز را که در آن فرهنگ‌سازی برای رسیدن به آرمان‌های موسیقی آلترناتیو موج می‌زند، بنویسد. طنز باشد، تلخ و شیرین، آموزنده و امیدبخش. 

برای تهیه گزارش درباره کیوسک، گفت‌وگو با چه کسی بهتر از ابراهیم نبوی می‌توانست باشد؛ آدمی با نوشته‌های مورد علاقه مردم که روزها وقت گذاشته، گفتگو کرده و با ایده‌ها و کارهای آن‌ها از نزدیک آشنا بوده است.

 

آیا با توجه به کوتاه بودن عمر گروه‌های موسیقی در ایران، ده ساله شدن کیوسک می‌تواند موضوع مهمی باشد؟

حتما. طولانی شدن عمر هر گروه اجتماعی، از جمله گروه‌های موسیقی می‌تواند یک اتفاق مهم در ایران باشد، تا چند سال قبل تنها چیزی که عمر طولانی در ایران داشت، ازدواج و زندگی مشترک بود، که این یکی هم براساس آمار دارد کم می شود. ده ساله شدن کیوسک به نظرم اتفاق مهمی است و امیدوارم این اتفاق به همین صورت ادامه پیدا کند، به خصوص اینکه گروه کیوسک ماندگاری‌اش به خاطر تغییر نکردن نبود؛ یعنی تغییرات زیادی در کیوسک ایجاد شد، با این همه گروه خودش را با تغییرات تطبیق داد و ماند و این ماندگاری را به آرش، گروهش و بچه‌های موسیقی راک و آلترناتیو ایران تبریک می‌گویم.

تا قبل ازکیوسک فکر می‌کنم ما در بیرون حوزه موسیقی سنتی و محلی یا کلاسیک، فقط دو گروه را می‌توانیم نام ببریم که عمر طولانی داشتند. یکی بچه‌های اسکورپیو بودند، یعنی بهرام سعیدی و بهرام امین سلماسی و عین الله کیوانشکوه و اریک آرکونت که عمرشان به پنج سال رسید و این بچه‌ها موسیقی راک کاور می کردند و گروه بلاک کتز که در واقع دوره‌های کاری‌اش نمادین بود و یک گروه خاص و متمرکز نبود. در واقع گروهی بود که شهبال شب پره هر از گاهی آن را تشکیل می‌داد و بیشتر هم کارش موسیقی پاپ بود. البته اوهام ده سالی منتظر مجوز بود، و شاید نتوانیم این انتظار را به معنی کار ممتد فرض کنیم. از آن سی تا چهل گروهی که من در کتاب “ آوازهای زیرزمین” خودم نام بردم، کمتر از ده تاشان الآن زنده‌اند و با هم به کارشان ادامه می‌دهند. گروه‌های خوبی مثل 127 یا آبجیز، رادیو تهران، سرخس. مثل این‌که وقتی تهران اوینیو تعطیل شد، آن‌ها هم تمام شدند، یا بعضی‌ها در مهاجرت متلاشی شدند. بگذریم، البته آن‌ها که رفتند، ولی گروهه‌ایی مثل پالت و چارتار و دنگ شو تشکیل شد. به هر حال، برای آن از دست رفته‌ها بیایید گریه نکنیم. فعلا پهلوان زنده را عشق است.

 

با توجه به این‌که عمر گروه‌های موسیقی راک آلترناتیو و فیوژن کوتاه بوده در ایران، مهم‌ترین عواملی که کیوسک برای دوام ازش دوری کرد چیست ؟

به نظرم دو سه عامل در این موضوع دخیل بود. یکی جدا کردن شخصیت رهبر گروه با شخصیت گروه بود، می‌گویم رهبر، به خاطر این‌که آرش در گروه نقش رهبری دارد و نه نقش مدیریت. او شاعر، آهنگساز و خواننده گروه است؛ پس بیشترین نقش را در ایجاد شکل و محتوا دارد. آرش در این مدت سعی کرد تا شخصیت خودش را از کیوسک جدا کند، و این کار را به شایستگی انجام داد. دومین نکته، مدیریت تغییرات بود. یعنی تغییرات در محتوای ترانه‌ها و تغییرات در نوع موسیقی کیوسک به شکلی مدیریت شد که موجب به هم ریختن گروه نشد. مثلا پیوستن تارا کمانگر، اردلان پایوار و یحیی الخنسا درامر جدید گروه ( به جای شهروز)به شکلی صورت گرفت که صدای کیوسک جنس خودش را از دست نداد. عامل سوم به گمان من به وجود روحیه کار جمعی چه در شخص آرش و همچنین اعضای گروه باز می‌گردد؛ در واقع برخورد دموکراتیک با گروه و روحیه آزادمنشانه از یک سو و از سوی دیگر پررنگ بودن کار اعضا، همه به این وضعیت کمک کرد. یعنی ما در حین اینکه صدای ویولون تارا کمانگر را می‌شنویم، یا آکاردئون اردلان را می‌توانیم بشنویم با این همه صدای نهایی ترکیب همه این‌هاست. و به نظر من این چند موضوع عامل ماندگاری کیوسک شد. این را هم اضافه کنم که گروه کیوسک چون گروهی نیست که اعضای آن از طریق تولید موسیقی در گروه زندگی‌شان را ادامه بدهند، بنابراین از تغییراتی که در بازار موسیقی می‌تواند موجب از بین رفتن هویت گروهی بشود و موجب از میان رفتن آن باشد، به دور ماند. در واقع کیوسک اگرچه بازار خودش را حفظ کرد( چه در تولید آلبوم و کنسرت‌ها) با این همه متکی به فروش نشد، اگر متکی به فروش می‌شد، خیلی چیزها می‌توانست گروه را از میان ببرد.

 

مهاجرت آرش سبحانی چقدر روی روند کار کیوسک تاثیر داشت و توانست آنرا به چیزی که الان هست برساند؟

پاسخ دادن به این سئوال عملا ناممکن است. در واقع بدیهی است. کیوسک اگر آرش سبحانی مهاجرت نمی‌کرد، معلوم نیست چه می شد؛ ولی این چیزی که الان وجود دارد، حاصل مهاجرت اوست. در واقع پاسخ سئوال روشن است، منتهی چیزی جز این پاسخ وجود ندارد، یعنی با عرض معذرت سئوال مفیدی نیست.

 

در ده سال گذشته، جنس صدا و نحوه خواندن، صدا دهی و محتوای کیوسک چه تغییراتی داشته است؟

جدا جدا پاسخ می دهم. اول این‌که از بعد از باغ وحش جهانی، و در واقع بعد از نتیجه مذاکرات، آرش سبحانی به طرف صداسازی رفت، این صدا سازی را در ترانه‌هایی مانند “ندیدی” یا “ورداببر” و همچنین “کرامت” می‌شود شنید. این صدا سازی به نظرم خوب بود، چرا که اقتضای ترانه‌سرایی آرش و داشتن شخصیت‌های طنزآمیز در برخی ترانه‌هایش شاید نیاز به شخصیت‌سازی برای ووکال را ایجاب می‌کرد. امیدوارم این صداسازی بعدا هم بیشتر بشود.

صدای کیوسک هم تغییرات زیادی در این ده سال کرد، افزوده شدن صدای جیپسی و موسیقی بالکان و تلفیق‌هایی با این نوع موسیقی و ورود ویولون، به خصوص ویولون با شخصیت تارا کمانگر تاثیر زیادی در گروه داشت. همچنین تغییر درامر گروه هم برایم قابل گفتن است. به این‌ها اضافه کنید کاری که کیوسک بعد از زنگ بزن آژانس انجام داد؛ یعنی این‌که تنظیم و ارنجمنت برخی قطعات را افرادی از گروه به عهده گرفتند که این باعث شد تا مثل بداهه نوازی‌هایی که در جریان اجرا یک دفعه یک قطعه را متفاوت با اجراهای دیگر می‌کند، خون تازه‌ای را به رگ ‌ای کیوسک بدواند.

به نظرم صدای کیوسک که با لحن غمگین و کمی شیطان و شنگول آدم معمولی در آغاز کار به صدای خشمگین نتیجه مذاکرات رسیده بود، با دو لحن جدید مواجه شد، یکی برخی کارهای عاشقانه آرش که جزو شنیدنی ترین کارهای اوست، مثل “افسوس” و سرخوشی بیشتر صدای کیوسک که به عقیده من بیشتر ناشی از کنسرت دادن و مواجهه با مخاطب سرپایی کنسرت‌هاست. مخاطبی که می‌خواهد کمی هم بالا و پائین بپرد و موسیقی کیوسک به او هم فرصت می‌دهد. از نظر محتوایی به نظرم کیوسک مثل بومرنگ از موسیقی اجتماعی حرکت کرده، در حوزه سیاسی عصبانی شده و بعد خودش را کنترل کرده و در زنگ بزن آژانس رنگ اجتماعی‌اش بیشتر شده و به جای خودش برگشته؛ مثل همان بومرنگ. به نظرم کیوسک موفق شده عصبانیتش را کنترل کند و پخته‌تر شود. تبریک به آرش و بچه‌های کیوسک.

 

چه چیزی باعث شده کیوسک موجودی مجزا از آرش سبحانی باشد؟

موسیقی راک، یا در واقع راک آلترناتیو، آرش این عقلانیت را داشت که بفهمد برای حفظ ماهیت و صدای راک، بهتر است گروهش را حفظ کند و همانطور که در پاسخ سئوال اول گفتم، این دو را از هم جدا کرد. و چقدر هم کار خوبی کرد. به نظرم با وجود همه برجستگی‌های آرش، گروه کیوسک شاید مهم‌تر از او باشد. در واقع بچه‌های کیوسک همه در شکل دادن به صدای گروه نقش داشتند، و در واقع اعتبار کیوسک را باید به همه بچه‌هایی داد که از روز اول با کیوسک بودند و تا امروز همراهی‌اش کردند؛ شهروز، محمد کمالی، محمد تالانی، اردلان، شادی، تارا و دیگران.

 

خصوصیت بارز کیوسک چیست؟

اول از همه محتوای ترانه‌های آرش، که در واقع یک نگاه طنزآمیز، انتقادی و استهزاکننده نسبت به سیاست، زندگی اجتماعی، و حتی کل هستی دارد. بیش از هر چیزی این محتوا ویژگی کیوسک را می‌سازد. ویژگی دوم، که طبیعتا نقش خیلی مهمی دارد، وجود خود آرش سبحانی است که اصولا بدون او گروه معنی ندارد. و سومین خصوصیت هم صدای خاصی است که خیلی نمی‌توانیم تعریف دقیقی بکنیم. فقط می‌توانیم بگوئیم موسیقی کیوسک. نه که نمی‌توانیم تعریفش کنیم؛ لازم نیست. کمتر پیش می‌آید که آدمی که کمی گوش تربیت شده و حتی “ بی تربیت”ی هم اگر داشته باشد؛ نتواند موسیقی کیوسک را تشخیص دهد. یکی دیگر از ویژگی‌های کیوسک در مقایسه با بقیه گروه‌های راک و آلترناتیو این است که کیوسک بلد است روی صحنه اجرا کند. گروه‌های ایرانی کمی هستند که این توانایی را داشته باشند.

 

بعد از آدم معمولی غالب کارهای کیوسک سیاسی بود تا اجتماعی و بعد از نتیجه مذاکرات بیشتر به آدم معمولی شبیه شد؛ آیا این برداشت درست است ؟

تقریبا درست است. با این تفاوت که از نظر غنای موسیقایی و توانایی اجرا و همچنین سازبندی و شیوه‌های اجرا و محتوای موسیقی، کار کیوسک در این ده سال پخته‌تر شده. به نظرم آدم معمولی چون اتفاق تازه‌ای بود، به نظر خیلی دوست داشتنی بود؛ ولی صدای کیوسک به اندازه ده سال پخته‌تر شده و در واقع این دور زدن و تغییرات به یک کیفیت بهتر منجر شده است.

 

در مصاحبه شما با آرش و همچنین کتاب‌تان، آرش به آلبومی با موضوعات پیوسته اشاره کرده بود. آیا در موردش اطلاعی دارید؟

کمابیش چیزهایی می‌دانم که بهتر است خودش پاسخ‌تان را بدهد. ولی می‌توانم به یک امیدواری‌ام در این مورد اشاره کنم. یک بار که با نامجو حرف می‌زدم، او به گرفتاری موسیقی ایران در اندازه ترانه پنج دقیقه‌ای اشاره کرد؛ این‌که موسیقی آلترناتیو و تلفیقی ما در همان تایم پنج دقیقه‌ای ترانه سرایی پاپ دهه پنجاه شصت به بعد گیر کرده و در واقع ما همیشه ترانه‌سرا داریم نه موسیقی نویس. از چند سال قبل آرش به فکر یک پروژه بزرگ‌تر بود. حتی پروژه‌ای که متکی به تصویر باشد، در واقع چیزی شبیه یک فیلم موزیکال. فکر کنم این‌ها تصاویر و رویاهای من است، خیلی دلم می‌خواهد که او این رویاها را بسازد و ما آن را بشنویم و ببینیم.

 

نظرتان راجع به تاثیر پذیری و تلفیق از موسیقی‌های دیگر چیست؟ فضای کار کیوسک تا چه حد تاثیر از موسیقی‌های دیگر پذیرفته ؟

تاثیر پذیری طبیعی است. اگر قرار بود موزیسین‌ها همیشه کارهای ویژه خودشان را منتشر کنند، هر سال حداکثر پانصد تا ترانه در همه دنیا خلق می‌شد. در حالی که فکر کنم الان هر سال پانصد هزار ترانه خلق می‌شود. تاثیر پذیری یا تلفیق یا اقتباس طبیعی‌ترین اتفاق در هنر است. کیوسک هم از خیلی گروه‌های موسیقی تاثیر پذیرفته، هم در خواندن، هم در ترانه سرایی، هم در سازبندی و خیلی چیزهای دیگر. خود آرش هم خیلی اوقات به این تاثیرات اشاره کرده؛ از مارک نافلر و باب دیلن بگیر تا موسیقی بالکان و موسیقی کولی‌ها. این تاثیرپذیری طبیعی است. منتهی اگر مثل دنگ شو موسیقی کسی را برداری و عین خیالت هم نباشد، این می‌شود دزدی موسیقی؛ ولی اگر اقتباس کنی یا استفاده کنی و این را هم اعلام کنی می‌تواند اقتباس یا تلفیق باشد. کیوسک هم مثل همه گروه‌ها تاثیر پذیرفته و خوشبختانه همه این تاثیرپذیری‌ها را هم گفته. خیلی هم خوب است.

 

آیا کار کردن روی موسیقی به شکل نوشتن کتاب و بررسی اشعار و روند کار یک گروه چقدر و چگونه تاثیر دارد در جامعه؟ و آیا اساسن این کار را لازم می‌دانید ؟

به نظرم تاثیر زیادی دارد. من فکر می‌کنم تنها راه تعمیق و ماندگاری هنر، تبدیل آن به فرهنگ است. متاسفم که آدمی مثل فرهاد یا فریدون فروغی بعد از چند سال که از مرگ‌شان می‌گذرد، در مورد کارهای‌شان ده تا کتاب از ده نویسنده مختلف به فارسی در مورد آن‌ها نداریم؛ یا کتاب‌هایی درباره حسین علیزاده، سیما بینا، لطفی، شهرام ناظری یا تاج اصفهانی.کافی است ده دقیقه توی آمازون بگردید و ببینید چند تا کتاب درباره ژاک برل، ادیت پیاف، شارل آزناوور، بیتلز، جتروتال، یا خیلی گروه‌ها به زبان‌های مختلف وجود دارد. زمانی داشتم روی موسیقی عرب کار می‌کردم. در دمشق حداقل چهار کتاب خوب درباره ام کلثوم پیدا کردم. در حالی که ما در موسیقی بهطور خاص کمتر کار فرهنگی و تولید محتوا می‌کنیم. باز در سینما کار منتقدین و نویسندگان و پژوهشگران خوب است، ولی متاسفانه در موسیقی موش همه نویسنده‌های ما را خورده. ظاهرا جز همین کار مختصری که من روی کیوسک کردم، یا کتابی که دارم روی نامجو کار می‌کنم، یا کاری که روی موسیقی زیرزمینی کردم که به زودی ورژن جدید آن در می‌آید، کمتر روی موسیقی آلترناتیو کار می‌شود. چند تا فیلم مستند خوب دیدم کار شده، از جمله کار عالی امید هاشملو و فریده صارمی روی گروه اسکورپیو، ولی به نظرم هرچه در این موارد کار شده کم بوده. و لازم داریم که بیشتر و بیشتر کارکنیم.

 

خط قرمزهای تاثیر و تلفیق موسیقی چه چیزهایی هستند و آیا اساسن خط قرمزی وجود دارد برای هنرمند یا خیر ؟

خط قرمزی برای تاثیر و تلفیق وجود ندارد، یا در واقع فقط یکی است؛ این که وقتی از کاری استفاده می‌کنی یا به استفاده از آن آگاه هستی، آن را باید اعلام کنی. تضمین اشعار در واقع یکی از تاثیرپذیری‌ها یا تلفیق‌هاست که در تاریخ شعر ما وجود دارد. حتی افرادی مانند حافظ هم از آدمی مثل خواجو متاثر شده و شعرش را استفاده کرده، حتی گاهی اوقات معلوم نیست فلان غزل متعلق به کدام یکی است. در دوران معاصر، تنها خط قرمز این است که اگر از کار کسی برداشت می‌کنی، این را اعلام کنی. آرش مثلا می‌گوید که دوچرخه‌اش را از تام ویتز قرض گرفته. اگر این را نگوید می شود دزد دوچرخه. ولی وقتی این را اعلام می‌کند، می‌شود آرش سبحانی. به نظرم هیچ خط قرمزی نیست، فقط احترام به مالکیت معنوی دیگران. البته بگذریم که خیلی اوقات خصوصا در موسیقی ممکن است آدمی خودش هم تا مدتی متوجه نشود که تحت تاثیر چه کسی و کدام ملودی فلان کار را ساخته، ولی بعد از این‌که فهمید دیگر نباید پنهانش کند.

 

محتوای سیاسی و در جاهایی ناامیدی از شرایط موجود در اشعار کیوسک نقطه قوت است؟

ناامیدی از شرایط موجود دست شما که نیست؛ خوب ناامید هستی، چیکارت کنیم؟ به نظرم نه ناامیدی الزاما خوب یا بد است و نه امیدواری. این‌ها گرایش یا ایستارهای آدم‌هاست. بعضی‌ها وسط بیابان هم با یک لنگه کفش کهنه امیدوار می‌شوند. بعضی‌ها در اوج موفقیت و شادی و داشتن، چنان بق می‌کنند که انگار همین الان کامو و هدایت و کافکا را با دست خودشان کفن کردند. حتی نمی‌توانم بگویم که امید و نومیدی باید حقیقی و واقعی باشد. اصلا مگر حقیقتی وجود دارد؟ من با آرش در همان کتابم زیاد بحث کردم، ده سال است با هم بحث داریم، آرش کلا آدم ناامیدی است، ولی دروغگو نیست. ناامیدی‌اش را مثل آن برادر خیالی شعر فروغ پرچم نمی‌کند که لایک جمع کند. شاید اصلا هم از ناامیدی خودش راضی نباشد. ولی همین است که هست. هنرمند که صاحب بنگاه شادمانی یا دی جی فسنقری نیست که برای عروسی شما بیاید و خانوما دست آقایون رقص حالا برعکس راه بیاندازد.

اتفاقا من در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی خیلی از آدم‌هایی که برای پیروزی آواز می‌خوانند خوشم نمی‌آید. یک جور امیدواری ابلهانه دارند که فقط به درد نامزدهای جوان انقلابی می‌خورد. بطور کلی معتقدم همیشه رنج و نومیدی و تلخی هنر عمیق‌تری را می‌سازد، ولی اصلا نمی‌توانم این را نشانه چیزی بدانم. به نظر من نگاه انتقادی و تلخ کیوسک توان نقادی گروه را بیشتر می‌کند، ولی این فقط یک نظر کلی است، کلی‌تر از من و شما و کیوسک، در سیاست البته من غرغرهایم را به آرش زدم و می‌زنم، ولی در این مصاحبه و امروز و در ده سالگی کیوسک، فقط می‌توانم آغوشم را برایش باز کنم و محکم بغلش کنم و بگویم، رفیق! خسته نباشی.